ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

72

======================================

 

قبل از اینکه پست قبلی رو ادامه بدم باید یه ماجرایی رو قبلش بگم و اون هم ماجرای گرفتن تمدید گواهینام ام هست.

 

این اتفاق از اون اتفاق هایی بود که یعنی باید در تاریخ ثبت بشه ، البته من هیچوقت اونروز رو یادم نمیره چون انروز از روزهایی بود که من شاد بودم برعکس روزی که رفته بودیم دنبال خرید ماشین که هیچ حس خاصی نداشتم!

 

 

======================================

  ادامه مطلب ...

71

======================================

 

به نام زیبای خدای خوبم ": )

سلام.

سال 82 بود که برای افطار به سازمان دعوت شدیم و رفتیم رستورانش و خیلی ها اومده بودند اما متاسفانه موقع  برگشتن از اونجا ، دست چپم شکست و بعدش که گچ گرفته شد ، مثل روز اولش نشد و بعدش فیزیوتراپی و این داستانها باعث شد که اوضاعش بهتر بشه.

 

بعدا" تر ، برای اینکه اونو از تنبلیش در بیارم نوار ترانه میذاشتم و هر دو دست رو مجبور میکردم که متن های ترانه رو بنویسن تا اینطوری دست چپم ، انگشت هاش تحرک داشته باشه و بی حرکت نباشن ، چون گاهی زیادی تنبل بازی در میاره . یعنی اینطور بگم که دوست نداره کاری انجام بده و همش پاس میده به اون یکی دستم. مجورم به کارش بگیرم دیگه با تمام محدودیت های موجود .

***

خب بریم سر داستان و اتفاقاتی که این چند وقت افتاد .البته اینکه من گواهینامه ام رو تمیدید کردم بی دلیل نبود قاعدتا"! قرار شده بود بود که همین برج برای خودمون به ماشین بگیریم و پدرمم حسابی عزمش رو جذب کرده بود . یعنی از اونها کارها بود که باید انجام میشد.

 

من خیلی موافق نبودم چون همش حس میکردم خب ماشین فقط برای عیده دیگه . یعنی خب بعد از  عید دیگه باهاش کاری نداریم و اون چنان هم مهم نیست.

 

======================================

  ادامه مطلب ...

70+1

سلام به چند دوستی که همچنان اینجا رو میخونن. الان که دارم این متن رومی تایپم یکدستی می تایپم!با دست راست . یه دستی نوشتن هم جالبه!


عامو چه خبر مبرا؟ من هنوز همونطوریم . روزها به همونمنوال میگذره ولی شاعر می فرماید خبری امد خبری در راه است .دییررررییییین من پس پریروز رفتم گواهینامه مو عوض کردم.86 گرفته بودم! فک کنم لازمم باشه کلاس رارندگی برم!از پشت ماشین نشستن یه فرمون گرفتنش رو یادمه! البته اینم کم چیزی نیستا!خودش خیلیه!


دیگه جونم براتون بگه فک کنم داستانام تازه شروع شده! احیانا" هم لازم باشه همه اونها در تاریخ ثبت بشه!یه حرف در گوشی هم میخوام بزنم. اگه جنبه دارین تشریف بیارین ادامه مطلب!


  ادامه مطلب ...