ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

نامه ای به صادق عزیزم! ( FUTURE )

صادق عزیزم ، سلام . من آینده تو هستم ، از سال 1400 که به زمان تو می شود 1396 یعنی من 4 سال بعد تو هستم . شاید مدت زمانی نباشد که اوضاع زمان من متحول شده باشد و این زمان 4-5 ماه است ، گمانم تو در زمان خودت کارهایی کرده ای که اکنون هیچ چیز من مثل قبل نیست . دوست داری بدانی چه تغییراتی و چه اتفاقات خوبی در این زمان افتاده است ؟ 


یا دوست داری بگویی که چه کرده ای که چنین شده است ؟ شاید بگویی که من از ِ اینده خود خبر ندارم باشد پس بگذار هر انچه که در زمان من ( 1400 ) برای ما یعنی من گذشته که تو باشی و من زمان 1400 افتاده را برایت تعریف کنم ...

  


یادت هست روزی را که تصمیم به تغییر گرفتی ؟ اه یادم امد تو مدتها در صدد تغییر شرایط بودیم ، مصاحبه ها یادت هست ؟ روزی که مصاحبه داشتی و مصاحبه کننده که دورتادور میز نشسته بودند و در صدد پرسیدن سولاتی بودند که تو پاسخش را ندانی ؟ نه نمی خواهم ان زمان ها را یادت بیندازم دقیقا میخواهم روزی را به یادت بیندازم که تصمیم گرفتی تغییر در دنیای خودت ایجاد کنی . سختی هایی زیادی را به جان خریدی ، یادت هست ؟ سر درد های عصبی ؟ یادت هست بخاطر این فشارها موهایت را میپیچاندی ؟ یادت هست گاهی بخاطر همین فشارهای عصبی شروع به خوردن هر چیزی میکردی اما همچنان مصمم بودی و یکروز تصمیم رفتی رویاهایت را زندگی کنی ؟


من آنرا از یادگاری انزمان ها نگه داشته ام و تو هر روز و هر روز رویاهایت را یاداوری میکنی و تعهد میکنی که انها را زندگی کن! صادق عزیزم ، محبوبم ! بهترین و صمیمی ترین دوست من! بدان که رویاهایت تحقق یافته . سختی ها به پایان رسیده اما من در این زمان چالش های بزرگتری دارم که متناسب با ظرفیت های فعلی من است ، راستی یادت هست که میخواستی ظرفیت خودت را بالا ببری ؟ موفق شدی


به من گوش کن ، به من گوش کن ، تو موفق شدی و زمان که به جلوتر میرفت از تمام ظرفیت خود استفاده و بارور میکردی انها را ، یادت هست دعاهای روزهای سختت را ؟ روزهایی که میگفتی این روزها هم تمام خواهد شد ؟؟؟ تمام شدند! 


به انچه که فکر میکردی رسیدی ! فقط یک چیز را به تو از اینده  هشدار بدهم ، گمانم در زمان تو دوستانی بودند به نام بهامین یا فرانک ، کاکتوس و چند نفر دیگر  ، اگر اسمشان را درست ننوشتم خودت بهتر میدانی ، به شما یک هشدار بدهم و ان اینکه انسانهای موفقی شدید ولی بدانید که قانون طبیعت عوض نشده و همچنان هستند کسانی که چشم دیدن تو موفقیت هایت را ندارند ، ولشان کن ، تو همچنان به وعده هایت متعهد بمان ...


باز هم برایت نامه خواهم نوشت

صادق 1400

نظرات 4 + ارسال نظر
کاکتوس دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 11:24

نتیجه میده حتما
مخصوصا با پشتکاری که داری
موفق باشی

کاکتوس عزیزم - واقعا ممنونم که هم بهم روحیه میدی و هم انگیزه و هم مطالب وب رو دنبال میکنی - خیلی ممنونم ازت

کاکتوس یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 19:56

انقدر به خودت سخت نگیر پسر
تغییر خوبه ولی یه شبه نمیشه
خدا نکرده یهو از اون ور بوم مییوفتی
موفقیت بخواه و بعد رهاش کن
تلاش کن ولی با سختی خودتو خفه نکن
پدر و مادرا همیشه بچه هاشونو دوست دارن
بهتره باهاشون صحبت کنی تا فکرت کمی تغییر کنه

حرفهاتون درسته
اما تلاشها باید نتیجه بده مگه نه ؟

بهامین یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 19:49

سلام
نوشتن نامه از اینده توسط من درونی قشنگ بود
مطمئن باشید آینده خوبی و سرشار از موفقیت خواهید داشت
نگران آینده نباشید خدا قبل ازهمه ما انجا حضور داره

درسته حق با شماست

Amir یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 16:34 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

سلام
جدا خودتی ؟ از سختی ها و مسائل الانم که نگم شاید بهتر باشه ،
تنها چیزی که من رو امیدوارم نگه میداره خدایی هست که تکیه گاهم هست و اون کاغذی که امضاش میکنم و مینویسم که رویاهایم را زندگی خواهم کرد

شاید خیلی ها اینجا را بخوانند و بگویند خل شده اما خودت بعضی چیزها را بهتر میدانی ، وضع مالی و افتضاح شغلی و ، تو خودت میدونی که این ایام من چجورم ، اون کلیپ اریک توماس بود که میگفت اگه کسی موفقیت را به اندازه نفس کشیدن بخواهد موفق خواهد شد رو اغلب نگاه میکنم


اینده من ، تغییر من یکروزه و چند ماهه نبوده است ، سالهاست که تلاش میکنم تغییر کنم الان فقط نگفتی اونور ااوضاع تاهل چطوره و نگفتی دقیقا چه چیزهایی دارم

کدوم یکی از اهدافم تحقق شده ؟
بازم بیا اینورا ، الانم که اینو نوشتی خوشحال شدم چون دیگه خیلی خسته شدم ، خسته شدم اما چه کنم که تعهد میکنم هر لحظه و هر لحظه که رویاهایم رو زندگی کنم ،

وقتی کاری رو انجام میدم تو تیترش امضا میکنم و امضا میکنم که موفق شدم و منتظر اتفقات خوب بعدیش هستم

امید دارم اینده من میتونه تغییر کنه ، بهترین ها رو برای خانوادم میخوام بهترین ها رو دوست ندارم اون احساس شرمندگی الان جلوی پدر و مادرم رو ، نمی خوام می فهمی ؟؟؟؟

هنوز پدر جان منو قبول نداره و هر رور و هر رزو از خدا میخوام روزی رو برسونه که پدرم و مادرم منو ببینن در حال که باعث افخارشون هستم بقیه نمی فهمنن چی میگم اما تو میدون یو جملات رمز من رو متوجه میشی

از وضع فعلی خودم خسته شدم به خودم قول دادم که تغییرش میدم ، به خودم قول دادم که باعث افتخار بشم بهه خودم قول دادم که یه کاری کنم خدا از خلقت من پشیمون نشه بگه این چی بود دیگه

من به خودم قول دادم و خودمو انداختم تو اغوشش
میدونم اگه اسون بود همه انجامش میدادن ولی من حتی اگه کوه کندن هم باشه انجامش خواهم داد

صادق عزیزم خیلی دوستت دارم ،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد