ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

چرا بی انگیزه ای ؟

مدتیه زوم کردم که چرا بی انگیزه شدم؟ بالاخره ادم یهو که بی انگیزه نمیشه ؟! تازه اونم تو کاری که عاشقش باشه!


حرفهای یه یارویی بی تاثیر نبوده ( بذر آفت ) ولی اونو که سپردمش به خدا و از گذشتم اما شرط اصلی حرکت به سمت هدف و در جا نزدنه ، داشتن یک انگیزه درست و حسابیه که عاشقش باشی . درست ؟ گاهی در مسیری که به سمت هدف داریم ، از یک چیزی واهمه داریم و میگیم بذا قبلش اینو انجام بدم بعد برم سراغ اون و ناغافل سر دو راهی زندگی ، از مسیر اصلی منحرف میشیم و میزنیم جاده خاکی .


منم همینطوری شدم ، به امید یه چیز بهتر ، از مسیر اصلی خارج شدم و حالا هی میگم این چه وضعشه ؟ چرا من هی دارم دور خودم میچرخم؟ من که اینطوری نبودم؟ قبول اشتباه بخشی از اصلاح اشتباست اما مسئله اینجاست که من نمی تونم این همه راه رو برگردم عقب ، نصفش رو اومدم و باید تا اخر این جاده خاکی یکطرفه  مسیر برم تا مجدد بتونم وارد مسیر اصلی بشم .


گاهی هم اینطوری میشه ؟ عاشق اتوبان موفقیت هستم ، شاید نتونم توش خیلی سرعت برم ولی میتونم از لاین  با حداقل سرعت حرکت کنم که این خیلی بهتر از سرعت جاده خاکیه که مجبوری اروم اروم اروم راه بری! مرسی ا ه ه  ه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد