ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

تنفر ، حسادت یا غبطه ؟

اینکه تو اون پست پرده چشم گفته بودم شرایط زندگی باعث میشه پرده های متفاوتی روی چشم بیفته و چند موردش رو گفته بودم الان میخوام یه موردشو که برام امشب اتفاق افتاد رو بگم


والا این دوستای من همشون ازدواج کردن ، بچه هم دارن ، اینی که امشب پبام داد گفت بچه اش دی ما ، زمینی میشه. 


اولش به خودم گفتم ، ببین ، اونا کجان ، من کجا ؟ باید از اونا متنفر باشم ؟ حسادت کنم ؟ وجود اونا در تاریخ خاطراتم رفم خورده ، بشینم زار  زار گریه کنم ؟ که ای ایها الناس من چرا این سرنوشت رو پیدا کردم ؟ از سر حسادت و تنفر دیگه تمام راه های ارتباطی رو باهاش ببندم و بلاکش کنم و به فوش بکشم زندگی رو ؟


یا اینکه بگم نوبت من هم میشه ؟ 

نظرات 5 + ارسال نظر
banooyebahar سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 19:31 http://khaterateman95.blogsky.com

خب هر کی زندگی خودشو داره شما هم به قطع چیزایی دارید که دوستاتون باید حسادت شما رو کنن
ایشالا عاقبت بخیری همه ی ما جوونا:)

اما من به این نتیجه رسیدم که حسادت هیچ فایده ای نداره و غبطه بخورم ، هم با کلاس تره و هم اینکه به چیزی بهتر از اون شخص میرسم.

همین الان که من دارم این کامنت رو مینویسم دختر خاله جانم مهمون خونه ماست ، یک سال پیش بهش گفتم یک هفته لبتابت رو به من قرض بده من برای یه پروژه ای بهش نیاز دارم و اون زمان لبتاب نداشتم و گفتش که عکس شخصی هست و این داستانا

یک سال گذشت ، لب تاب خوبی نسبت به لب تاب این فامیل عزیز خریدم و اگه حسادت میکردم به این لبتاب که نمی رسیدم که هیچ ، چشم دیدن این فامیل عزیز رو هم نداشتم و کینه هم ازش به دل میگرفتم.

خیلی فرقه بین حسادت و غبطه

ایشالله

بهامین یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 22:41 http://notbookman.blogsky.com

تجربه اول بامزه بودخخخخ
چقدر زیبا دعا کردن من این کارو خیلی دوست دارم
موقع دعا و نجوا با خدا برای منم دعا کنید.

ممنون از دعا درحق همه و درحق من.

اره - بامزه بود

شما هم همین کارو کنید ، دعای دوستان در حق خود ادم زودتر به اجابت میرسه

کاکتوس یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 11:50

صبر کن ،صبر کن پسر عجول
نوبت تو هم میشه
امیدوارم در بهترین زمان و بهترین شخصی که مناسبت باشه
راستی خیلی تغییر کردی نسبت به قبل

بیشتر منظورم تصمیم گیری در برابر اتفاقات این طوری بود ، یعنی واکنش هایی که آدم معمولا نشون میده . دارم تمرین میکنم تو این موقعیت ها مثبت اندیش باشم و نذاریم تنفر و حسادت کار رو خراب کنن.

دیشب 2 سکانس از انیمشین inside-out رو جدا کردم که بذارم ولی نشد و گمونم امشب بذارمش.

تشکر کاکتوس عزیزم
انشالله قسمت شما هم بشه

چه جور تغییری یعنی ؟چطوری بودم ؟ این تغییرات رو باید دیگران به ادم بگن ،

فاطمه یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 01:42 http://heartwritings.blogsky.com/://

نوبت شما هم میشه
بسی قابل تامل بود

سلام فاطمه بانوی عزیز
به وبلاگم خوش اومدین

موقعیت هایی تو زندگی هستن که تصمیم گیری در اون لحظه باعث دومینوهای بعدیش میشه

بهامین یکشنبه 30 مهر 1396 ساعت 01:42 http://notbookman.blogsky.com/

راه حل دیگه ای هم هست
صبر کردن
به این نکته هم فکر کنید خیلی ها هم هم سن شما هستن و شرایط چون شما دارن
محدود به دوستانتون نشید فقط

انتخاب همراه و همسفر به نظر من یه اتفاق به خواست خدا
باید زمانش برسه
برای هر فردی در مقطعی این اتفاق رخ میده
کارگردان امور دنیا خداست


امیدوارم خیلی زود شاهد خبرهای خوب برای شما باشیم در وبلاگ تون

سلام. الان وبتون بودم و اونجا یه کامنت گذاشتم و بعد الان دارم اینجا جواب کامنتا رو میدم.

بله ، درسته ، تا الان هم همین بوده ولی بیشتر منظور من تصمیم گیری در برابر اینجور اتفاقات هست و اون ظرفیتی که آدم پیدا میکنه ، نمیتونم تکذیب کنم که تو این موقعیتا کم ظرفیت بودم ، حالا نه ازدباج ها ، کلا هر موقعیتی که باعث بشه احساسات به سمت عصبانی شدن شخصیت بشه ولی دارم تمرین میکنم خودمو حفظ کنم و نذارم دومینو های بعدی اتفاق بیفته.

شونصد هزار بار وقتی تو اینجور موقعیت ها نتونستم منطقی باشم و تصمیم الکی گرفتم بعدش مثلا یه روز کامل سردرد داشتم و یا زورم به وبلاگم میرسید و حذف موقتش میکردم ، البته خیلی ها اینطوری هستن مثل ااونایی کهمیرنن امتحان میدن بعد امتحان کتابشونو و جزواتشونو ریز ریز میکنن

در مورد قسمت دوم و خواست خدا و اینا ، بله ، این مورد رو هم به تجربه رسیدم که تا زمانش نرسه بهش نمیرسم اصن زمین و زمان رو یکی کنم تا وقتش نشه ها ، اصن هیچ اتفاقی نمی افته.

یه تجربه ، نه بذا 2 تا تجربه شخصی جالب بگم

1. زمان دانشجویی بود ، نمی دونم چی شد از دست هم اتاقیم خیلی عصبانی شدم ، بعد اینا که نبودن برای اینکه اون عصبانیتو خودم حالی کنم ، کمربندم رو درآوردم و افتادم به جون بالش و اینقدر زدم تا حرصم خالی شد.

جالبیش این بود که اون هم اتاقیه خوبم شبش خواب دید یکی داره با کمربند میزنه اونو ولی نمیدونست کی

الان اینو بخونی شاید با خودت بگی این چرا با کمربند افتاده به جون بالش بدبخیت ، چقد خشونت طلب هست ، یعنی اینقدر مشکل داشتین ؟ ما خیلی م خوب بودیم منتها گاهی عصبانیت و تنش های عصبانی باعث میشه یا بیفتیم به جون درختی که تو حیاط داشتیم و یا من که اینکارو کردم.

راستش مورد دوم را یادم رفت ،


ممنونم بهامین بانو جان ، ولی دیگه تا زمانی که همه چیز اکی 100 درصد نشده ،

اهان یادم اومد یادم اومد

اونم این بود که خیلی برام شده تو این موقعیت ها فقط حسادت کردم و تنفرم بیشتر شد اما به تجربه میگم که حسادت و تنفر و خشم باعث سیاهی و تباهی میشه بعدش یادم نیست چی شد و چه کتاب یا مقاله ای رو خوندم دیگه گفتش که ببخش دیگران رو ، از دست اونایی که ناراحتی یا حسرت موقعیت اونا رو داری ، برای اونا دعا کن ، دعای خیر ، برای خودت هم دعا کن ، به بهتر از اون میرسی و منم دیگه سر نمازم همیشه هر کسی که ازم جلوتره براش دعا میکنم و از خدا میخوام که دست منم بگیره بکشدم بالا

این کار فوقالعاده بوده فوق العاده

اهان اون جمله ام ناقص موند ، تشکر مرسی ، ازدواج از این اتفاقای خوب برای همه آدما بیفته و خوشحال خوشحال بشن از جمله همه مجردای وب نویس و همچنین از این اتفاقای خوب قسمت شما هم بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد