ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

عاطی رفت !

از همینجا به سمع و نظر می رساند که عاطی بود ؟ همون که بهم جواب رد داده بود! هیچی تو استوریش دسته گل خواستگاری شوشو رو گذاشت و اینم رفت ، ایشالله که همه برن خونه شوشو




من از استوری و هیستوری خوشم نمی یاد ، 

عکس گل خواستگاریمو  میگیرم همینجا میذارم ! والا ! شایدم شبیه پیچ و مهره عشقولانه در کردیم!


قبلا گفته بودم که امیدوارم همه به هم برسن ؟ 


اگه صادق 6 ماه پیش بودم اون اهنگ شب ازدواجشه رو میذاشتم ولی الان میگم خاتون کجا و عاطی کجا 


در ادامه هم اهنگای غمناک پست اون یکی وبم رو گذاشتم


 

ادامه مطلب ...

ماجرای عشق آقای "ص" و خانم "الف" چی بود؟

به نقل از خبرگذاری محلی ، بعد از خواستگاری غیر رسمی و حضور صادق و بستگان ایشان در منزل آزیتا اینا و صحبت یک ساعت وخورده ای ، ایشون گفتند که جواب ایشان نه می باشد.



?

ولی هر جور حساب میکنم تاهلا خیلی وضعشون اکیه!ارزش نمازشونچند برابر ما


معنویاتو ولش کن - خوبه که 2 تا ادم با شرایط جسمی و جنسی با هم هستن تا مکمل هم بان. ادم زیاد مجرد بمونه  از دره ممکنه پرت بشه.مثل این می مینونه که سر پیچ بجای اینکه جلوتو نگاه کنی از تو آینه صندلی عقب رو نگاه کنی!


اخرش تو دره نرم خوبه!


ولی خیلی دوست دارم بدونم این عاصطی و اون آزی تهش کی رو میگیرن.بخیل نیستما!ولی خب میخوام بدونم چی میشن.

.

آزی گفت نه!


سرمایه گذاری روی آدمها خیلی سخت شده.آدم باید یه شب . یه رووز ازدواج کنه فرداشم دنیارو بگرده عکساشم بذاره تو تلگرام و اینستا ، بهر صورت دنیا 2 روزه ، اما این حادثه 3 تا نقطه مثبت داشت.


1.من یه بار رسمی با یه نفر آدم هسته ای حرف زدم!

2.به چیزی که خواستم رسیدم.

3.فهمیدم کلا" برا ازدواج ادم باید میلیونر باشه و شرایط بالاو اینکه با شرایط فعلی اگه دنیاشو نداشت اخرتش رو داشته باشه.


شکت عشقی هم فاز نمیده.کاش اونایی مبتلا به عشق به وصال رسیده بوده باشن.دست راستشونم لازم نیست سرم بذارن.

فرصت / تهدید!

استارت

--

الان که دارم می نویسم قلبم خیلی درد میکنه.یکی چند روزه یه جور خاصیم.انگار یه چیزی میخواد بشه و من نگرانش باشم.شایدم چند مین دیگه وایسه و این بشه آخرین پست دنیای فانیم!اینکه الان چرا این مدلی شده رو شاید به چندین فاکتور بستگی داره و الان که دارم تایپ میکنم هدست گذاشتم تو گوشم کمتر اذیت بشم.



قبل

--

یه سری اتفاقا تو زندگی می افته که با عقل جور در نمی یاد.اصلا" و ابدا!من عمرا" باورم میشد که شهید پلارک مزارش بوی گلاب میده!من عمرا" باور میکردم یکروز ماشین بگیریم.عمرا".هنوزم که هنوزه باورم نشده!


کمی بعد از قبل

--

بعد از ماجرای بیکاری و دعوت نشدن به کار و کلی داستان دیگه ، تصمیم گرفتم یه جایی آموخته هامو بذارم تو یه سایتی و شاید بدرد یکی خورد و همونجام مشغول شدم!اما شاید مسخره باشه من مدتها بود که لنگ یه لپ تاپ بودم.چیزی که خیلی ها دارن و نشد که بگیرم اما الان میتونم بگیرم ولی الان اوضاع پیچیده تر شده.


چندین ماه قبل

--

یه دختری بود که خیلی به نظرم باحال بود ، یعنی ما بهش میگیم کهنه رادیو ، یعنی روده دراز!نه اون و نه من سر صحبت کم نمی آریم ها!پیشنهاد محترمانه ای دادیم گفتش که ملاک هامون به هم نمی خوره!گرفتین دیگه!ببین یعنی هنوز ملاک هاش برام جای سواله ولی الان فهمیدم که اوشون یکی رو داره 4-5 ساله و با هم هستن.راست و دروغش پای اونی که بعدا" بهم اینارو گفت.اینطوری نگاه میکنی و اخلاق و رفتار و اینا اکی هست ، منتها رنگ روغنش کمی زیاده.بگذریم تو اینستا گاهی لایکش میکنم.


10 روز قبل

--

مامان اینا خیلی اصرار داشتن که برو با یکی آشنا شو شاید گرهی وا شد و دری باز شد!یه مورد رو از عید میخواستیم ببینیم رفتیم دیدیمش!اولش و تو نگاه اول که خب هیچی ، رفتیم 10 دقیقه صحبت کنیم که صحبت به درازا کشید و با وقت اضافه و اینا شد یک ساعت و نیم!دقیقا" روز عید مبعث بود.


قرار شده بود یه هفته ای ما و اونا اینکه نظرمون چیه رو بدیم به معرفمون که الان ایشون ( جناب معرف ) ییلاق تشریف بردن و کلا" معلوم نیست جئاب اونها چی شد!مثبت یا منفی؟ یه ساعت قصه حسین کرد رو گفتم و گفتم ببین من الان شرایطم ال و بله و الان اینطوری نیست که سلام رو علیک گفتی فردا بریم عقد و اینا ، خلاصه گفتم الان ملاکت ممکنه کارمند با حقوق فلان قد و فلان و بهمان باشه که من ندارم ، حالا خوب فکر کن ببین نظرت چیه؟فرصت میدی یا گیم اورم؟


کاسه داغتر از آش

--

حالا ما رفتیم شمال و یه فامیل داریم که در واقع برای ما 2 تا فامیل هستن ، عمو و خاله ، به اونا نگفتیم و کلا" لو ندادیم ، حالا برگشتیم تهران اینا هی زنگ که چی شد و چرا اومدین و زنگ به اون یکی فامیلا که قضیه چیه و این چرا اومدن و اون یکی زنگ زده گفته برو لباس بگیر برای عقد فامیلتون که تهرانه!هنوز هیچی نشده و اینمه هولن!شاید نشد!


خونه اول

--

هیچی دیگه من که نفهمیدم جواب اونها چیه و میره تا شنبه و یک شنبه.عجیبش اینه که من هیچ حس خاصی ندارم.نه من نه مادر و نه خواهری .حالا چی میشه ؟


فرصت / تهدید

--

من که از اول گفتم باید بیشتر صحبت کنیم ولی سوال اینه که ایا اوضاع رو به راه میشه ؟