یه فیلمی هست به اسم Prometheus.2012 ، این باید به معنالی واقعی کلمه نقد بشه توسط هر کسی که قران میخونه
اقایون کاانالهای تلگرامی ، سایت ها و هر مدیر دیگه ، شما تهش دنبال این هستید که خدا رو اثبات کنید و بگید انسان توسط یه خالق هوشمند بوجود اومده ، ته حرفتون همینه ، اکی ، اما اون خالق هوشمند چجوریه ؟ لطفا به اینم بپردازین
تو اون فیلم میرن سراغ خالق هوشمند انسان و زیر تیغ عملش میبرن و واقعا خالق رو طبق کتب یهودیت نشونش میدن ، اگه این پیام من رو روزی دیدید اون فیلم رو کامل نقد کنید و نذارید رشته هاتون پنبه بشه ، سوره توحید برای نقدش کافیه اما بیشتر از این ها حرف داره اون فیلم
---------------------
چند وقت قبل داشتم دنبال نقد این فیلم بودم ولی هیچ کس اونطوری که می بایست نقد نکرد و اشاره ای به تفکر یهودیت نکرد و بر اون اساس این فیلم رو نقد نکردن ، اگه با تفکر یهودیت اشنا باشین و صفات خدا رو بخونید می بینید که با خدا وهابیت یه مدله و حتی میشه از خدا جلو زد ، به تعبیر چیزایی که اونا دارن و نکته جالبتر در خصوص مسیحیت و یهودیت اینه که اونا معاد رو به اون صورتی که ما داریم ندارن و موضوع به این خوبی رو بهش نپرداختن ، از کتاب های تحریف شده چه انتظاری میشه داشت
اما 3 تا نقد به خود فیلم دیدیم بدک نبود ، میذارمش و سر فرصت باید خودم خدا در تفکر یهودیت رو بذارم و اونوقت با این دید بریم سراخ خدای یهود
امروز از بدترین روزهایی بود که امیدوارم نه برای من و نه برای کسی تکرار نشه و خیلی تحمل کردم که پستش رو ننویسم ولی خیلی زور داشت برای من ، یه روز معمولی مثل همیشه ، میخواستم که مادر رو به ترمینال برسونم و یه مسیر سر بالایی بود که بعدش یه مسیر مستقیم و یه تقاطع هم اون جلو ، مسیری که من داشتم می رفتم جزئ مسیر اصلی بود و جاده طرف دیگه اش فرعی ، معمولی رانندگی میکردم و گمونم نمیکنم سرعتم بیشتر از 40 تا بود چون جلوترش سرعت گیر داشت و من بارها و بارها از اون مسیر رد شده بودم.
این بار ، یه ماشین شاسی بلند لبه جاده فرعی ایستاده بود و من هم که مسیرم مستقیم بود و مادرم هم جلو نشسته بود ، اون شاسی متوقف بود و انگار داشت جهت مخالف رو چک میکرد و نه سمتی که ماشین میاد رو ، حق تقدم با من بود و با همون سرعت معمول داشتم از جلوش رد میشدم که یهو دیدم یه چیزی زد به ماشین و ماشین هم تکون خورد ، جلوتر ماشین رو نگه داشتم و اون شاسی بلنده هم وسط بلوار متوقف شد ...
حالا متن مکالمه من با اون پسره
- اقا ، چیکار کردی؟ حق تقدم با من بود؟ گواهی داری ؟
_ شما یه نیش ترمز میکردی حل بود
مامان : شما اصلا این سمت رو نگاه نمیکردی و حواست به سمت راست بود نه این سمت
حالا من هر چی میگم اون میگه شما یه ترمز میکردی حل بود و این اتفاق نمی افتاد تا اینکه گفت :
ببین من ماشینم چیزی نشد ، اگه در میرفتم و توقف نمی کردم چیکار میکردی؟ تا تو دور بزنی و دنده عقب بیای من در رفته بودم!!!
هر چند که اون فرار نکرد و هزینه خسارت رو داد و بازم اصرار داشت که من برای یه ماشینی که داره میاد تو اصلی باید ایست میکردم در حالی که متوقف بود و یهو ....
خدابیامرزه پدربزرگم رو ، همیشه میگفت حق گرفتنی هست و در مقابل این ادم های پر مدعا ، حاضر بود چند برابر اون مبلغ خرج کنه تا حقش رو بگیره . خلاصه اینکه حرف اون پسره هنوز تو گوشمه ، اگه فرار میکردم چیکار میکردی؟ یه جورایی هم راست میگفت و اگه اون در میرفت من تا بیام دور بزنم و برگردم اون در میرفت ، همین اتفاق باعث شد که من برم دنبال دوربین هایی که برای داخل ماشین هستن و برای اینجور مواقع خیلی عالی عمل میکنن ، داشتم میگشتم با این فروشگاهه پایین آشنا شدم و بعد از این همه سال رانندگی تجربه بهم میگه وجود یه دوربین تو ماشین لازمه تا یه سری هایی که رانندگی بلد نیستن و اینجور ادعا هم دارن ، قشنگ شاهکاریشون رو بکنیم تو چشمشون!!! این دفعه سومه که ماشین های شاسی بلند و هر جوری دوست دارن رانندگی میکنن و انگار جاده و خیابون ارث باباشونه ( با عرض معذرت از همه رانندگان با انضباط )
دوربین داخلی خودرو که باعث خنثی شدن توطئه شوم باج گیرها شد
+ نظرات رو برای این پست غیر فعال میکنم و لطفا در نظر سنجی پست ثابت شرکت کنید.
دوستان و خوانندگان محترم وبلاگ ردپای دوست ...
در راستای پست های اموزشیم در خصوص امنیت ، بچه ها چند تا سوال از شما دارم که جوابش برام مهمه ، لطفا به سوالام جواب بدید .چواب های شما باعث تغییر برخی فاکتورهای اموزشی میشه.
-------------------------------------------------------------
1.از بین خوانندگان اینجا ، چه دوستانی به مباحث شبکه و امنیت علاقه مند هستن و علاقه دارن که من این دوره رو تهیه کنم و بذارم تو وبم ( اگه علاقه ندارید بی خیال این پست و مابقی سوالات بشید )
در صورت علاقه به مباحث شبکه و امنیت و پاسخ مثبت به سوال بالا
2. دانش شما بزرگواران ، در حوزه کار با کامپیوتر و مجازی سازی و کار با vmware چقدره ؟ آیا بلد هستید که یه ویندوز عوض کنید یا مثلا یوزری رو اضافه و حذف کنید؟
3.از شما دوستان کسی هست که از لینوکس استفاده کنه ( مثلا لینوکس اوبونتو ) و کاربر لینوکس باشه و کارهای معمولش رو با لینوکس انجام بده؟ مثل وب خونی و کارهای معمول با اینترنت؟
4. به نظر شما ، اموزش ها به چه صورت باشه بهتره؟ فیلم های عملی سناریو محور یا پست های اموزشی سناریو محور ( من خودم فیلم رو بیشتر دوست دارم و اگه فیلم باشه من تو پیکوفایل میذارم و باید دانلود بشه و خوبیش اینه که یه بار دانلود میکنی 100 بار میبینی )
5. به نظر شما بهتره که در صورت شروع مباحث ، یه برنامه کلاس بندی باشه و پست های مربوطه سر یک تایم مشخص تو وبلاگ گذاشته بشه یا نه ؟؟؟ اگه موافق هستید که یه تایم مشخص داشته باشه و مثلا اموزش ها بصورت فیلم باشه ، چه روز و ساعتی رو برای انتشار پست جدید پیشنهاد میدید؟
6.اگه به این دوره علاقه مند هستید ، از یه دوره اموزشی که با امنیت وبلاگنویس مرتبط هست دقیقا چی چیزی رو انتظار دارید؟؟؟
ممنون از همه شما بزرگواران
+ همونطور که قبلا گفتم ، بخاطر شرایط جدید باید یه مقداری از وبلاگ فاصله بگیرم و امکانش هست گاهی هر هفته جمعه ها یا 2 هفته یکبار بیام وب ؛ اما این وقفه ها باعث میشه که همه دوستان بتونن بیان و نظراتشون رو بگن تا ببینم که چیکار باید بکنم . بهرصورت باید منتظر جواب تمام دوستان به این نظر سنجی بود .
لطفا خاموش نباشید و بیاید بگید که خب اینم یه پست ه مثل بقیه ، دوست دارم نظرات شما لحاظ بشه ؛ شاید این اخرین نوشته های من تو این وبلاگ باشه پس بذارین چیزی باشه که مورد انتظار هست . بازم مرسی
راستش من دوست دارم یک معلم بشم ، البته نه از این ها که مثلا میرن تربیت معلم درس میخونن بعد جذب اموزش پرورش میشن و یا تو مدارس هستن ، نه از اون معلم ها ، دوست دارم که اموخته هایی که بلدم رو با دیگران به اشتراک بذارم ، روش های جدید درس دادن رو یاد بگیرم و با خنده و تفریح و شوخی به بچه ها یاد بدم مثل روشی که استاد ی که در ویدیو پایین تدریس میکنه و ادم حال میکنه
می دونید دوستان ، تو خارج برای دوره های تخصصی شبکه ، 2 برابر زمان معمول میذارن و به اساتید اون رشته ها در قالب روش های جدید تدریس یاد میدن که چطور با بازی های جدید ، اموزش رو جذاب کنن ، من اینو میخوام ، اینو دوس دارم ، یعنی میشه من هم یه روزی به اون سطح برسم ؟؟؟
شکی نیست که یه روز ، یه جایی ، به یه دلیلی ارتباط من با محیط وبلاگ قطع میشه ، نمی دونم اما هنوز یک دین اساسی به این جا و خانواده ای که درش رشد کردم و نوشتم و یادگرفتم و تاثیر گرفتم ، در شادی و غم خانواده ام همراه دوستانم بودم ، حالا از طریق کامنت یا ویس یا هر جوری که میشده ، احساس میکنم برای این مقطع باید مباحث امنیتی رو در قالب سلسله پست هایی برای دوستانم بنویسیم و اونها رو مطلع کنم ،
رشته ی تحصیلیم الکترونیک بود ، اما همه فک میکردن که تهش باید رادیو و تلوزیون تعمیر کنیم ، من مسیر زندگیم رو عوض کردم با اینکه رشته ام رو دوست داشتم و به سمت آیتی و شبک های کامپیوتری رفتم ، این رو دوست دارم و حالا علاقه مند به بحث امنیت شدم ، شاید دلیلش بیشتر همون اتفاقاتی بود که تو پست های قبل گفتم و هک شدن وب دوستانم و به خودم قول دادم به جایی برسم که بتونم تو اینجور مواقع دست دوستانم رو هم بگیرم .
