ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

فرزند ثمره عشق است ...

امروز داشتم تو اپارات میگشتم ، یک ویدیو دیدم از دکتر صارم ( کلیک ) ، ویدیو درباره ناباروی بود و یک خانمی که خیلی دوست داشت فرزند داشته باشه و دامنش سبز باشه ، صحبت های اون خانم به کنار ، صحبت های دختری که ثمره عششق مادر و پدرش و درمان ناباروی بود چیز دیگه ای بود ...



+ تو بلاگ اسکای ، ویدیوهایی که تو نماشا هست رو میشه اینجا بصورت پلیر انلاین گذاشت ، اون ویدیو اصلی تو اپارات هست ، من ویدیوش رو میذارم تو نماشا تا در وبلاگم ویدیوش بصورت انلاین نمایش داده بشه ، ولی کانال اصلیش تو آپارات و اینجا ( کلیک ) هست .

چند کلیپ باحال

داشتم کلیپ های دانلودی تلگرام رو پاک میکردم چند تا کلیپ جالب دیدم ، با شما به اشتراک میذارمش


طنز - خرید و احتکار پوشک و نوار ( ریوندی ) ( کلیک )




طنز مداحی ای رب گوجه ، جانم فدایت ( کلیک )




اثبات نظریه داروین از زبان آیفون 6 ( کلیک )




این کانال اثبات وجود خدا واقعا برام جالب بود مخصوصا اون کلیپ ؟؟؟ کیهانی ، اصن بذا اونم بذارم ، وایسا ...


اهان اسمش ثابت کیهانی بود ( کلیک )




آدرس کانال تلگرام اثبات وجو خدا

https://t.me/esbatekhodavand

وقتی بهت نمیگن اما مستعدش هستی ...

سلام! خوبین ؟ خواهری برای یه تعطیلات کوچولو اومده و الان مشغول تایپ هستم که چی شد. اتفاقای جور واجور و تجربیات خواهری و اینا رو اول یه کوچولو بگم بعد تکمیلش کنم.


سربازی دخترا


من قبلا گفتم بازم میگم ، عاقایون ، خانما ، همه ادم ها باید یک دوره مسئولیت پذیری و دور از خانواده باید داشته باشن تا مسئولیت پذیر بشن ، چه دخترش باشه چه پسرش ، من مسئولیت پذیریم تو دانشگاه شهرستان با تمام اون داستاناش بود . خواهری میگه دختره تا الان تو خونش یک استکان بلند نکرده اینجا تو زندگی خوابگاهیی با بقیه دچار مشکل شده که چرا باید ظرف بشوره یا لباس هاشو بشوره در حالی که باید درس بخونه!!! مورد بوده برا 61 که داشته بخاطر تعلق خانوادگی گریه میکرده .( این قضیه اصنش هم خنده دار نیست چون منم اینطوری بودم ) خلاصه باید این دوران تجربه بشه . 


من منظورم این نیست که دخترا برن سربازی بعدش وایسن سر مرز خدمت کنن ، نه ، معمولا به پسرا میگن برین سربازی ادم شید بیاید ، میگن تو دم در یک پادگانی نوشته بودن که خ ... بیا ادم برو ، خب ، اینا یعنی بی مسئولیت بیا ادم بشو برو ، البته عموم دخترا و خیل عظیم پسرا مسئولیت پذیر هستن ولی باز لازمه که تجربیاتی داشته باشن تا به زندگیشون کمک شایانی کنه.


خلاصه اینکه داستانیه تو خوابگاه. اینم بگم که تو بعضی خوابگاه ها ممکنه نصف شب ، شبیخون بزنن و یخچال رو غارت کنن ولی اتاقهای اینا درش از پشت قفل میشه و از این حیث اکیه ولی باز باید مراقب وسیله هاشون باشن که دست به دست نره دست غریبه با واسطه.


اما چیز جالبتر اینه که اینا ، چون از جاهای مختلف ایران اومدن ، ممکنه اختلافاتی هم داشته باشن ، شاید اختلاف فرهنگی بشه اسمش رو گذاشت که خب همه این تجربه رو دارن ، مثلا من خیلی بد نمی دونم که داخل بشقابیم ، 2 غذای متفاوت بخورم ، هم قیمه رو تست کنم هم قرمه رو ولی بعضیا حساس که هر غذا یک بشقاب یا مثلا سالاد باید ظرف مخصوصش باشه و مثلا خوردنش رو تو یک ظرف بزرگتر دون شان خودشون بدونن ، یا مثلا حال نکنن با اتوبوس دانشگاه که مفتم هست برن دانشگاه و تاکسی بگیرن!!! خلاصه داستانیه این اختلاف سلایق . ادم ها تو این محیط با اونی که میخوان مچ میشن و باهاش می مونن.


البته می دونید که تو خوابگاه ها این مدلی ، اون نفرات داخل اتاق یه جورایی یه خانواده هستن که هوای همدیگه رو دارن ، چه خوشیش باشه و چه ناخوشیش باشه.


درباره زبان رایج بذار بگم ، اینا تو اونجا ( زنجان ) ترکی حرف میزنن بعد برا فارسی کمی لهجه بهش اضافه میشه ، دختره دانشجو هست که میخواد فارسی حرف بزنه سختشه و فارسی کتابی حرف میزنه و منظور رو به سختی میرسونه !!!( البته دختره برا شهر دیگست و اومده زنجان )  عوضش به نظرم ادم ترکی رو راحت میشه یاد بگیره یا حتی تو محیط های اینطوری زبان دوم و سوم رو میشه راحت یاد گرفت!


یه چیزم بگم که از جهل ادما بعضیا سوئ استفاده میکنن . دوستان درسته که زبان عربی زبان قران هست و میگن تو بهشت همه عربی صحبت میکنن ولی امام زمان عج ، به تمام زبان های مردم دنیا صحبت میکنه و اصلا نیازی نیست که حتما عربی خواسته رو بهش بگی.یکی رفته بود قم یارو گفته بود میخوای برا  امام زمان حرف بزنی و نامه بنویسی ،  فقط عربی  بنویس ، بلد نیستی بیا بهت عربی یاد میدم پولشو بده. امام زمان امام عرب ها یا فارس ها نیستن ، به تمام زبان های مردم دنیا و خود لهجه ای که دارن مسلط و با زبان مادریشون باهاشون حرف میزنه.


وقتی بهت نمیگن اما مستعدش هستی ...


بچه ها ، لازمه بدونید که ادم ها میتونن که متعالی بشن چه در زمینه جسمی و روحی و افزایش قدرت ذهن . فقط باید راهشو بلد باشی . پیشنهاد میکنم روی حافظه و بحث تند خوانی ، دانش خودتون رو ببرید بالا.


شاید یه روز یه پست تخصصی براش نوشتتم . 


با توجه به اینکه ارتباطات لب تابیبم در اینده کم میشه ، حضورم هم کم میشه و به امید موفقیت تمام دانشجو ها . صمیمانه براتون ارزوی موفقیت دارم 

در ادمه پست قبلی

لبتاب ما 2 تا درایو اصلی داشت برای خودم رو گفتم که بهش دست نزن و برای خواهری یک یوزر جداگونه ساختم که اصن همه چیزش جدا باشه تا بعد ببینم چیکار میشه کرد.هر برنامه ای که نیازش بود رو تو دسکتاپش گذاشتم و ببین دیه چی میخوای تا برات ردیف کنم .


اون خوشحاال بود و این برام کافیه

پایان این قصه ؟؟؟

راستش هیچوقت فکر نمی کردم این قصه ام اینطوری تموم بشه ، عجیب و باور نکردنی و بازگشت به نقطه ی اردیبهشت پارسال


خلاصه میگم ، پارسال حوالی اردیبهشت بود که بخاطر کند بودن سیستم مجبور شدم یه لبتاب بگیرم ، اون موقع شده بود 3 تومن که 2 تومن ش رو بابا از سر کار وام گرفت و بازپرداختش 2.200 بود و مابقیش رو هم که من از جای دیگه جور کردم ، چقدر اونموقع که خریدشمش ذوق مرگ شدم!!!! خیلی ذوق مرگ شدم اما این لبتاب برای من خیری نداشت . بعد از ورود لبتاب گره های عجیب و غریبی توی کار می افتاد و عملا پیشرفتی نبود.


من همیشه فکر میکردم که شاید بخاطر قرض پول بوده که اون طرف راضی نبوده و چشمش دنبال این پول بوده ، یا مثلا مامان گفت که ممکنه بخاطر نزول اون پول بوده که 2 تومن گرفتیم و 2.200 پس دادیم . من نمی دونم. اینقدر گیر و گور تو کارمون افتاد که اصلا فراموش کردیم اصل بحث چی بود.حالا هم که من خمس و زکاتش رو دادم و بی حساب شدیم تا بالاخره استارت بزنم ، عوض اینکه همه چی بهتر بشه بدتر شد


قرار بود بابا یه وام 15 تومنی از سر کارش بگیره و قرار بود که از اون پول برای خواهری که تو دانشگاه قبول شد لبتاب بگیرن و من لبتاب خودم رو به خواهری ندم که دستم تو پوست گردو نمونه ولی ، این بار که بابا رفت پیگیر وام بشه که ابان بگیرتش ، یارو گفت دیر درخواست دادی ، برج 11 بهت وام می دیم. مرتیکه مرده شور برده مگه تاریخ روز درخواستمون رو ندیده بودی؟  ما روی اون تاریخ حساب کرده بودیم؟!!!!


هیچی ، لبتاب 3 تومنی ، شده 7.5-8 تومن!!! حالا کیس اش هم با مانیتورش همونقدر در میاد. به خواهری تو دانشگاه ، تو سایتش سیستم نمیدن چون بی صاحابه! کارای اون هم همش با لبتابه . من چیکار باید بکنم ؟؟؟ هیچی . همه چیزم رو از دست دادم و لبتاب هم از خیرش میگذرم. تو شیپور و دیوار نگاه کردم کیس دست دوم تقریبا 2 تومن بود ولی متاسفانه پس اندازی هم ندارم که یه دست 2 بگیرم تا کارم راه بیفته.


نمی دونم چرا همه چی دست به دست هم داده تا  منو بزنه زمین ، رفته بودم تو امامزاده کلی درد و دل که واقعا مشکل چیه ؟ حالا همه چی اینطوری به هم پیچید . من که همه چیم رو از دست دادم ، لبتابم هم روش . خواهری واجب تره . 


این از ظاهرش بر میاد تسلیم شدنه اما ، خب ظاهرا همینطوره. این راند رو واگذار کردم 

اهواز عزیزم ، تسلیت

متعصبین کور ، نمی خواهند ایرانی ها با قومیت های مختلف را در کنار یکدیگر ببیینند و دست به اسلحه بردند تا به خیال خودشان احواز را ایران و فارس ها نجات دهند! راستی اینها چه فرقی با سلطنت طلب هایی داشتند که در عاشورا ی تورنتو گفت : هر جا مراسمی بگیرید آنرا روی سرتان خراب میکنیم ؟ هیچ! هیچ فرقی ندارند . انها هم اگر میتوانستند اسلحه به دست میگرفتند و همه را میکشتند ، مهم نیست بچه 4 ساله روبرویشان باشید یا یک جانباز ویلچری . 




واکنش‌ گروهی سلطنت‌طلبان به دسته عزاداران حسینی در تورنتو


شما چه فرقی با ابلیس ملعون دارید که گفت من از انسان برترم و هیچگاه بر او سجده نخواهم کرد! و شما گفتید هرگز عرب با عجم برابر نیست و همه فارس ها را خواهیم کشت و سلطنت طلب ها گفتند که هرگز ایرانی با عرب برابر نیست و بر عاشورای تازی ، می تازیمم! به کجا می روید؟ حقا که ابلیس پدر شما نژادپرست هاست ، با هر اسمی که میخواهید داشته باشید .برایتان متاسفم . خانوادتان به عزایتان بشینه ... 




نخستین اعترافات سخنگوی گروهک الاحوازیه



پوستر گروه الاحوازیه



ننگ بر شما مزدورها ، ننگ ، 


شما فک کردید که یه ترقه بازی کردید ، دیگه تموم شد؟ یادتون رفته که مسئولین مربوطه چند بار به گندتون که امریکا باشه گفتن شاید شروع کننده جنگ باشید اما اتمامش با شما نیست ؟ قبرهاتون رو بکنید ، این مردمی که امروز به خاک و خون کشیدید مردم جنگ هستن و جنگ دیده . منتظر سیلی محکمی باشید که از طرف مردم و سپاه میخورید و به جهنم رهسپارتون میکنه .




بی غیرت های مزدور ، هموطن هاتون رو ببینید که برای اهدای خون رفتن به پایگاه انتقال خون  ...




صف کشیدن اهوازی ها برای اهدای خون به هم‌وطنانشان




در ادامه چند تا عکس میذارم ...


 

ادامه مطلب ...

