ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

خواهری و ازمون ارشد!

گفته بودم که خواهرم امتحان ارشد داده و منتظره که هفته دوم شهریور جوابش بیاد . هیچی دیگه معلوم نیست کی از کجا زنگ زد و خواهر بدو بدو اومد گفت اینترنت رو وصل کن!


بعدم گفتش فردا اعلام میکنن کی نتیجه ها اعلام میشه و اضافه کرد روزهای 14 و 15 شهریور زمان ثبت نامه!


قشنگ مشخص بود استرس داره! بهش گفتم تو چرا این طوری شدی ، گفتش من هر موقع استرس پیدا میکنم ، دچار حالت های زیر میشم

1.یا حرف نمی زنم

2.از شدت استرس زیاد می خندم.

3.شروع به خوردن میکنم.

4.اشتهام کور میشه!


حالا اولش که اصلا حرف نمیزد ولی بعدا که ارومتر شد ، شروع کرد به توضیح دادن و اینکه چی شده و چی شنیده .

اولویتش بعد از تهران ، اصفهان و زنجانه . انشالله همه بچه ها جایی که دوست دارن قبول شن.



+ چند شب پیش خواب دیدم دانشجو شدم ، همون شهر دانشگام و یکی از هم اتاقی هام هم هست ولی اونجایی که ما رفتیم خونه مجردی ولی جمعیتش 6-7 نفر بود ، من گفتم چرا اینقدر شلوغه اینجا ، من با موندنش مشکل ندارم ولی اون دور و بر کتابخونه هست برم کتابخونه ؟ اخرشم از اونجا رفتم! یعنی خواب من به خواهری مربوطه ؟


++ منم استرس گرفتم !!!



+++ دوست داشتم خواهرم بزرگتر از خودم بود ، اقلا 4-5 سال بزرگتر


بخشی از سکانس مورد علاقه ام تو فیلم باغ شهاب سنگ ( کلیک )




تغییر دکوراسیون

دکوراسیون اتاقم رو عوض کردم . کامپیوتر رو هم کلا جمع کردم و گذاشتمش کنار . فضای باز اتاق خیلی تغییری نکرده اما من اینطوری احساس بهتری به نسبت قبل دارم .



+ نیاز بود این قسمت رو جدا تحت عنوان یک پست بذارم 

- نام و یادتان گرامی - قندک بانو

دکوراسیون اتاقم رو عوض کردم . کامپیوتر رو هم کلا جمع کردم و گذاشتمش کنار . فضای باز اتاق خیلی تغییری نکرده اما من اینطوری احساس بهتری به نسبت قبل دارم .


میخوام یه تغییری هم تو وبلاگ بدم و دوستانی که به خواست خودشون در تاریخ وبلاگ ، خواستن فراموش بشن رو هم پاک میکنم . دسترسی به وبشون اگه خواستم تو وب قبلیم هست . میخوام چیکارشون کنم ؟ یکیشون ازدواج کرده دیگه تحویل نمیگیره ، اون یکی رفته خارج و با اینکه براش کامنت تو وب دوست مشترک گذاشتم انگار نه انگار.


یاد قندک بانو ( کلیک ) می افتم ، تا 2-3 سال بعد اخرین پستش میرفتم و امید داشتم که برگرده و البته برگشت اما چه برگشتنی ، با یک اسم جدید و تا خودم رو بهش معرفی کردم عین جن و بسم الله وبش رو حذف کرد . تو همون مدت فهمیدم دامنشون سبز شده و یه کوچولوی شیرین زبون دارن . خب خیلی خوشحال شدم ولی چه فایده . من پسرم و نصف بیشتر جماعت اینجا از من و همجنس هام فراری ان ، حالا کاری ندارم ولی وقتی یکی میخواد که همه و همه چیز رو فراموش کنه باشه ، فراموش کنه منم فراموش میکنم .


اگه شماها ادمید منم ادمم ، اصلا حق با شما ، من بد ، من هیولا ، شما ها فرشته های اسمونی طبقه هفتم . میگن برا کسی بمیر که برات تب کنه ، یه سری ها دیگه ارزشش رو ندارن . متاسفم ولی بعد از 7 سال وب نویسی باید اینها رو بگم . از این ناراحت نیستم که خواننده هام کمه نه از این ناراحتم که چرا یه سری ها پشت پا میزنن به همه چیز . خب من هم مثل شماها تا میکنم . شما دوستان بخشی از تاریخ گذشته وبلاگی بودید . 


نام و یادتان گرامی 


راستی یه چیز دیگه ، بعضی از وب نویس ها کامنت ندیده ان ، 4 تا دونه کامنت ببین فک میکنن چه خبره! نه عامو خبری نیست . جو گیر نشو . کاسه داغتر از آش هم نشو . والسلام.



+ این ماجرای قندک بانو رو من تکمیل کنم . از رو وب مهتاب ردش رو زدم . بعدشم رفتم وبش . بعد از معرفی خودم و حذف وب خودش به مهتاب بانو ( گیسو ) گفتم این چرا اینطوری کرد ؟ عین کامنتش رو میذارم و ایشون ( قندک بانو ) اینه ی عبرت شدن تا دیگه برای کسی بمیرم که برام تب کنه! 




من عمیقا برای تمام وب نویس ها ، دوستان قدیمی و جدید و اونا که رفتن و همه و همه ، ارزوی شادی و موفقیت و شاد کامی دارم.



یه شعری هست که میگه از دل برود هر انکه از دیده برفت


اینو باید اصلاحش کرد

از دل برود هر انکه خواست ارتباط خودش رو با بقیه برای همیشه از بین ببرد.