ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کار را که کرد؟ انکه تمام کرد!
زندگی و مسائلش مثل بازیه ، امروز حوالی ساعت 3 بعد از ظهر متوجه شدم که باید با مسائل زندگی بازی کرد تا توش حرفه ای بشی و بزنی رو دستش
تو سربازی یه شعاری میدادیم این بود که ( البته زیاد بودا الان خیلی خاطرم نیست ولی یک بیتش این بود ...
+ روحیه! عالیه!
یه صبح تا ظهر بجهت پاک سازی
مرسی برای این خاطره
اره یکی از اون خاطرات تکرار نشدنی
خواهش میکنم
روحیه ی تصویر این پست ؛عالی



سلام آقای امیر
+لطفا از صبحگاه های سربازی خاطره بنویسید
سلام و صبح بخیر
امیددوارم همیشه با روحیه بالا برین به سمت کارایی که قصد انجامش رو دارید

من زمانی که از سربازی بر میگشتم ،خاطراتم رو تو پرشین بلاگ می نوشتم و یه سری پست تو اونجا برای همین نوشته ام . اتفاقا بدم نیست که سر فرصت خاطرات اون دوران رو بیارم تو این وب .
اما برای خالی نبودن عریضه ، یه خاطره جالب همینجا بگم ، اونجا که من بودم ، قرار بود یک روز در حضور فرمانده نیروی زمینی ، عملیات رهایی گروگان انجام بدن ، مثل حفاظت از یک شخص مهم مثل رئیس جمهور که برای دیدار با مردم میاد وسط جمعیت و براش گل میپاشن و بعضی ها هم بهش نامه میدن.
ما سربازای یگان نقش مردم رو اون وسط بازی میکردیم و بچه های کادر ، اون مامورین حفاظت . 2-3 بار تمرین کردیم تا برای اجرای نهایی اماده باشیم و اون زمان فرمانده قرارگاه گفتش که چه ایده هایی دارین برای بهتر شدن این قضیه ؟
یکی گفتش که بریم از این کاغذ رنگی ها بگیریم جهت استقبال بیشتر بریزیم سر اونی که قراره ازش محافظت صورت بگیره و هیجانش بیشتر بشه! گفتیم ایده خوبیه و خلاصه روز برنامه اصلی رسید.
برنامه اینطوری شروع شد که اون ادم میاد و دورش به حالت مربع 4 نفر ایستادن و دست نفر جلویی کیفه که توش اسلحه هست و از بین جمعیت یکی میاد بهش نامه میده بعدش یکی میاد بهش گل بده و زمانی که میخواد بهش گل بده ، اسلحه میکشه و خلاصه آرتیست بازی اینجا شروع میشد!
حالا شما تصور کن رئیس جمهور میاد و کلی کاغذ رنگی سرش میپاشن و کلی استقبال و کف اسفالت پر میشه از اون کاغذ رنگی ها
هیچی دیگه یارو اسلحه میکشه و اینام رئیس جمهور سوا ر ماشین میکنن و اون یارو هم یه گونی میکشن سرش و میبرن . برنامه تمام شد و فرمانده نیرو گفت کارتون عالی بود و اینا.
خلاصه همه رفتن و ما سربازا موندیم ، فرمانده قرار گاه گفت که همه ی این کاغذ رنگی ها رو جمع کنید! یه ذره 2 ذره نبود که! کل محدوده شده بود کاغذ رنگی
ما گفتیم که عهههههههه! اینهمه کاغذ رنگی! پیشنهاد کی بود ؟ خودش بیاد جمع کنه! خلاصه یه صبح تا ظهر طول کشید جمع کردنش
روحیه ،عالیه
منم ازامروز بکار میبرم:)
آره دیگه ، وقتی تو اونقدر توانمند باشی که تو بازی زندگی ببری ، چرا عالی نباشه!



باید عالی و عالی و عالیتر و متعالیتر شد!
روحیه ؟ عالیه!