و حالا باید برخی از اون دانش که مناسب با محیط وبلاگ هست رو نوشت و به عنوان زکات دانشم به اشتراک بذارم بین دوستانم ، مهم نیست که این وبلاگ چند تا خواننده داره ، چند تا از وب نویس ها رفتن تو اینستا و چند نفرشون ، بدون توجه به یه سری نکات امنیتی ، اکانت خودشون رو در معرض تهدید قرار دادن ، من وظیفه خودم میدونم که بگم و حالا به اونها اطلاع بدم ، چند تا پست مقدماتی ازش نوشتم اما نکات مهم تری مونده که باید سر فرصت بنویسمشون و این زمان بره ...
----------------------------
اما من وبلاگ رو بیشتر از هر جای دیگه دوست دارم ، جایی که همیشه میشه نوشت و دانش رو به اشتراک گذاشت و حداقل ادم خودش رو خالی میکنه ، خیلی چیزا هست که میشه نوشت اما همیشه زمان برای نوشتن نیست . چند روز پیش از مهربانو ، درباره ماهی پرسیدم ، کامنتش رو میذارم ( این پست وبلاگ مهربانو ) اما وقتی جواب رو خوندم کمی لرزیدم به خودم ، نه از سرما ، از اینکه واقعا چه چیز از ما به یادگار می مونه ؟
مثلا از دوستان سابقم ، از مهربان ، کمانچه زدن هاش ، از گلابتون بانو ، اینکه در عین جدیت در کار وکالت ، میشه جور دیگه ای هم بود و مهربان بودنش و از بهامین پرانرژی بودنش ، یا کاکتوس ، فعال در عرصه هنر و عکاسی و هر دوستی تو یک زمینه ، مثل همیشه پر حرفی کردم ، همونجوری که روز اشنایی با ازیتا مخش رو خوردم و به جای 10 دقیقه حرف زدن ، 90 دقیقه فیکس حرف زدم ، چیکار کنم ؟؟؟
همیشه حرف هایی هست که به جای گفتن دوست دارم بنویسم و حالا در این مسیر پیش رو تمام تلاشم رو بکنم .خودم باشم و مسئولیت پذیر باشم و عشق بورزم ، کلمات مدام کش میان اما دوستتون دارم و در قلب من جای دارید ، چه اونها که به هر بهانه ای رفتند و چه اونها که هستند و تمام خاطرات زیبای این محیط رو من باهاش زندگی کردم . برای اینکه شدتش رو متوجه بشید و شاید کمی خنده دار هم باشه 2 تا داستان براتون کوتاه میگم
توت از یکی از ساندیچی های متروصادقیه خیلی تعریف کرده بود و من که داشتم از کرج به سمت شرق تهران می رفتم تو اون ایستگاه پیاده شدم و رفتم تا از اون ساندویچیه ساندویچ بخرم و ببینم چجوریه و یا یه مورد دیگه ، من یکی از دوستان قدیمی دیگه که سمت شرق تهران هستن و من اون زمان سرباز بودم ، همش می ترسیدم که من رو در لباس سربازی ببینه با اینکه نه اون من رو دیده بود و نه من اون رو و هیچکدوم هم رو نمیشناختیم....
+ عکس و فیلم رو سر فرصت میذارم.
گمون نمیکنم که خراب شدن کیبوردم بی دلیل بوده باشه ، حکمت عجیب غریبی بود که امروز فهمیدم ، امروز برای خرید برای خریدن یه کیبورد به همراه مامان که اونم خرید خودش رو داشت ، با هم به سمت مرکز خرید رفتیم ، بعد خرید کیبورد و خرید مادری ، رفتیم به سمت نمایشگاه کتابی که تازه تو چادر و بصورت سر پوشیده شهرداری درست کرده بود.
غرفه های مختلفی داشت اما چیزی که اونجا بیشتر تو چشم بود 2 ردیف طولانی از کتاب های مختلف که یک ردیفشون تخفیف 20 درصدی و اون یکی تخفیف 50 درصدی داشت.( به مناسبت هفته بسیج بود ظاهرا)
از بین کلی کتاب اونجا ، 2 کتاب بودن که هی بهم چشمک میزدن و دست اخر تونستن مخ من رو بزنن و دستاشونو بگیرم و بیارمشون خونه . 2 کتاب از انتشارات نسل نو اندیش که یکی شون درباره عزت نفس و اون یکی هم درباره پاشنه اشیل بود ، هر کدومش رو تا یه مقداری خوندم ، نویسنده کتاب اول یه خانم دکتر ایرانیه که نکات جالبی در باره عزت نفس و مشکلاتی که خودش داشته رو گفته و بعد از خوندن چند صفحه به جمله ای رسیدم که ماتم برد از خوندنش ...
ادامه مطلب ...
سلام
تا الان تجربه استفاده از کیبورد مجازی رو نداشتم
جالبه - حتما تستش کنید
مخصوصا زمانی که کیبورد به هر دلیل از کار میفته و تمام زحمات روی انگشت اشاره دست راسته و دست چپ همه اش در حال استراحت و استفاده 2 برابری موس
قبل از استفاده از کیبورد مجازی تو وبلاگم دنبال حرو ف میگشتم تاتو نت پد بنویسم و سرچ مورد نیازم رو انجام بدم
البته قبل ترش به این فک میکردم معلولین و اینا چطور از پس مشکلاتشون برمیان
الان فهمیدم
فقط یه چیزی من 2 تا ویندوز نصبی دارم که با کیبورد میگفتم کدوم بالا بیاد الان حق انتخاب ندارم و اونیکی بالا میاد
با این وضعیت باید کلی خوش بگذرونم
فعلا خدافظ :)
در حال تایید کامنت و وضعیت فعلی
خب ، من همین ابتدا یک عذر خواهی کنم از یک دوست ومعلم عزیزی که بین ما یک سوئ تفاهم پیش اومد. صمیمانه عذر خواهی میکنم
چند تا نکته رو بصورت خیلی کلی بگم و رد بشم و میخوام که خودتون رو جای کسی بذارید که وبلاگش یا شبکه اجتماعیش هک شده ، فقط یک لحظه تصور کنید ....
چه چیز با ارزشی در وبلاگ یا شبکه اجتماعی خودمان داریم؟
دنیای هک یعنی دسترسی غیر مجاز به یک چیز ( وبلاگ ، اکانت و یا ... ) اما واقعا ما چه چیز با ارزشی داریم که اگه از دستش بدیم ، خیلی بد میشه ؟ تا الان به این موضوع فکر کردید؟
( بقیه این پست رو بعدا می نویسم و به مرور کاملش میکنم ...
وقتی پلیس فتا سفت و سخت میگیره
تا الان ، مواردی رو هک و لو رفتن اطلاعات رو در بین وبلاگ نویس ها شاهدش بدوم و کسانی که این تجربه رو دارن میدونن چقدر وحشتناکه ، اما جالبه بدونید که این فضای مجازی همینطوری رها نشده و پبس فتا رو اون نظارت داره. 3 مورد بارزش رو خودم شاهدش بودم ولی متاسفانه از اونجا که بلاگفا دچار نابسامانی شد بعضی پست هاش بخاطر تغییر سرور پرید من تنها یک مورد مستند نقد دارهو مابقی تنها ادرس وبلاگی هست که مونده ....
وبلاگ پیچ و مهره
خب ، چه چیز بهتر از اینکه خود مهره ( نویسنده وبلاگ ) پستش رو نوشته و الان موجوده .( اینجا )
وبلاگ مجرد نامه
متاسفانه مجرد نامه داستان تلخی داشت از نظر من و این بخاطر عملکرد خود مدیرش بود هرچند قضیه ختم به خیر شد و شواهدش الان پاک شده . ماجرا از این قراره که تو وب اول مجرد نامه ( مدیرش 3 تا وب مختلف رو ساخت که تبعیض رو در هرکدومش شدت داد ) برای گذاشتن کامنت اول در پست ها جنگ و دعوا بود.
بعد از وب اول ، مدیرش حالا ازدواج میکنه و رو به وب دوم میاره . ادرس وب دوم رو به برخی دوستانش میده اما کامنت های دوستان مونث رو تایید و کامنت مذکر ها رو فیلتر میکنه ، تو وب سوم ، ادرس وبلاگ لو میره و مذکر هایی که سالها خواننده وبش بودن کلا سانسور وکامنت هاشون تایید نمیشه .
معمولا تو رفاقت های وبنویسی این مرسومه که قالب وبلاگ رو سفارشی درست میکنن و مجرد نامه هم مستثنی نبوده و سازنده قالب هم یک اقا بوده که در وب سوم ، تایید میشده و کم کم این اعتراض بلند شد که اگه قراره کامنت پسر جماعت تایید نشه کامنت اون اقا اونجا چیکار میکنه و چرا تایید شده ؟ ( اسمش عجیب غریب بود و قدیمی ها می دونستن که ایشون اقا هستن) وبلاگ ایشون هک میشه و هکر تمام کامنت های اون اقا رو کپی و تو صفحه اول وب میذاره که چرا تبعیض قائل شدی؟
بعد از اتفاق که برا اون وب افتاد ، من تونستم کمی به ایشون کمک کنم و کمک من و اشنای ایشون و یک بزرگوار دیگه باعث شد که وبلاگها به ایشون برگرده و ماجرا ختم به خیر بشه.
وبلاگ گروهی خانم فانتزی
... ( الان باید برم بیرون وقتی برگشتم داستانش رو کامل می نویسم ضمن اینکه بعد از اون اتفاق کلا وبشون مسدود شد !)
حتما وب هایی رو دیدید که اینجوری شروع میشه که یک همسر ندارم ، یک دوست دختر هم نداریم ( کلیک ) و از اینجور وب ها ، خلاصه اینکه ایشون ( خانم فانتزی ) در کنار وب خودش ، عضو یک وب گروهی شد که از همین طنز نوشته های یه شوهرم نداریم می نوشت. به ظاهر وب میخورد که 4-5 تا نویسنده داره و همه شون به ظاهر دخترن.
یکی از اون 4-5 نفر ، بعد از مدتی ، بقیه رو از نویسندگان خارج میکنه و خودش مدیر میشه و حالا شروع میکنه به کارهایی که دوست داشته . خب اونجا مخاطبای وبلاگ شخصی هر کسی ، خواننده مطالب بقیه نویسنده ها هم بودن و مثلا من که خواننده وب خانم فانتزی بودم نوشته های بقیه رو هم میخوندم دیگه . بهنظرم میاد یه نفر دیگه رو هم از اون شناختم یا بخاطر نوشته هاش رفتم سراغ وبش و خواننده مطالبش شدم.
بهر صورت ، بعد اینکه اون شخصاز اعتماد بقیه سوئ استفاده کرد و قاطی جمعشون شد ، بعدش نویسنده های بقیه رو حذف کرد و یک عکس عروس و دوماد که چهره هاشون خط مالی شده بود رو گذاشت تنها پست اون وبلاگ. این کار مثل بمب ترکید و همه از این اتفاق ناراحت شده بودن. بعد ها کار به اینجا میکشه که به بلاگفا و پلیس فتا اطلاع میدن و در نهایت اون وبلاگ مسدود میشه.
اصولا من تو وبلاگم از همه چیز میگم و مینویسم و باز قدیمی ترها میدونن که این سابقه داشته که تو وب هایی که تایید کامنت ها ، سریع بوده ، من هم 4-5 تا کامنت رو رد میدادم و تو وب های بهار و توت و بهامین و اینا شاهدش بودن.در اخرین نمونه هم مثلا وبلاگ مهربانو که دم به دقیقه چک میکردم که کی کامنت هام تایید میشه ( اینجا )
بهر صورت ، در تاریخ وبلاگ نویسیهایی بودن کسی که بخاطر یه سری اشتباهات ، قربانی یه سری ادم دیگه شدن و وبشون نابود شد و از اونجا که من دیگه دوست ندارم اتفاقات این مدلی دیگه بیفته یه سری پست های اموزشی رو برای دوستانم بصورت خصوصی میذارم و رمز رو ( زمانی که پست رو نوشتم ) بهشون میدم. ( نمی دونم چند تا پست بشه ولی رمز تمام اونها ثابت خواهد بود.)
وب یه مکان عمومیه که خب خیلی ها میخونن و ممکنه از این دانش سوئ استفاده بشه ، پس مطالب عملی و بصورت خصوصی برای دوستانی هست که مدتهاست که میشناسمشون و احساس میکنم این دانش میتونه بهشون کمک کنه.
هشدار
سوئ استفاده از این دانش ، متوجه خود اون شخص خاطی هست و پلیس فتا حواسش به همه چیز هست ، در صورت تخلف و ایجاد مزاحمت ، با شکایت و گردآوری مدارک دیجیتالی ، پلیس فتا ، خیلی سفت و سخت میگره و اون شخص دستگیر و به مراجع قضایی تحویل داده میشه ، پس سوئ استفاده ازاین مطالب ممنوع.
معرفی کتاب
یک کتاب جالب که پیشنهاد میکنم بخونید کتاب هنر فریب هست ، یعنی حملات مهندسی اجتماعی ، مثلا برای پسورد هستن کسانیکه سال تولد رو برای رمز کارت گذاشتن ، اگه موقع خرید دقت کنید و یه گوشه وایسید و فقط ببنید ، مثلا تو تره بار فروشی ، که ملت صف کشیدن و طرف کارت میکشه و میگه رمزت چند ، معمولا سال تولد یا یه تاریخ بخصوص رو میگن یا تو اینستا ، حملات با استفاده از دیکشنری اینطوریه که مثلا برای ورودبه اینستا ، ایمیل رو داره و یه سری رمز هاییکه بیشتر استفاده میشه رو تو دیکشنری میذاره و حالا سعی میکنه که نفوذ کنه ، یعنی اگه 10 تا پسورد باشه ، هر سری بصورت خودکار اول ایمیل رو میزنه بعدش پسورد و اگه یکی از اون پسوردها بهش میخورد وارد اکانتش میشه.
( مهندسی اجتماعی یعنی جمع اوری اطلاعات از طریق رفاقت و یه جورایی مخ زنی که پسوردهای احتمالی تو این رابطه ها حدس زده بشه )
پیشنهاد میکنم این کتاب رو تهیه کنید و بخونید ، یا بصورت اینترنتی سفارش بدید ( اینجا )
علت نوشتن این پست های اموزشی
+ دوستانی که من رو میشناسن که میشناسن ، اما کسایی که نمیشناسن بدونن که تقریبا از سال 90 شروع به وب نویسی کردم ، اگه قراره اتفاقات تلخی که در طول این 7 سال تکرار شده ، قرار باشه بازم تکرار بشه، ترجیح میدم وبلاگ نویسی باشم که در ارتقای دانش امنیتی به دوستانم کمک کنم.
زمان نوشتن پست های اموزشی
به خاطر اینکه این موضوع برای من مهم شد ، سعی میکنم زمان های فراغتم رو صرف نوشتن این مطالب کنم و نوشتن موضوعات مختلف رو کنسل کنم.شاید هر 10-12 روز یکبار یک پست و بعد از نوشتن اولین پست ، رمزش در اختیار دوستانم قرار میگیره.
رونوشت به :
دوستان ایالات متحده بلاگ
دوستان همسایه های جدید
روز 12 تیر 1365 بود که پرواز مسافربری 655 ایران ایر توسط ناو آ»ریکایی مورد هدف قرار گرفت ، شنیدم که هیچوقت امریکایی های مدعی حقوق بشر امریکایی ، عذر خواهی نکردن ، اما بچه های انقلابی اینقدر تلاش و همت ایرانی داشتن که یک روز در خلیج فارس و از موضع قدرت ، اراده خودشون رو به ناوهای امریکایی تحمیل کردن که شما در خلیج فارس باید فارسی حرف بزنید و اونها تو ناوهاشون ، یک فارسی زبان دارن!!!
یک دولت استعمار گر و جنگ طلب که تو خواب و خیال و رسانه هاش ، القا میکنه که حمله میکنه به ایران و تهران رو میگیره ( مثل فیلم پلیس آهنی ) و این خیال واهی و به تعبیر حضرت اقا ، خواب اشفته هستن و میخوان که تعبیر بشه در واقعیت!!!
تسخیر تهران توسط آمریکایی ها در پلیس اهنی
اونوقت در اینجا ، یک اراده مردمی ، از موضع قدرت ، به ناوهای امریکایی میگه اینجا خلیج فارسه و باید فارسی حرف بزنی و اونها چاره ای جز اطائت ندارن ، اقایون ترسویی که امریکا امریکا میکنن و ازش میترسن باید بارها و بارها این کلیپ و کلیپ خراب کردن شلوار ملوانان انگلیسی رو ببینن که اونا فقط تو رسانه اشون گنده شدن و گرنه بگیرننشون شلوارشون رو خراب میکنن !!!
اراداه تحمیل ایران به ناوهای امریکایی در خلیج فارس
فارسی حرف زدن ناو امریکایی و خواهش کردن هاش
ما تو خونمون 7-8 تا گلدون مختلف داریم که از میان اونا ، اسم 2 تاشونو رو میدونستم تا اینکه امروز تصمیم یه سرچ کنم ببینم واقعا اسمشون چیه!!! هر چند مامان نضرش اینه که نیازی نیست اسمشون رو بدونیم ، ما بهش میگیم گل و همین کافیه
1.گل قلب ارغوانی
وقتی که از مامان پرسیدم اسمش چیه ، چون این گل رو از زندایی گرفته بود گفتش اسمش کوکب هست ولی وقتی سرچ کردم دیدم اسمش " گل قلب ارغوانی " هست و جالبیش اینه که در سرما مقاومه و گلهاش صبح ( تقریبا 6 ) کم کم باز میشه تا غروب و هر روز مثلا از 5 تا گلش ، 2-3 تا غیر ترتیبی هر روز باز میشن و زمانی که بسته میشه یه جوری فشرده میشه که اصن فک نمی کنی این اصن باز بوده! عاشق این گل شدم! خیلی
اطلاعات بیشتر درباره این نوع گل :
2.گل آگلونما
کلا گل ارومی هست و خیلی باهامون کار نداره
اطلاعات بیشتر درباره این گل:
3.گل اشک
این گله ، شاید بخاطر گلدون ما اینطور بهنظر بیاد که ساقه اش کلفت میشه اما ریشه هاش خیلی نازکه و اگه بکشیمش راحت از خاک بیرون کشیده میشه ، باید خیلی مراقبش بود . اینو نخ بستم به مثل پرده و چند تا میخ هم به دیوار زدم و نخ کشیدم به سمت گل ، تادور نخ رشد کنه و بالا بره.
این گل باید انواع مختلفی داشته باشه اما در لینک پایین میتونید اطلاعات مفیدی دربارش بخونید:
لینک به اطلاعات بیشتر درباره گل اشک
4.گیاه سانسوریا
تا همین چند دقیقه قبل اسمش رو نمی دونستم و از روی یک عکس شبه به گیاهمون رفتم ببینم اسمش چیه! سانسوریا! چه اسم عجیب غریبی!
اطلاعات بیشتر درباره این گیاه
توی این وبلاگ در خصوص اکثر گل ها توضیحات کاملی داده
5.گل بنفشه آفریقایی
این گیاه هم به نوبه خودش جالبه ، گاهی شده بود در حالی که چند تا از شکوفه های خوشگلش ، تازه باز شدن ، بعضی از شکوفه هاش بسته و پژمرده شدن. با حاله نه ؟ اما الان که زمستونه و سرده و شکوفه ای نداره که باز باشه. یادمه وقتی گل و شکوفه های قشنگش باز میشد سفید رنگ بود ولی رنگ های دیگه ای هم ظاهرا هست که بخاطر تنوعش میتونه باشه.
اطلاعات بیشتر درباره این گل
تا اونجا که من میدونم ارزش پدر و مخصوصا مادر شهید خیلی بالاست و میگن که در قیامت ، شهید پا به بهشت نمی ذاره تا زمانیکه شفاعت پدر و مادرش رو بکنه . یه جا یه حکایتی رو هم خونده بودم که مادر یه شهید مفقود الاثری میره مکه ، به مدینه که میرسه رو به گند پیامبر میکنه و میگه من میخوام پسرم صحیح و سالم جنازش برگرده ، برمیگرده ، جسد پسرش بعد از سالها ، برمیگرده . اینا رو گفتم تا ارزش پدر و مادر شهید مشخص بشه.
حالا جالبه ، بعضی از شهدا اثر تو این دنیا دارن ، مثلا یک شهیدی بود که رضایت نامه ی اردو دخترش رو امضا کرد ، بعدا گفتن اون امضا جعلیه بردن کارشناس امضا ، گفتن این تنها امضای خود همون شهیده یا جای دیگه ، یه بنده خدایی بوده تو گردان تفحص شهدا ، چند ماه حقوقشون رو ندادن و اینم شکایت به شهدا برد که من جواب خانواده و همسرم رو چی بدم؟ سرافکنده برگشت دید خانمش شادو خوشحاله و یکی اومده هم تمام قرض هایی که بایت خرید خانمش داشته رو داده و هم ظاهرا به پولی به خانم این اقا ، بعدا جنازه اون شهید رو تو تفحصشون پیدا کردن.
یا همین شهید پلارک تو بهشت زهرا تهران که دیگه خیلی معروفه
اینا رو گفتم که ارزش شهید و مادر و خانواده مشخص بشه ، حالا ماجرا چیه؟
تو اصفهان ، ظاهرا برای تدفین و به خاکسپاری بستگان درجه 1 مثل پدر و مادر شهید کلی قوانین سفت و سخت گذاشتن و ظاهرا پدر شهید خرازی رو جای دیگه ای دفن کردن و نذاشتن تو اون قطعه دفن بشه اما مرحوم تاج الدین ، همونی که تو تصادف با سیدتقی نوربخش معاون وزیر کار و مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی فوت شدن رو اونجا دفن کردن ، سر چه سری؟ مجوز داشتن.
سر مراسم تدفین کلی قیل و قال راه افتاد که پدر شهید خرازی رو نذاشتید اینجا دفن بشه ، این برای چی میخواد اینجا دفن بشه؟؟ نماینده ه مجلس هم میگه برید شکایت کنید و تو این گیر و دار به مادر خانواده شهید که اونجا بود هتک حرمت میشه و این یعنی تدفین رانتی و اینجاست که باید به احترام شهدا بخاطر بعضیا که فک کردن دفن شدن در کنار شهدا براشون عجب و قرب میاره باید گفت
سلام بر صدیقین و شهدا غیر از تقلبی ها
+ من که عاشق رهبرم هستم و معتقد به نظام و ارزش ولایت فقیه رو تو سالهای اخیر بیشتر فهمیم و اینم فهمیدم بعضیا اقا اقا میگن ولی جلوتر از اقا راه افتادن و از اسم اقا دارن سوئ استفاده میکنن ، مرتیکه بوق ، خجالت نمیکشی به نوچه هات تو فیلم میگی : " بزنیدش ، بزنیدش ؟؟؟؟ " ( ثانیه 59 تا 63 )
تو تاریخ داریم یه سری داغ بودن ، حتما می دونید در جریان حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا ( رفرنس )، در دفاع از حضرت زهرا ، اقای زبیر شمشیر کشید ولی بعدا همین اقا اصن برگشت از مسیر اهل بیت یا نمونه دیگه ، اگه اشتباه نکنم حجربن عدی بود یا یکی دیگه از یاران امام حسن بهش میگفت السلام علیک یامذل المونین. ( رفرنس )
فک کنم بعضیا فک کردن که جلو شهدا و خدا میتونن رانت بازی کنن و خدا هم قبول میکنه!!! خدا رشوه بگیر نیست ، رانت هم قبول نمیکنه ، ضمنا اگه نمی دونی بدون ، خدا یه سری ملائکه داره که کارشون اینه که جنازه هر کسی رو در قبر ، متناسب با شخصیتش جابجا میکنن و کار اونها اینه ، یعنی عوض کردن مکان اجساد.اگه ادم بدی بوده و بین خوبها دفن شده ، میبرنش جایی که تناسب با خودش داشته ، از این احادیث زیاده ، یه ذره کتاب بخونی خوبه.حالا کارت زیاده بشه من چند تا لینک میذارم از مراجع ، میتونی بپرسی اگه قبولشون داری اگه نه که حرفی نیست.
حکایت 2 - نقل جنازه سلمان و ابوذر توسط ملائکه نقاله
اینو حتما حتما گوش کنید ، خیلی جالبه.
درباره فیلم
این فیلم برگرفته از سنت روز مردگان در مکزیک ( ویکی پدیای انگلیسی - ویکی پدیای فارسی ) هست که بعد از نسخه 1 این مجموعه یعنی کتاب زندگی ( سایت دانلود فیلم - ویکی پدیای فارسی ) ، این مجموعه بهتر به دنیای مردگان میپردازه
طبق ایین اونا ، اقوام و کسانیکه به یادشون هستیم میان به دنیای زنده ها و بهشون سر میزنن اما کسانی که ازیاد رفتن به سرزمین از یاد رفتگان میرن و کلا فراموش میشن و به دنیای زنده ها نمی یان. اونایی که هنوز در خاطر هستن معمولا عکس یا یادشون در خاطره های اقوامشون هست و به همین دلیل در این روز میتونن به دنیای زنده ها بیان و از خیرات و هدایایی که زنده ها برا مرده ها گذاشتن میتونن استفاده کنن عین خود ما که شب جمعه این خیرات رو برا مرده هامون میفرستیم.
حالا ماجرا اینه که پدر کوکو ( خانم مسن داخل فیلم ) با دلا کروز همکاری داشته ، دلاکروز نوازنده بوده و شعر ها رو پدر coco می نوشته ، اینا ( دلاکروز و پدر coco ) بخاطر کارشون کلی اینور انور میرن و کنسرت میذارن تا اینکه معروف میشن ، یه روز پدر coco میگه من دلم برای خانواده ام تنگ شده و میخوام برگردم که دلاکروز باهاش مخالفت میکنه و در نهایت موافقت میکنه که بره اما برای اینکه دفتر شعر رو بدزده و همه چیز رو به نام خودش تموم کنه ، تو نوشیدنی پدر کوکو سم میریزه و اون هیچوقت به خونه برنمی گرده.
مادر کوکو ( ایملدا ) مدتها منتظر برگشت همسرش بود ولی وقتی ازش خبری نشد هر چی وسیله موسیقی بود رو انداخت اشغالی و حرفه کفش سازی روی اورد و کل خانواده اش هم کفش ساز شدن وبرای خانواده اش ممنوع کرد که سمت موسیقی برن چرا که از اتفاقی که باعث شد همسرش ولش کنه ناراحت بود.