از عاشورا تا ظهور ( نشانه ها و اوصاف حضرت مهدی در کتب عهدین و انجیل )

در وبلاگ قبلیم پیرامون نام حضرت محمد ص و سیمای حضرت مهدی عج ، به حالت تحقیق شخصی چند پست نوشتم که تو آرشیو وب قبلیم به تاریخ 13 آبان 1393 پست هاش موجوده ولی میخوام الان تمام اون پست ها رو بی کم و کاست در این وبلاگ هم جهت دسترسی عموم بذارم ( تمام مطالب مستند و کتاب ها جداگونه اپلود شدن)



+این پست یک پست قدیمی هست  و ممکنه بعضی از سخنرانی ها یا فایل ها در دسترس نباشن .اما دسترسی به سورس همچنان موجوده.


تشریف بیارین ادامه مطلب ...


 

ادامه مطلب ...

اسم حضرت محمد در تورات و انجیل

قبلا" من خیلی به مطالعه کتاب های ادیان دیگه و قدیمی علاقه داشتم  و سعی کردم پیرامون بعضی مسائل شخصا تحقیقاتی انجام بدم. در حوزه نام مبارک حضرت پیامبر و سیمای حضرت مهدی هم همینطور بود و سراغ منابع در دسترس رفتم ولی از اونجا که دسترسی به بعضی منابع مثل کتب عهدین تو مملکت ما سخته و فیلترشده برای سایر علاقه مندان هم سایت سورس و هم اون کتابها رو تو سایت های دیگه آپلود کردم و تمام منابع ریز و درشتم رو در ابتدای این بخش ( بخش اول ) آوردم.


( متاسفانه


این مطلب رو به تاریخ شهرویور 1393 هست و در قالب 3 بخش هست که من همه اونها رو در ادامه مطلب میذارم.



اما یک توضیح اضافه ای رو هم اضافه کنم ، اونزمان سراغ کتب زرتشت و کتاب هایی که رفرنس بودن  و همزمان با عصر اوستا بودن هم رفتم منتها متاسفانه بعضی از کتاب ها الان در دسترس نیستن ، خیلی دوست داشتم اونها رو هم پیدا کنم چون اگه شما مثلا پیرامون نام مبارک پیامبر بخواید تو منابع ملی خودمون تحقیق کنید به اسم 2-3 تا کتاب بر میخورید که خیلی بهش رفرنس داده اند  اما در دسترس عادی نیست حتی تو کتابخونه ملی هم دنبالش بودم اما اون یک کتاب مشابه بود. حیف ...


اگه یک روزی مثل من تصمیم به تحقیق میدانی گرفتید برید سراغ کتابخانه های بزرگ که ارشیو ملی دارن ، موفق باشید دوستان . تشریف بیارین ادامه مطلب.


 

ادامه مطلب ...

حسین (ع) ( مطلب آرشیوی )


+این مطلب رو 6 سال پیش به این ادرس منتشرش کرده بودم ( کلیک )



حسین (ع)

 

 

زمان می آید و میگذرد و خیر وشر همواره در طول تاریخ بوده و خواهد بود، آنگاه که خیر می آید به خود می بالد که در زیر پای اوست تا در زمانش به نحوی شایسته از او پذیرایی کند و چون آدم پلیدی آید ، هر چند در اختیار او بود ولی از وی متنفر و غضبناک از وی.

 

روزگار گذشت و گذشت تا اینکه شخصی به سرزمینی رسید که محل گذر بسیاری بوده است ، سرزمینی که نامهای متفاوتی داشت، حس عجیبی بود.او به خود میبالید و به خود افتخار میکرد تا اینکه روزی دیگر صدای گریه بچه ها را شنید ، خوب که گوش کرد دید دیگر آب ندارند، به آب گفت : آنها تو را میجویندآب با شادمانی گفت : زمانی که به این سو بیایند آنها را سیراب خواهم کرد .

 

***

سواری از دور به سوی آب می آمد چون به آب رسید ، دستانش را در آب فرو برد ، خواست جرعه ای از آن بنوشد، نور طلایی خورشید که تلائلو آن بازتاب تصاویر نخل های سبز بود و امواج های آرام دریا که باد سوار بر ان به ساحل امن میرسد ، آبی خنک، آب در انتظار این بود که سوار را سیراب کند.

 

سوار آب را به نهر بازگرداند ، آب متعجب که چه چیز موجب شد تا سواری تشنه ، آب ننوشد،سوار مشک خود را پر ز آب کرد و به راه افتاد و آب خوشحالهنوز چیزی نگذشته بود که آب به آب بازگشت و زمین با خون آن سوار آبیاری گشت دیگر آن سرزمین خجل شده بود و زمین غمناک و آب گریان.

***

 

اهل و عیال پسر پیغمبر آبی نداشتند که بنوشند و زمین و آب هر دو غمناک و گریان. فردای آنروز همه آمده بودند برای دفاع از او. زمین پیش آمد و گفت: ای پسر پیغمبر ، بگذار تا فرو روم و آب را به اینجا بیاورم ، اگر اجازه دهی...

 حضرت اذن نداد. آب پیش آمد و گفت : اماما بگذار تا خشک شوم و در اینجا جاری. حضرت پاسخ نداد.

 

خورشید و ابر با هم پیش آمدند و گفتند :ای فرزند شیر خدا بگذار تا دشمنانت را در گرمای خود بسوزانم. باز هم حضرت اذن نداد. همه امده بودند و درخواستی از حضرت داشتند و آسمان منتظر به دستان حضرت. چون طایفه جنیان اگاه شدند که پسر پیغمبر تشنه و عطشان است در میان 2 رود ، و در محاصره ی دشمن ، پیش آمدند.



 بزرگشان پیش آمد و گفت : اماما بگذار تا در اندک زمان و پلک زدنی همه دشمنانت را تارو مار کنیم.

 امام فرمود: انچه که امر خداست باید واقع شود.

***

و شد آنچه که همه می دانیم و زمین با خون فرزندان پیغمبر آبیار ی شد . در آنروز ، همه تشنه و عطشان بودند در میان دو رود. گریستند آنان که شاهد مظلومیت حضرت بودند ، همه شاهد بودند که چگونه سرها بریده شد و بر نیزه ها افراشته ، همه دیدند که وقتی حضرت از آن دشمن آب خواستند که فرزند 6 ماهه اش را سیراب کنند با چه پاسخی مواجه شد.

 

همه شاهد بودند که آنان با علمدار کربلا چه کردند و بر او هجوم بردند در حالی که بی سلاح بود. آری هم گریستند و با خود این زمزمه را داشتند که ای کاش حضرت اذن داده بود. اکنون قرنهاست که از آنروز میگذرد. دلها از عطش حسین (ع) سوزان است و چشمها گریان. همه سوختند و آسمان بغض کرده بود

 ***

 

حال که محرم فرارسیده است چشم ها گریان است از غریبی حسین ...


چون علم بر زمین افتاد ، عرش به لرزه افتاد. حسین (ع) به میدان نرفت که تننها نامش زنده بماند، حسین برای هدف رفت و این هدف او بود که او را تا به امروز ، که تا قیانم قیامت زنده نگه میدارد. او در مقابل باران تیر ایستاد و نماز ظهر را به پا داشت ، تیر ها شرمگین بودند و بی اختیار و در آغوش یاران باوفای امام ، آرام میگرفتند و شاهد بودند صلاه ظهر امام را.

 

انگار فراموش کردند که حسین نور چشم مصطفی بود .این همان حسینی بود که چون آسمان بر آنها تنگ آمد و شکایت کردند از گرما و خشکی . چون حسین (ع) دست به دعا برداشت ، آسمان بی درنگ آنقدر بارید که خطر سیل احساس میشد.

 

خدا لعنت کند قومی را که با او ستیز کردند و شهید کردند پیروان حق را و پذیرایی کردند از نوزادی که صدای شیونش از تشنگی در فضا طنین انداز شده بود چرا که آن طفل با معصومیتش همه را چون جدش می پنداشت .

 

خدا لعنت کند آنکس که خود را زورمند دید و سیلی زد و ...

 

 

 

سختمه که عنوان انتخاب کنم اما از وقتی خواهری رفته دانشگاه و ما هم باهاش رفتیم تا کاراشو درست کنه متوحه شدم دنیا خیلی بزرگه ارزهای من خیلی کوچیکه . انگار جنس ارزوهام رو ، با اینکه فکر میکردم خیلی بزرگه اما از بالا که نگاه میکردم انگار کوچیک تر از چیزی بودن که فکرشو میکردم . 


قبل از هر چیز باید ظرف وجودم پر بشه تا بتونم ظرف دیگران رو پر کنم . ظرف خالی چیزی برای پر کردن نداره .



نقشه داخل دانشگاه زنجان

در این پست چند تا عکسی که از تو گوگل پیدا کردم رو در ادامه با لینک به سورس اصلی میذارم.


برای تمام دانشجوها و دانشجوهای این دانشگاه آرزوی موفقیت دارم 


 بعدا" نوشت : متاسفانه امروز بلاگ اسکای دچار مشکل شده بود و پستم پرید ، و پست انتشار داده شده نصفه نیمه نمایش داده شده!

ادامه مطلب ...

دانشگاه زنجان

اصولا  هیچ چیز نمیتونه آدم رو به خودش بیاره جز تغییر محیط و الگوهای رفتاری . خیلی خوب بود اونم برای من ای که تو کاردانی و کارشناسی یه همچین محیطی نداشتم! کاردانی برای من فوق العاده بود اما کارشناسیم تو یه موسسه بود که رئیسش ماها رو ادم حساب نمیکرد چون خودش اصلا ادم نبود! نمیدونم چی بود اما بهر حال .


رفتن به محیط دانشگاهی ای مثل دانشگاه زنجان  ، که وقتی از رو نقشه محیطش رو میبینی و مقایسه میکنی با دانشکده و جایی که خودت درس خوندی میگی وای ، من واقعا کجا بودم! میتونستم اینجور جاها هم درس بخونم؟ واقعا فنی و حرفه ای مظلومه! مخصوصا زمان کاردانی که به پیشنهاد اون اقای فاقد شعور قصد داشتن کاردانی ما رو به دیپلم تکمیلی تبدیل کنن! بگذریم.



رفتن به دانشگاه زنجان از طریق قبولی خواهری در روزانه دانشگاه زنجان محقق شد . برای همه دانشجوها آرزوی موفقیت دارم ، مخصوصا دانشجوهای آینده که دارن براش تلاش میکنن 


  ادامه مطلب ...

موقتا" غیر فعال

میخوام یه مدت از همه چیز فاصله بگیرم . 

از وبلاگ ، تمام شبکه های اجتماعی و هر چیزی که داخلش هستم . میخوام خودم رو پیدا کنم ... نمی خواستم مثل دفعات قبل وبلاگم رو حذف موقت کنم و همه رو نگران .فقط مدتی نیستم و از همه چیز دور خواهم بود . به قول دوستان قدیمی که اسمش مهربان بود و کمانچه میزد ،  ادما گاهی میرن تو غار تنهایی . اما میرم که خودم رو پیدا کنم . ببخشید منو .



++ سازمان سنجش خودشو مسخره کرده! از دیشب ساعت 12 تا الان هی سایتش رو نگاه میکنم ، اصلا خبری از اعلام نتایج ارشد نیست . انگار یادشون رفته قرار بود امروز نتایج رو اعلام کنن .



coco

به شدت پیشنهاد میکنم انیمیشن coco رو از دست ندید . من عاشق این انیمیشن شدم . از ظاهرش بر میاد این انیمیشن از فامیلای انیمیشن کتاب زندگی و روز مردگان در مکزیک داره! به شدت موزیکاله و فوق العادست .

دانلود انیمیشن coco از سایت تاینی موویز



+ خواهری میگفت قبلا نسخه دوبلش رو تو تلوزیون دیده و اصلا باهاش حال نکرده ولی من زبان اصلی با زیر نویس دیدم ، عالی بود ، گمونم باید این انیمیشن با اون یکی رو در قالب یک پست نقد و بررسی بذارمش!


+ پیشنهاد میکنم انیمیشن کتاب زندگی رو هم ببنید! با این انیمیشن فامیله نزدیکه! 


سم گوگرد


مکان - بلوک خونه مون / زمان : ساعت 17


تنها یک ماشین اتش نشانی امده بود ، گفتن پلیس هم باید در صحنه حضور یابد ، یکی از ساکنین با 110 تماس گرفت و ماجرا را شرح داد ، یکی از مامورین آتش نشان درخواست داد تا دستگاه مورد نظرشان را به انها برساند و ماشین اتش نشان دوم دقایقی بعد در صحنه حضور یافت. زمان تنگ بود ، ساکنین واحد هایشان را تخلیه کرده بودند و معلوم نبود که با چه چیز رو به رو هستند . مامور شجاع که به نظر می رسید فرمانده عملیات باشد ماسکش را بر صورت زد و در میان ان گاز پخش شده در مجتمع  ؛، گم شد ...


 

ادامه مطلب ...