ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو پست های قبلی گفته بودم که ما مسافر حاجی داشتیم که میشدن عمو و خاله جانمان که چقدر اینطور که میگفتن مراسم اونجا معنوی بود! امنیت هم ظاهرا" برقرار بوده و به روحانی ها هم گفته بودن که اونجا لباس شخصی باشین و لباس رسمی نپوشین که ممکنه یه چیزی بشه ، گمونم دائیم بود که میگفت یکی از دوستانشون که خیلی هیئیتی و حزب اللهی بوده و سیبیل داشته رفته حج ، ریششو زده و چه تحویلی اون وهابی ها این بنده خدا رو میگرفتن چون اوشون رو با یه کلی گنده مفتی یا همین شیخ هاشون اشتباه گرفته بودن.
چقدر حرف و سخن از خاطرات اونجا میشه اینجا نوشت ولی برام جالب بود عمو جان اونجا که بود ، به نیابت از غائبین ، طواف مکه رو برا چند نفر که یکیشون من بودم ، انجام داد و چقدر ذوق کردم که اینو گفت!!!
ااون سری مامان اینا هم که کربلا رفته بودن ، هم به نیابت از ما زیارت کرده بودن هم یه سری اعمال مخصوص اونجا رو به نیابت از ما انجام داده بودن!
الان آیا من یک نصفه حاجی / نصفه کربلایی هستم آیا ؟