ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

در ادمه پست قبلی

لبتاب ما 2 تا درایو اصلی داشت برای خودم رو گفتم که بهش دست نزن و برای خواهری یک یوزر جداگونه ساختم که اصن همه چیزش جدا باشه تا بعد ببینم چیکار میشه کرد.هر برنامه ای که نیازش بود رو تو دسکتاپش گذاشتم و ببین دیه چی میخوای تا برات ردیف کنم .


اون خوشحاال بود و این برام کافیه

پایان این قصه ؟؟؟

راستش هیچوقت فکر نمی کردم این قصه ام اینطوری تموم بشه ، عجیب و باور نکردنی و بازگشت به نقطه ی اردیبهشت پارسال


خلاصه میگم ، پارسال حوالی اردیبهشت بود که بخاطر کند بودن سیستم مجبور شدم یه لبتاب بگیرم ، اون موقع شده بود 3 تومن که 2 تومن ش رو بابا از سر کار وام گرفت و بازپرداختش 2.200 بود و مابقیش رو هم که من از جای دیگه جور کردم ، چقدر اونموقع که خریدشمش ذوق مرگ شدم!!!! خیلی ذوق مرگ شدم اما این لبتاب برای من خیری نداشت . بعد از ورود لبتاب گره های عجیب و غریبی توی کار می افتاد و عملا پیشرفتی نبود.


من همیشه فکر میکردم که شاید بخاطر قرض پول بوده که اون طرف راضی نبوده و چشمش دنبال این پول بوده ، یا مثلا مامان گفت که ممکنه بخاطر نزول اون پول بوده که 2 تومن گرفتیم و 2.200 پس دادیم . من نمی دونم. اینقدر گیر و گور تو کارمون افتاد که اصلا فراموش کردیم اصل بحث چی بود.حالا هم که من خمس و زکاتش رو دادم و بی حساب شدیم تا بالاخره استارت بزنم ، عوض اینکه همه چی بهتر بشه بدتر شد


قرار بود بابا یه وام 15 تومنی از سر کارش بگیره و قرار بود که از اون پول برای خواهری که تو دانشگاه قبول شد لبتاب بگیرن و من لبتاب خودم رو به خواهری ندم که دستم تو پوست گردو نمونه ولی ، این بار که بابا رفت پیگیر وام بشه که ابان بگیرتش ، یارو گفت دیر درخواست دادی ، برج 11 بهت وام می دیم. مرتیکه مرده شور برده مگه تاریخ روز درخواستمون رو ندیده بودی؟  ما روی اون تاریخ حساب کرده بودیم؟!!!!


هیچی ، لبتاب 3 تومنی ، شده 7.5-8 تومن!!! حالا کیس اش هم با مانیتورش همونقدر در میاد. به خواهری تو دانشگاه ، تو سایتش سیستم نمیدن چون بی صاحابه! کارای اون هم همش با لبتابه . من چیکار باید بکنم ؟؟؟ هیچی . همه چیزم رو از دست دادم و لبتاب هم از خیرش میگذرم. تو شیپور و دیوار نگاه کردم کیس دست دوم تقریبا 2 تومن بود ولی متاسفانه پس اندازی هم ندارم که یه دست 2 بگیرم تا کارم راه بیفته.


نمی دونم چرا همه چی دست به دست هم داده تا  منو بزنه زمین ، رفته بودم تو امامزاده کلی درد و دل که واقعا مشکل چیه ؟ حالا همه چی اینطوری به هم پیچید . من که همه چیم رو از دست دادم ، لبتابم هم روش . خواهری واجب تره . 


این از ظاهرش بر میاد تسلیم شدنه اما ، خب ظاهرا همینطوره. این راند رو واگذار کردم