ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

خدا مرگ بده اینو ...

یکی از همون کمبود های پست قبل این زبان انگلیسی بی صاحاب شده و واموندست. چرا من زبانم رو ادامه ندادم؟ الان یعنی باید یک نفر با زور سر نیزه وایسه تو سرم اینو یاد بگیرم ؟ الان یعنی من دقیقا تو این شرایطم ؟ چرا چیزایی که الان هست رو قدیما نبود ؟  واقعا دیگه داره بدم میاد . من تو این حیرو ویر نمی دونم چرا همش تو فکر ابوعلی سینا هستم ، خدا بیامرز اصلا الگوی منه و زحماتی که کشیده . کاش بتونم من هم درست تلاش کنم و تهش یه چیزی ازم دراد.


الان 504 و تافل و کاپلان رو دارم یاد میگریم و دایره لغاتمو سعی میکنم زیاد کنم ولی بعدش نوبت gre  و 1100  هست که جمعا میشه 1900 تا لغت غیر این 1500 تا لغت! وای خدا من الان مشکلی ندارم اینا رو یاد بگیرم مشکل اینه که لغات یک طرف ، گرامر یک طرف ، بحث درک مطلبش یک طرف ، حالا اون اصطلاحات هم یک طرف . چرا زبان انگلیسی رو اینقدر چرت و پرت بهمون یاد دادن؟ ادم باید خودش دنبال چیزی بره که علاقه داره .


خدا مرگ بده این مسائل و سختی ها رو که زودتر تموم شن و قال قضیه کنده بشه . اخ اخ اخ ، این لغات کاپلان رو من تموم کنم کدینگ نوشتنش رو ، اگه میتونستم جزوشو ریز ریز میکردم ولی چه کنم ، چه کنم که دستم زیر سنگشونه .همش به این فکر میکنم که اون خدا از همه این مسائل و داستانایی که دارم بزرگتره و همه اش حل میشه و شاید اینها جلو راهم قرار گرفتن که تو اینده بهم کمک کنن.


خانم وکیل شما که این پست منو نمی خونی ولی هر وقت اون خانم لاله اسکندری تعطیلات رویایی رو میبینم یاد شما می افتم . خوشا شیراز و وصفش و اینا! خدا نگهدارد صاحابش . بعله ، ایشالله یه سفر شیراز هم باید برم و کیش و سواحل قشم و اینا .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد