ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

شفاگرفتن دختربچه نابینا در بین الحرمین

شنمی دونم تا چه حد اخبار رو دنبال کردین ، یا اصن اخبار این رو اعلام کرده یا نه ولی همین چند روز پیش بود که تو بین الحرمین کربلا یه دختربچه کور نابینا و معلول شفا گرفت ، شاید این برای ماهایی که از کرامات و لطف اهل بیت زیاد شنیده باشیم اصن چیز عجیبی نیست و حالا و تو پخش های زنده تلوزیونی از این اتفاقات زنده برای ما جدید و جالب باشه اما در اصل اتفاق تاثیری نداره ، این خاندان خیلی کریم هستن خیلی با معرفتن ، خیلی دوست دارم برم کربلا یا اربعین یا اول اذن کربلا رو از امام رئوف هشتم بگیرم و برم.





فیلم مصاحبه با خانواده دختر شفا گرفته ( آپارات ) ( کلیک )

وفای به عهد - خون پاک شهید

سلام صبحتون بخیر و شادی

این اخرین پست قبل تعطیلات پاییزی هست و چون فردا میریم و یه یک هفته - 10 روزی نیستیم اما یه سوال دارم و دوست دارم نظر شما رو بدونم.


چیزی که میخوام بگم یه مقدار عجیبه و حالا شاید از نظر من عجیبه ولی بهر حال ، ماجرا مربوط میشه به اردیبهشت ماه ، اون زمان من یه گیری تو کارم افتاده بود و خیلی زیاد نیاز بود که حتما لبتاب داشته باشم ( چون کارم برنامه نویسی هست و لازم بود که حتما" لب تاب بگیرم و به هر دری که میزدم نمیشد و دیگه به اینجاهام رسیده بود و اصن یه وضعی ، بعضی از دوستان که این مطلب رو میخونن احتمالا" در جریان باشن .


خلاصه ما رفتیم شمال و پیش ازی و برگشتنی من گفتم برم سر مزار شهیدی که از قضا فامیلمون میشه و اونجا من یه درخواست بدم و شاید فرجی شد ( البته اینکه من اینطور فکر میکردم بی دلیل نبوده و نشون به اون نشون که همون موقع ها که پیکرشو میارن و بعدش شبش که میخواستن مراسم بگیرن برق اون منطقه میره ، مادر شهید با خودش میگه پسرم ما برای تو مراسم گرفتیم و الانم که برق منطقه رفته و مهمونا تو تاریکی ان ، گفتن این جمله همانا و اینکه برق اون خونه میاد و برق سایر خونه ها قطع همانا و خلاصه این شمه ای از کرامت این شهید بزرگوار بوده )


برگردیم سر ماجرای خودم ، برگشتنی ، به مامان چیزی نگفتم و یه راست رفتم سر مزار ایشون و اونجا برای خودم کلی دعا کردم که دیگه خسته شدم و من به هر دری میزنم نمیشه و شما پیش خدا ابرو و مقام داری و اگه پارتی بازی هم باشه فامیل ما حساب میشی ، شما یه کاری کن ، به دو تا شهیدی که سمت چپ و راستش بود هم گفتم شماهم سفارش من رو به این شهید بزرگوار بکنید بلکه کارم من درست شد ، همون موقع هم عهد کردم که اگه کارم درست شد بیام و یه مراسمی بگیرم.


خلاصه برگشتیم تهران و دقیقا" 2 روز بعدش انگار که دری وا شده باشه همه چیز درست شد و کار منم راه افتاد و حالا دوست دارم که الان جبران کنم ، منتها تا اونجا که من میدونم تو اون مسجد که ایشون و همرزمانش دفن هستن ، برای هر شهید جداگونه سالگرد نمیگیرن ، بلکه همه رو یه بار میگیرن و چون الان ما داریم میریم شمال و یه یه هفته 10 روزی هستیم بهترین فرصت برای جبرانه و من وقتی با مامان صحبت کردم 3 راه پیش پای من گذاشت که دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.


1.تو  ایام تاسوعا عاشورا اونجا حلوا درست کنیم و پخش کنیم .


2. تو همون ایام همونجا - غذای نذری بدیم.


3.برم از مسئول مسجد اونجا بپرسم اگه چیزی میخواد ، من خودم شخصا" بخرم و ببرم اونجا بذارم و وقت اون مسجد بشه.


حالا خودم موندم دقیقا" چیکار کنم ، هر چند خودم بیشتر دوست دارم غذای نظری بدم و برم پیش خانوادش و از اونا هم یه تشکری بکنم و اینا ، اما باز مردمم ، کار من به اون قشنگی ردیف شد ، کم کاری هست که من براش کاری در سطح کلاس کاری ای که برام انجام شد نکنم. نظر شما چیه ؟


(اینم بگم که روزی که من رفتم سر مزار گمونم 9 اردیبهشت بود و روز شهادت شهید 10 اردیبهشت)