ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

60.قبول باشه!

========================================


من مکه نرفتم ، زیاد هم دوست ندارم ریش بذارم و معمولا" ماشین میزنم ولی برام جای سواله چرا مثلا" تو نماز یا دید بازدید ها بهم میگن سلام حاج آقا ، یا مثلا" میگن حاج آقا قبول باشه؟


مگه من حاج آقام خب!؟


========================================


نظرات 8 + ارسال نظر
مسافر جمعه 15 آبان 1394 ساعت 23:26

من از وقتی برگشتم...حتا از قبلش که قرار بود برم حج و همه بهم میگفتن حاج خانوم، خوشم نمیومد.
شما رو نمیدونم. ولی من بهم احساس مادربزرگی دست میده و ناامید میشم از زندگی
و چقدر هم غمگینم که خاطره ی حج ما همزمان شد با حادثه ی منا...یعنی سالهای بعد وقتی بخواهیم تعریف کنیم میگیم همون سالی که توی منا...
مث حاجیایی که سال 62 یا 63 رفتن و هم سفراشون شهید شدن بعد از برائت از مشرکین...
حالا شمام زیاد سخت نگیر. انقدر بهت میگن دیدی زودی حاج آقا شدی ان شاالله

اتفاقا" همین الان به شما تو وبتون کامنت دادم.تایید میکنم تا کامنت شما رو بخونم و بعد جواب میدم.

==================================
بابت اتفاقی که افتاد من واقعا" متاسفم.نخواستم تو وبتون چیزی بگم ولی عمیقا" ناراحت شدم

حجتون حتما" قبول هست و انشالله اینوهابی های ملعون رو خدا نیست و نابودشون کنه.
و خدارو صد هزار مرتبه شکر که سالم بهوطن برگشتین و من عمیقا" بابت منا ناراحت شدم



انشالله که همیشه تنتون سالم باشه و در کنار همسری به خوبی و خوشی روزگار بگذرونید.
======================================
رو به راه شدم از خجالتتون در میام کامل جواب میدمو بازم تشکر میکنم

توت دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 17:26

با وبلاگم کاری نداشتم
کلا حذفش کردم

عجبز حتی!

توت یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 00:27

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته حاج آقا تقبل الله التماس دعا
کیف احوال؟
فی امانه الله

سلام و دورود. شما وبلاگتونو آرشیوش رو منهدم کردین چرا خب؟!

خوبم؟مرسی ، شما نیز چنین حتی!

نبات جمعه 8 آبان 1394 ساعت 18:29

مرسی مرسی
چرا واقعیتش دلم تنگ میشه و گاهی هم پشیمون میشم کل ارشیو رو حذف کردم ولی خودمم باورم نمیشه..کلا بر خلاف گذشتع هفته به هفته میره من یاد وب نمیوفتم
دوران متاهلی خیلی خوب است..حتی از چیزی که فکر میکردم خوب تر! همیشه دعا میکنم ان شاالله قسمت همه مجردها

ایشالا زودی خودت خبر ازدواجتو بدی بعدم ببینیم بازم همینجوری وبلاگ مینویسی یا نع البته شوخیه..ایشالا که همچنان بنویسی

در مورد ازدواج من تا موقعی که شرایطش پیش نیاد مخالف هستم و میگم میخوام چیکار شرایطش پیش بیاد شاید حالا نظرم عوض شه.

در حد تنکیو ، مرسی ": )

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 20:46 http://1nicegirl8.blogsky.com/

چطوری حاجی

نبات سه‌شنبه 5 آبان 1394 ساعت 19:02

سلام خوبی
ایشالا بری واقعا حاج اقا بشی

یادش بخیر دوران وب نویسی و اینا... خیلی وقته سر نزده بودم.. خوبه که هنوز مینویسی...
از دست منم ناراحت نباش.. جدای از اینکه وبلاگ ها خلوت شده و حس نوشتن ندارم..وقت هم ندارم
موفق باشی

به به سلام سرکار خانم عروس خانم!
خوبی ؟ از اینورا؟ وبلاگت دیگه نمیشه کامنت گذاشت چرا؟الکی هم بهانه نیار به روز نمیشه و این صوبتا!

نه مرسی ، ممنونم ": )
خوبی؟یادی از من کردی؟ممنون که هنوز سر میزنی!
خب متاهلی بودن چجوریه ؟ یه کم بیا تعریف کن خب!

پس رفتی وب مسافرو خوندی؟حس نوشتن تو حلق حتی!به جان خودم الان تازه دارم درک میکنموقت جای خود ": )

هر چیزی فراز و فرودی داره ولی بزار بگم چرا ازت ناراحتم ، خب یه دفعه گفتی بچهها من مزدوجیده شدم رفتم!خدافس!اینجا (وبتون ) هم دیگه به روز نمیشه! بعدشم که برداشتی ارشیوتو خارج کردی



فهمیدیم سرتون شلوغه وقتم ندارین ولی چرا اینطوری خب؟! یه خبر بد هم میخوان بدن یه دفعه ای میدن ، بعد پس فردا یعنی اصن دلت تنگ نمیشه؟اصن اصن؟ تنگ شد چی ؟ الان خب هستن دوستان رفتن ولی همچنان ارتباطه حفظ شده شما نیز که سر میزنی ولی ایشالله خوشبختیده بشی

مرسیسیم که همچنان سرمیزنی
==================

در حد تنکیو مرسی

کاکتوس دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 22:55

سلام حاج آقا
خوبین شما ؟
چه خبرا
بابا از منبر بیا پایین حاجی
تمام وبت شده حزب بازی
قبلا با حال تر بودا
نمیشه همون قبلی باشی
شما هم خیلی قاطی برخی مسایل شدی
من که حالم از این حرفا بهم می خوره دیگه
هر کسی هر کاری دوست داره انجام بده به درک
اصلا وبت دیگه دلنوشته نیستا ...حواست هست حاجی جان

سلام برادر!مخلصیم ، تقبل الله

یه چند وقتیه من فازم پریده مدل نوشته هام اینطوریه!
ایشالله فازم که درست شد درست میشه روال اینجا هم ": )

حواسم هس داداش ، این روزا فازم این مدلیهولی چون سر بحثووا کردی بزا بگم از کجا آب میخوره.عامو این ماجرای منا پیش اومد با پر رو بازیهای وهابی ها و بحث رفتن یا نرفتن به مکه!تو گروهی که بودم تنش بالا گرفت دیگه رفتم تو یوتیوب چند تا وهابی رو شستم آویزونشون کردم

تا یه مدت حالم گرفته بود بخاطر منا و داستاناش و فاز پریده و همه چی داشت آروم میشد که رفتم تو یه گروه دیگه که اونجا همتنش داشت . دیگه الان یه مدت سمتشون نمیرم و تا روحیم درس شه

فک کنم در جریان باشی ، اگه حسش باشه من پست میذارم !اگه نباشه پست ها رو تو کامنت ها میذارم :دی

Raham دوشنبه 4 آبان 1394 ساعت 12:49 http://zhani.blogfa.com

چی از این بهتر " برادر " !؟

سلام خواهر!
خوش اومدی به وبلاگم خواهر

من اصن بااین لفظ برادر و خواهر رو دوس ندارم!ایش حتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد