ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

inside - out

سلام به همه خوانندگانی که این وب رو میخونن ، از زمانی که برنامه تکنولوژی فکر رو استارت زدم  و افتادم تو مسیر زیبا اندیشی و خلق اتفاقات خوب و آشتی با ضمیر ناخودآگاه ، هم دوستانی پیدا کردم که در همین مسیر هستن و هم نسبت به قبل خودم پیشرفت هایی داشتم که سر وقتش یه پست قبل از عمل / بعد از عمل میذارم.


بعد از آشنایی با ضمیر ناخودآگاه ، با دقت بیشتری به مسائل و فیلم ها و انمیشین های مرتبط نگاه میکنم که یکی از اون ها انیمیشن inside-out  هست ، بذارین با ی سوال وارد بحثش بشم ، به سوالام فکر کنید ، وقتی ما صحبت می کنیم و جملاتی رو بر زبون می آریم ، این جملات از قبل نوشته نشده و مرور هم نشده ، چطوریه که به زبون میاد ؟ یعنی کی مینویسه که زبون بخونه و صداش به گوش طرف مقابلش میرسه ؟


تا حالا حس کردین که جسم ما یک راننده داره ، مثل ماشینی که سوارش میشین و اون ماشین بدون رانندش هیچ تکونی نمیخوره و یک متر هم راه نمیره ؟ یکی هست که تحت تاثیر عواطف ، احساسات و مباحث دیگه انگار داره این جسم رو به پیش میبره!


انیمینش inside-out  به همین موضوع پرداخته و خیلی برام جالبه ، این انیمیشن درباره دختری به نام رایلی هست که 5 احساس درون خودش که در مرکز کنترل هستن ، دستور میدن که تو هر موقعیت چطور باید رفتار کنه ، اگه شاد باشه چطور باید حرف بزنه و وقتی ناراحت باشه ، تحت تاثیر احساس غم چه رفتاری داشته باشه.

بهر صورت این  انیمیشن به ظاهر در حوزه کودک ، ماهیت روانشناختی داره.


خب ، بگذریم ، بریم انیمیشن رو ببنیم ، این انمیشن حدود 78 دقیقه هست و یه سری سکانس های خاص رو جدا کردم که تو هر پارت دربارش توضیح میدم ، امیدوارم ببینید و ازش لذت ببرین ، البته کل این پارت ها شاید کلا سر جمع 10 دقیقه بشن .



 

ادامه مطلب ...

تنفر ، حسادت یا غبطه ؟

اینکه تو اون پست پرده چشم گفته بودم شرایط زندگی باعث میشه پرده های متفاوتی روی چشم بیفته و چند موردش رو گفته بودم الان میخوام یه موردشو که برام امشب اتفاق افتاد رو بگم


والا این دوستای من همشون ازدواج کردن ، بچه هم دارن ، اینی که امشب پبام داد گفت بچه اش دی ما ، زمینی میشه. 


اولش به خودم گفتم ، ببین ، اونا کجان ، من کجا ؟ باید از اونا متنفر باشم ؟ حسادت کنم ؟ وجود اونا در تاریخ خاطراتم رفم خورده ، بشینم زار  زار گریه کنم ؟ که ای ایها الناس من چرا این سرنوشت رو پیدا کردم ؟ از سر حسادت و تنفر دیگه تمام راه های ارتباطی رو باهاش ببندم و بلاکش کنم و به فوش بکشم زندگی رو ؟


یا اینکه بگم نوبت من هم میشه ؟ 

استارت آپی ها و دانشجوهای امروزی!

حتما برنامه امشب بدون تعارف که با پسر شهید ستاری که خودش یه نخبه کشوری هست ، حتما گوش کنید ، خودم که دانلودش میکنم و میذارم اینجا فیلمشو ولی شما هم دنبالش باشین ، برنامه بدون تعارف شبکه دو اخبار 20.30 جمعه 28.7.1396



ویدیوش آپلود شد ، اولین مصاحبه ی متفاوتی بود که سر خط ها رو به ما که استارت آپی و دانشجو امروزی ها داد ، خودم 3-4 بار دیدمش




اگه که ویدیوشو نمی بینید اینجا کلیک کنید .

woman to go

اردیبهشت ماه سال 93 بود که یک پست نوشتم تحت عنوان WOMAN TO GO  که اصل مطلب و اصن خود پست و کامنتاش رو تو یه فایل PDF  میذارم و اگه مایل بودید میتونید فایل PDF  پست و کامنت هارو از اینجا ببینید .


در اونجا من گفتم ( رفرنس دادم ) که زن رو بعنوان یک کالا ، هم توی فروشگاه های آنلاین اینترنتی و هم تو پاساژ هاشون دارن زن رو بعنوان کالا ، قیمت زدن و میفرشون ، اون پست نزدیک به 37 تا کامنت رد و بدل شد و برخی از دوستانم اصرار داشتن که اون حرکت ، تنها نشانه اعتراض بوده! و نه فروش زن بعنوان یک کالا و حالا کلی لینک دادن که خبری که من داده بودم از اساس اشتباه بوده!


خب عزیزان  ، من سال 93 گفتم اینا زنها رو بعنوان کالا میفروشن ، الان دیگه پیشرفت کردن ، زنها رو تحت عنوان لولیتا و حیوان خانگی خرید و فروش میکنن و مراجعه کنید به همون پست پرده چشم ، بعدا سر فرصت درباره این لولیتا یه 2 تا پست خواهم نوشت ولی اجازه بدید ابتدا مروری داشته باشیم به پست اون سال و کامنت های رد و بدل شده!


شاید بتونم بگم این پست و سری پست های لولیتا در خصوص همون پرده چشم خواهد بود.



 

ادامه مطلب ...

قانون سوم وبلاگنویسی! قسمت چهارم

سلام ، تو این مدت ، یعنی بعد از 3 گانه پست قبلی ، چند تا نکته هم تو ذهنم اومد که اونارم بگم تا این بحث نصفه نیمه نمونه! بذارین با این مقدمه بگم که همه ما دوستانی داریم و دوستان ما هم دوستانی داریم و خود ما نقطه اشتراک ( حلقه زنجیری هستیم ) که از اون طریق همه به هم کانکت هستیم.

 

حالا ما خودمون که خواننده یه سری وبلاگا هستیم ، می دونیم که اونا چی نوشتن و اونا هم چون چند تا وب دیگه رو می خونن ، داستان وب اونا رو می دونن.

 

حالا مایی که سرشاخه هستیم ، با خوندن پست های وبلاگ های دیگه اطلاعاتی رو بدست میاریم که گاهی همون اطاعات بدرد یکی دیگه هم میخوره ، مثلا خودم خواننده یه وبی بودم که نویسنده تو خاطراتش نوشته بود ( نمی دونم خاطرات خودش بود یا نقل قول کرده بود ولی کمونم خودش بود ) که پرسیده بود برای بیماری های خون و خون شناسی کسی دکتر رو میشناسه یا نه ؟ یکی کامنت گذاشته بود که فلان دکتر ، دکتر خوبیه منتها یه کم دکترش شیطون بلاست!

 

حالا کاری به شیطون بلا بودن اون دکتره من ندارم ولی اقلا الان تو ذهنم این مطلب ثبت میشه که فلان دکتر تو حوزه خون شناسی کارش درسته ، حالا این رو بسط بدید به تمام سرشاخه های وب نوییس! ببنید تو همین مطالب و اشتراک توشته ها و به اشتراک گذاری خاطرات و تجربه ها ، چه گره هایی که می تون باز بشه ، یعنی یکی دنبال یه دکتر خوبه ولی نمی دونه و اصن نمیشناسه طرف رو.

 

یه مورد دیگه ، یه عزیزی ، یکی از عزیزانشون یه بیماری ای برخورد و تا زمانی که ایشون درگیر اون بیماری اطرافیانشون بودن قطع مسلم از اتفافات اون روزهاشون می نوشتن ، برام جالب بود ، یکی از خوانندگانشون پیداشده بودن و ایشون هم مشکل مشابهی داشتن و دنبال راه حل بودن و ایشونو و وب ایشونو که دیدن ، انگاری که دری باز شده ، سریع راهنمایی گرفتن که مراحل درمان دقیق چطوری؟ دکترش کی ها هست ؟ مطب داره یا نه و ...

 

حالا اینا مثلا یه نمونه اش ، همه از درد و رنج مریضی نگم ، اما عموم ما مشکلاتی داریم ( خوب یا بد ) مثلا خوبش اینه که نامزدمونو میخوایم ببریم بیرون دنبال یه کافه خوبیم و مثلا نمی دونیم که فلان کافه ، کدوم سفارشش بهتر و خوشمزه تراز بقیه است ، اونا میان میگن ، ما هم میگیم بریم یه تستی بکنیم !

 

خلاصه اینکه اینا هم جزئ قوانین و اتفاقاتی هست که بهش بر می خوریم و حالا سرشاخه ها شاید بیشتر و هر وبلاک نویسی به فراخور وب هایی که در ارتباطه کمتر یا بیشتر ، اینا از مزایای اجتماعی بودن آدماست که شاید تو گروه های تلگرامی و شاید تو اینستا هم پیدا بشه اما رنگ اینجور اتفاقات به نظرم تو وبلاگها بیشتره.

 

نظر شما چیه  ؟

 

 

لب تاب و کتابخانه


من به خاطر نوع کارم ، لازم هست که پشت لبتاب بشینم و برنامه نویسی کنم ، بهترین جا برای این کار رفتن به کتابخونه محل و نشتن پشت میزهای استاندارد اونجاست و چون بردن و محافظت از لبتاب که گرونه و گذاشتن اون تو یه جای عمومی ای مثل کتابخونه و سالن مطالعه عمومییش داستان های خودشو داره ، دوست دارم تو این پست ، در مودر همین موضوع با هم گپ و گفتی داشته باشیم.

 



 

ادامه مطلب ...

پرده چشم!

چشم انسانها همانند لنز یک دوربین دیجیتال که لنز آن قابل تعویض است عمل میکند ، اگر کمی به عکاسی علاقه مند باشید میدانید که لنزهای متفاوتی برای دوربین های دیجیتال و عکاسی حرفه ای وجود دارد.




 

کاربرد این نوع لنزها بسته به نوع موقعیت مورد استفاده ، متفاوت است ، مثلا برای عکاسی معمولی یک نوع لنز ، برخی از لنزها نور مستقیم خورشید را حذف ، برخی از لنزها قادرند که از فاصله بسیار کوتاه تصویری مثل یک عکس پانوراما بگیرید و برخی هم برای عکاسی ورزشی وجود دارد.

 

چشم انسان ( که همانند لنز دوربین عکاسی است ) این تصاویر را به مغز منتقل و در آنجا این تصویر ثبت می شود درست مثل دوربین های قدیمی که تصاویر بر روی فیلم و نگاتیو ها ثبت می شد. چشم انسان در شرایط متفاوت کارکردهای متفاوتی دارد ، بسیار دقت کرده ام در شرایط متفاوت و بسته به موقعیت های مختلف ، چشم انسان کارکرد متفاوتی را دارد.


 

چند نمونه از پردهه هایی که در شرایط مختلف بر روی چشم افتاده و  آنرا  خودم به شخصه تجربه کرده ام ، اینجا لیست کرده ام در حالی که قطع مسلم ، موارد کارکرد ، بیش از ان چیزی است که نوشته ام.

 



هشدار

این پست حاوی مطالب و عکس های +18 است و خواندن آن به افراد زیر این سن توصیه نمی شود.




 

ادامه مطلب ...

نامه هایی به همسرم - نامه 5

خاتون عزیزم ، سلام 

خوبی " هستی زندگی من" ؟ من نیز الحمدالله ، خوبم و در مسیر زندگی همچنان به پیش می روم ، خاتون بانوی من ، امروز در خانه خاله جان بحث جهیزیه بود و اینکه خرید جهیزیه کلی هزینه بردار است ، حتی شنیدم ام که تشکیل خیلی از زندگی ها به همین جهیزیه گره خورده است ، "ناز بانوی من" ، خواستم بگویم که من فقط تو  را از خانه پدری ات می خواهم ،  تنها و تنها خودت را .


بعضی از رسوم را قبول ندارم ، یعنی چه که دختری جهیزیه بخرد و بعد اقوامش را دعوت کند که بیائید  جهیزیه من را ببنید ، شاید برای بعضی ها این یک رسم جا افتاده باشد اما هر چه که باشد این یک رسم غلط است ، زندگی ای که با چشم و هم چشمی شروع شود ، خدا آخر و عاقبتش را بخیر کند.


این زوج ها هستند که در غم و شادی در کنار هم هستند و آنهایی که حرف در می آورند و روی وسایل خانه عیب و ایراد می گذارند ، امروز هستند و فردا زمانی که در زندگی به مسئله ای بر بخوریم ، نیستند و شاید فراموشمان کنند ، "مهربانم"  ، اگر موافق باشی ، بیا ساده شروع کنیم و جشن های زندگی ما 2 نفره باشد .


راستی گمان نمیکنم جنس نیمروهای برند ایرانی ای مثل اسنوا با یک برند خارجی تفاوت داشته باشد ، البته چرا یک تفاوت دارد و آن اینکه ما از تولید کننده ایرانی هم حمایت کرده ایم تا او نیز جلوی خانوادهش اش شرمنده نباشد و در شغلی که استخدام شده است ، همچنان ابقا بماند ، آن هم در این وانفسه های زندگی 


دوستت دارم عشق زندگی ام 


خاتون بانو ی عزیزم ، سایت قنداب یک وب سایت مرتبط با مباحث ازدواج است و قرار شده است که بخش جهیزیه ایرانی هم بزودی به آن اضافه شود.

آدرس سایت قنداب 

ghandab.ir

یعنی ممکنه اتفاق بیفتهه

اون داستان love story بود؟ مجددا خوندمش چقدر به امروز من شبیهه ؟! نکنه تبدیل به واقعیت بشه ؟


بهترین یادداشت های من در 6 سال اخیر - قسمت دوم

من و آشپزی


گفته بودم قیمه هام عالیه ؟ ( کلیک )



آلبوم


ادامه خاطرات من ( کلیک )



پست های چالشی ( آشپزی و زنگ انشا )


تا به این لحظه من 2 تا مسابقه ( در کل 3 تا چالش ) ترتیب داده بودم ، یکیش مسابقه زنگ انشا بود و یکیش هم چالش آشپزی ( این پست به روز میشه )


چالش زنگ انشا


من از دوستانم خواسته بودم که درباره یک موضوع خاص  ، یک انشا بنویسن که البته یه مسابقه بود و به نفرات برتر هم هدایایی به رسم یادبود تعلق گرفت.تمام انشاهای دوستانم رو در یک صفحه کپی میکنم و میذارم و اونایی هم که جمع کردن رفتن دیگه در دسترس نبود انشاشون


انشاهای زنگ انشا ( کلیک )

بهترین یادداشت های من در 6 سال اخیر - قسمت اول

در این 6 سال وب نویسی و فراز و فرودهاش ، داستان ها و مطالب جالب و گاهی رمان و داستان و طنز نوشتم ، منتها چون ههه اونها تو آرشیو این وب موجود نیست ، لیستشون میکنم ، گذشتن نوشته های خوب و لذت بخش گذشته و رمان های کوتاه و بلندم ، رو خیلی زیاد دوست دارم ": )


1.نت در شوک!( روحانی مچکریم!)


عامو ما یه دوستی داریم به اسم کاچی ،این متن طنز هم بابت شرکت در مسابقه ای که ایشون در این پست از وبلاگشون گذاشته بودن ، شرکت داده شد و عالی بود.

( کلیک )


2.رمان ( سریال ) رد پای دوست در 2 فصل کامل + گپی با هنرمندان!


سال 92 من خیلی تو حوزه وبلاگ خونی و  اینا فعال بودم ، وب های زیادی رو میخوندم ، یکی از اتفاقات عجیب غریب اون دوران خبر مرگ یکی از وبلاگ نویس ها بود ، از این بابت عجیب که مثلا میگفتم شاید یه روزی ، ور از جون همه وبلاگ نویس ها فوت کنه بعد کامنتدونیش باز باشه ملت برن وبش براش کامنت بذارن ، میخوام ببینم چی براش می نویسن ، اون موقع ها شبکه های اجتماعی اینقدر پر رنگ نبود.


خلاصه این اتفاق افتاد یه وبی به نظر اینطور اومد که نویسنده اش به لقائ الله پیوسته ، اما بعد از مدتی اتفاقاتی افتاد که به نظر می رسید حادثه مرگ این وبلاگ نویس مشکوک به نظر می رسه ، خیلی از اینور اونور ، رفتم سراغ وب دوست دوستانش و اونایی که میشناختنش ، تا بالاخره فهمیدم  چی شد و این مجموعه به رشته تحریر در اومد.


فصل اول ( 7 قسمت ) ( کلیک )


فصل دوم ( 5 قسمت )  ( کلیک


گپی با هنرمندان (  کلیک




3.یادداشت هایی به رنگ خاطرات ( 5 قسمت کامل )


تو 5 قسمت خاطرات زمان دانشجوئیم رو نوشتم! خاطراتی که باهاشون زندگی کردم.


یادداشت هایی به رنگ خاطرات ( خاطرات دانشجویی من ) ( کلیک )



داستان دسته گلی برای عروس


این یه داستان عشقی - انتقامیه که ایده  اش رو هم اتاقیم بهم داد!


داستان دسته گلی برای عروس ( کلیک )



love story


تا حالا شده که فک کنید که 2 تا وب نویس ، با هم آشنا بشن و خاطرات خواستکاریشونو بنویسن بدون اینکه بدون اینکه بدونن اون کسی که اومده خواستکاریشون ، همون دوست وبلاگنویسشونه ؟


این داستا درباره همین موضوعه!


love story ( کلیک )

پیام بازرگانی!

راستش کارای عقب افتاده خیلی کارم و میخوام اخر هفته ها فقط بیام بلاگ اسکای و پیش عشقم که دست پر هم باشه

نوشتن مطلب تو بلاگ اسکی و اشتراک لحظات خوب با دوستان اینجا از بهترین لحظات منه

راستی اگه کامنت گذاشتین دیگه چون اخر هفته ها میام همون موقع تاییدش میکنم

مراقب خودتون باشین چو شنیدم قرار هوا بترکونه و بارون و اینا بیاد پس مراقب سلامتتیون باشین 



موقتا" این پست ، ثابته ! و بعنوان اولین پست نمایش داده میشه ، پست های پایین ، آخرین یادداشت های من تو  وبلاگه 


بعدا نوشت : کامنتدونی رو باز میذارم 



بازگشت خاطره انگیز!

سلام

سفر2 روزمون به آخر رسید و این سفر ، خیلی با حال بود چون آبجی و مادر شمال بودن و مرخصیشون تموم شده بود که رفتیم اونا رو بیارم و البته این هوا هم بارونی بود و با اینکه من هوای بارونی رو خیلی دوست دارم ، خیلی زیاد ولی رانندگی تو این هوا بخاطر لغزندگیش سخته و خطرناکه ، اما جالبیش این بود که من تو مسافرت های اخیر چون از مسیر هراز میریم ، هم با برنامه مسیریاب " مجیک ارث" کار کردم و هم با "ویز " ، هر حفتشون امکانات مخصوص به خودشون رو دارن که اون یکی ها ندارن و بهترین برنامه اگه با با اعلام نکردن مسیر مشکل ندارین همون گوگل مپ هست ، آنلاین و سریع ولی خب یه سری امکانات نداره دیگه.


برنامه ویز که البته من راهنمای فارسی برنامه رو از موبولرن خریدم و برنامه رو با فیل انداز نصبش کردم ، امکاناتش فوق العاده بود جوری که اگه فیله خوردتش خب حق داشتن! مثلا اینطوریه که شما یه مسیری دارین میرین بعد پلیس یه جا قایم شده سریع تو مسیر میزنین که  دقیقا کجا پلیس پنهان شده و هر کی ویز داشته باشه و تو اون مسیر باشه میفهمه و البته قابلیت دیگه اش اینه که خودتون صدای خودتون رو ضبط می کنید بعد تو مسیر با توجه به اون موقعیت صدای خودتون برای راهنمایی پخش میشه!


البته خیلی جای کار داره ولی امکانات باحالی داره ولی یه اشکالش ، این بود که چون آنلاین بود و منم رایتل داشتم و نتش H بود همش میزد دنبال سرچ شبکه اش است ، مجیک ارث هم خیلی عالیه ولی نقشه اش آفلاینه و یه جاهایی خوبه و یه جاهایی بد ، مثلا یه سری جاها رو تو نقشه اش نداره ولی ویز هم یه سری حاها رفتم چون دنبال نت بود نقشه اون مسیر رو نداشت بهر حال


هم مجیک ارث و هم ویز عالین برای مسافرت ها و مخصوصا ویز که بصورت آنلاین کارهای جالبی میشه انجام داد بهر حال ، ما رفتیم شمال و پدرجان هم راهنمایی کردم که کجاها چیکار کنه و تو این مدت کوتاه رفتیم ویلامون و کمی از محصولات باغ خودمون رو چیدیم و جای همگی خالی ( عکس ها در ادامه ) و برام جالب بود بعد از تونل آمل ، اصن هوا 180 درجه تغییر کرد و اون بارون و اونا تبدیل شد به هوای فقط ابری و چون خواستم اون لحظات رو با دوستان اینجا به اشتراک بذارم کمی فیلم هم گرفتم.