صمیمت در این خانواده موج میزنه و عمر کوکو ، ماشالله زیاده و 3 نسل بعدش ، پسرکوچولوی قصه یعنی ایگل به موسیقی علاقه مند میشه و با مخالفت مادربزرگش مواجه میشه . کوکو در این زمان ، سنی ازش گذشته و کمی هم دچار فراموشی شده. پدر کوکو همیشه براش تو نامه هاش به دخترش کوکو ، متن شعرهاش رو می نوشت و براش اواز میخوند وکوکو هر زمان که ترانه ای رو میشنوه فکر میکنه که باباش از سفر برگشته.
پیشنهاد میکنم حتما این انیمیشن شاد و موزیکال رو ببیند ...
دانلود فیلم
این انیمیشن رو میتونید ازاین سایت دانلود کنید.
درباره فیلم
بدون شک یکی از بهترین و زیباترین فیلم هایی که دیدم همین فیلمه و عاشق دکلمه اخرش شدم که میگه :
" ... وقتی مادرم اومد به اتاقم فهمیدم ، فهمیدم که تمام این مدت رو منتظرش بودم. من خیلی منتظر بودم ، میترسیدم که دیگه هیچوقت نیاد ، وقت رفتنمو هیچ کس متوجه نمیشه ، منظورم لحظه ای هست که تصمیم گرفتم از این دنیا برم . ممکنه یک زمزمه یا وزش نسیمی رو حس کرده باشن که از کنارشون عبور کرد . اسم من سالمونه ، مثل یه جورماهی ، اسم کوچیک من هم سوزی هست . 14 سالم بود که به قتل رسیدم ، 6 دسامبر 1973 . من به اندازه یک لحظه اینجا بودم ولی بعدش رفتم. برای همه تون زندگی طولانی و شادی رو ارزو میکنم.. "
این فیلم درباره قتل دختری به نام سوزی سالمون هست که بیشتر به جای جنایی بودن قضیه روی خود اون دختر و اینکه از برزخ شاهد اعمالی که خانواده اش انجام میدن و بی قرارش هستن و دنبالش میگردن و همینطور کارهایی که قاتلش برای فرار از جسد دختره داره انجام میده هست.
فیلمش ترسناک نیست ، خیلی هم جالبه و با اینکه 2 بار دیدم هیچوقت نفهمیدم که دختره چطوری به قتل رسید و به نظرم این عمدی بوده تا فیلم رو همه ببینن . قاتل دختره یک ادم روانی هست که قبل از اون بچههای دیگه ای رو هم کشته و حالا اون بچه ها در برزخ در کنار هم هستن ( یعنی بیشتر تاکید به ماورائی و اون دنیا پرداخته ) در بخشی از فیلم دختره به رفیقش میگه : دوست دارم خون تو رگ های اون قاتل یخ بزنه ، و شما هم در مسیر فیلم بیشتر و بیشتر از اون مرتیکه قاتل بدتون میاد و مرگش هم به نوبه خودش جالبه و ادم جیگگرش حال میاد!!!!
بهر صورت اون مرده ( قاتل ) اسباب بازی کودکان درست میکرده و اصن بهش نمیخورده روانی بوده و با همین روش ...
بگذریم ، واقعا فیلم فوق العاده ای بوده .در حاشیه این رو عرض کنم که طبق روایات ، بچه هاییکه قبل از اون سن تکلیف به هر دلیل از دنیا میرن ، انور حضرت ابراهیم معلمشون میشه و بهشون یاد میده مطالبی رو که باید بلد باشن.
دانلود فیلم
این فیلم رو میتونید از این سایت دانلودش کنید.
درباره فیلم
چیزی که من رو به این فیلم مشتاق کرد بر خلاف توضیحاتی که سایت ها برای توضیح فیلمش نوشتن ، این بود که اشاره به " آب حیات" میکنه . میگن 3 نفر میخواستن به اب حیات برسن ، که 2 نفرشون رسیدن ، اون 3 نفر ، حضرت خضر ، الیاس و ذوالقرنین بود که دو تای اولی رسیدن ولی سومی نه ، اینش برام جالب بود که تو این فیلم بهش اشاره شد. ( داستان آب حیات رو میتونید اینجا بخونید + و ++ )
تو ورایات گفته شده که اب حیات در ظلمات بوده و توی این فیلم ، اب حیات در عمق یک غار ، که اون غار یهجور تله زمانی داره و هر طلوع و غروبی که از دهانه غار در یک دقیقه دیده میشه برابر با یک سال معمولی هست و کسایی که وارد غار شدن زمانی ازش خارج شدن که تمدن زمینی از بین رفته!!!
و تهش 2 تا موجود فرازمینی رو میبینیم که ظاهرا میخوره اونا به اینا کمک کردن ولی در اون زمان ادم ها تو یک سفینه بزرگ زندگی میکنن.
نکته جالب دیگه ، اینه که طبق بحث نسبیت ، زمان در دالان های مختلف این غار هم فرق میکنه و مثلا یک دالانی بود که زمانش از این هم کمتر بود ، یادمه تو شبکه چهار ، تو سینما ماورا یه فیلمی با همین موضوع نشون داده بودن.
ساکنین این غار ، انسانهای اولیه هستن که سلاحشون برای حمله سنگ هست و تو یکی از سکانس های میبینیم که دختره اونها برایشفای زخم والدینشون ، روی اونها اب حیات میریزه و اب حیات میتونه شفا دهنده هم باشه.
دانلود فیلم
این فیلم رو می تونید از این سایت دانلود کنید.