ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
واقعا" نمی دونم اصن چطور این بحث رو باز کنم! یعنی حسادت و غرور ، آدم رو به کجا می رسونه ؟؟؟؟
ماجرا از این قراره که بعد از فوت پدربزرگ و مادربزگ پدریم ، زمین تقسیم میشه بین برادر خواهرا و این وسط یه سری درخت های خاص بودن که قبلا توسط پدربزرگ یا مادربزرگ به اسم خود فرزند یا نوه خورده بودن ، یکی از درخت گردوها به اسم من بود و همه می دونستن و بعد از تقسیم زمین چون تو سهم زمین ما نیفتاد ، بخشیدیمش ، یه درخت دیگه بود که اصن به نام خود مادربزرگ مرحومم بود و بعد از تقسیم ارث افتاد تو قسمت پسر بزرگ که میشه عمو بزرگه من ، میوه های اون درخت به این صورت بوده که تقسیم میشده چون ارث مادری محسوب میشده ظاهرا و عمو بزرگه زحمت کشیدن برای اینکه کسی از گردوهای اون درخت استفاده نکنه!!! برداشتن اون درخت رو قطع کردن!
یه زمینی رو تصور کنید که کمی شیب داره و یک راه داره که طول باغ رو طی میکنه و دقیقا این درخت بهترین جای اون زمینه که ما تو کودکیمون سرش تاب بازی میکردیم و سایه انداز فوق العاده ای داشت و حالا سر یه مسئله بیخودی ، یه درخت 40 ساله قطع شد که چی! هیچی برادرخواهرا نیان ازش گردو بچینن به این بهانه که درخت گردو مادری هست ، اونم درختی که پر محصول بود و ...
حالا اصن میچیدن ، مگه چی میشد ؟ من که خاطرات اون منطقه رو اولا بخاطر ووجود پدربزرگ و مادربزرگ دوست داشتم و حالا که نیستن اصن شما بگو کلش مفت مال تو ، به دردم نمیخوره ، ما نوه ها هیچی ، اینکار فقط باعث فتنه میشه و حالا اون یکی عمو جان بره درختای اونی که اینکارو کرده و سر مرزه ببره و قطع کنه ، هیچی دیگه ، یه فتنه درست و حسابی به بار می یاد.
یعنی یه درخت گردو ارزش داشت که همچین فتنه ای به پا بشه ؟ یعنی چی که من درخت 40 ساله رو قطع کردم بقیه برادر خواهرا نیان ازش گردو بچینن ؟من واقعا نمی فهمم! میگن تا گوساله گاو شود دل صاحابش آب شود ، اونوقت یه درخت گردو 40 ساله رو بریدین که چی ؟ تازه اگه شما الان یه درخت بکارین 40 ساله دیگه ثمر میده ، ون موقع آیا باشین یا نه ؟؟؟
یاد اون داستان باغ تو سوره قلم افتادم ( کلیک ) که خدا میگه باباههه دست خیر داشته و به همه ز میوه های باغ میداده ، باغ که افتاد دست بچه هاش گفتن شبانه بریم محصولاتو بچینیم به هیچکی ندیم میوه هاشو ، همون شب صاعقه زد کل باغ خاکستر شد!
ما تو دور و بر خودمون هم از این موردا زیاد داشتیم ، تا زمانی که پدر بزرگ و مادربزرگ اونجا بودن ، چقدر درختا میوه میدادن ، اما بعدش که از اونجا رفتن دیگه کجاست اون همه محصول ؟ ما میگیم جدا از روزی خود اون شخص ، روزی بقیه رو هم خدا با همون میده و ما برای اینکه محصولات برکت داشته باشن ، همیشه انفاق میکنیم و به لطف خدا ، یه درخت گردوی کوچیک ، فقط 2000 تا گردو خدا بهمون داد! همونم برداشتیم انفاق کردیم ، چون این تجربی هست که انفاق کنی خدا اینقدر زیادش میکنه که در تصورت نمی گنجه ، حالا خودخواه بازی دربیاری ، یا خیلی کم محصول میده ، یا کلا فاتحش خونده میشه .
باید دید ، با این کار عمو جان ، چه کلید اسراری رقم میخوره!
پ.ن = خدا آخر و عاقبت همه ما رو ختم بخیر کنه . آمین