راستی یکی از افتخارات رانندگی ما ، تبدیل لاین 2 لاینه به 4 لاینه هست! اصن یه وضعی! البته فیلمشم گرفتم که مستند باشه!

تشریف بیارین ادامه 

 


ادامه مطلب ...

WAZE

ساعت تقریبا 12 شبه و من دارم با برنامه جی پی اس سخنگو ویز کار میکنم ، قبلا مجیک ارث بود که بدیش این بود نقشه اش آفلاینه ولی الان این یکی ظاهرا آنلاینه نقشه اش ، خوبیش اینه که خودم میتونم صدامو ظبط کنم بذارم اونجا ، خیلی کیف میده منتها باید ایپیتو تغییر بدی 

بعد از این سفر تجربیاتم رو میام میگم ، حلال کنید 

قانون سوم وبلاگنویسی!رقسمت سوم

واقعیتی که در خصوص وبلاگنویسی باید بدونیم اینه که خودمون ظرفیت رو انتخاب میکنیم ، یعنی خودمون انتخاب میکنیم که چه تعداد کامنت داشته باشیم ، خواننده چه تعداد وب باشیم ، همچنین گاهی ممکنه حتی اگه تعداد کامنتها بره بالا ، چون به اون ظرفیت نرسیدیم حتی ضمن تعجب ، ابراز ناخرسندی هم کنیم!


بهر صورت دنیای ما وب نویس ها دنیای عجیب غریبی هست و قوانین نانوشته اش بسیار ، با اومدن شبکه های اشتباهی دیگه مثل قبل رونق نداشته باشه ولی هنوز هم مثل قبل هستن اونایی که فقط وبلاگ نویسی میتونه اونها رو راضی نگه داره چون با نوشتن فیدبک میدن و انرژی هاشون تخلیه میشه ! میخوان بگن اتفاقات دور و برشون رو  ،اینا رو نمیشه تو اینستا گفت ، نیشه توئیت کرد و گفت ، باید خط پشت خط  ،کلمه به کله ، تک تک حس ها رو منتقل کرد و گفت!


اما به قانون دیگه هم باید به اینا اضافه کرد ، وب نویسی نیازمند داشتن آرامش هست ، حسی که اگه نباشه واقعا نمیشه چیزی رو اونطور که میخوای ، بنویسی ، یا حست  نیست که ادامه بدی و این آرامش با حضور بعضیا به هم میخوره . خودم چون این آرامش رو دوست دارم ، دلم نمی خواد حضور من باعث ناراحتی بعضیها بشه که حالا بهر دلیل دنیای هر کسی ، برای خودش بسیار زیباست و اون رو همینطور دوست داره ، بذاریم قشنگ بمونه .


خط آخرم رو هم بگم و تموم ، هر وب نویسی برای خودش محدودیت هایی داره ، یا دست خودشته یا اینکه بخاطر اطرافیانش دچار این محدودیت شده ، دقت کردین بعضی اسامی استعار رو ؟ مثلا ماهی و کوسه! گنجشک و .. اینا نشون میده که طرف نمیخواد شناخته بشه ، آره اینم از اون محدودیت هاست اما گاهی شده که دوستی های مجازی واقعی بشه .


به محدودیت ها احترام بذاریم ، گاهی درک این موضوع برابر میشه با یه اتفاق بد و یا حذف یک وبلاگ ، اما خیلی خوبه که قوانین خودمون رو بگیم ، مثلا همون جماعتی که نوشتن کامنت مذکر جماعت تایید نمیشه ، حد و مرز رو مشخص کردن ،  چون با نبودن اونها این ارامش برقراره ،


 حس آرامش ، چه نعمت بزرگی ...