ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

تعدادی پایه نیازمندیم!

سلام

سال نوتون مبارک

ما هم به رسم هر ساله رفتیم تعطیلات ولی خب نصفش آفتاب بود و نصفش بارون و البته بد نبود ها!


اشکال تعطیلات اینه که باید یک تعداد پایه باشن که وقتی میگی مثلا" بریم قبلان چیز تاریخی استان همجوار رو ببینیم بگن باشه و الکی بهانه نیارن که 

_ نه ، ترافیکه

 _ دوره ، حوصله داریا ! من حوسله ندارم

_ حالا ببینم چی میشه!

و ...


تعطیلات عید سالی 13 روزه که نصفش بارونه ، یکی دیگه داره رانندگیشو میکنه شما خسته میشین؟ عجب! دم خواهری و مادر گرم واقعا" که اومدن ، صبح رفتیم دیگه 3 بعد از نصف شب برگشتیم!


من یه اعترافی باید بکنم ، از یک سنی به بعد دیگه مثل قبل نیست ، یعنی باید خاطراتت رو با یک ادم دیگه بسازی که از قضا شریک زندگیت میتونه باشه. 

نظرات 6 + ارسال نظر
توت شنبه 26 فروردین 1396 ساعت 02:42

خواهری خودم با یه آقا پسری با هم دبگه بعد از اینکه خودشون دو جلسه حرف زدن ربتن پیش مشاور
مشاور گفت این اقا پسر از نظر سنی بزرگتره ولی خواهری من از نظر بلوغ فکری ازش بزرگتر بنظر میومد
نمی دونم متوجه شدی یا نه
اون اقا پسر، پسر خیلی خوبی بود ولی به خواهری من نمی خورد
خواهر من از نظر فکری از اون بزرگتر بنظر میومد
و هم خواهرم و هم خود آقا پسر هردو نظرشون تغییر کرد
اینطوری میفهمی طرف مقابلت اونی که انتظار داری هست یا نه یا چقدر نزدیک یا دوره نسبت به چیزی که میخوای
جالبه پسرا خودشون زنشون رو انتخاب می کنن یعنی پسرا میرن خواستگاری و می پسندن ولی بعدا که اختلاف پیش میاد یه جوری رفتار می کنن انگار دختره گفته بوده تورو خدا بیا منو بگیر

خب حرف خواهری من هم که همینو تایید میکرد ، به نظر من سن تنها یه قالبه و چیزی که مهم تره عقل و شعوره.
الان یعنی دیگه اونا ازدواج نکردن؟کنسل شد و به هم خورد؟

الان با این حساب من باید برم دختر دبیرستانی بگیرم که!

همین چند وقت پیش ، دختر خاله مادرم مهمون ما بود و یه چند روز مهمون ما بود ، صحبت از ازدواج شد و نمی دونم چه صحبتی بین مادر و ایشون شد و برداشت زنگ زد به یه خانمی که دختر اون رو برای من معرفی کنه و حتی گفت شد که اگه همه چی اکی بود شبش زنگ بزنم با دختره صحبت کنم!

گفتم من که راضی نبودم و چرا الکی زنگ زدین؟ هیچی دیگه قرار شد یه روز رفتیم شمال بریم اونو هم ببینیم. اون دختره بود گفته بودیم دم خونشون تا برگشتنی کل فامیلاشون اومده بودن خونشون ، رفتیم اونو دیدیم این یکی رو هم باید ببینیم.

من کلا" نظرم اینه که الکی شلوغش نکنن ، خواستگاری نمی خوام بریم که همه بفهمن ، یه دیدنه ، حالا 10 دقیقه نشتن و یه چایی خوردن ، نه اینکه بریم ببینم همین الان بشینیم سر سفره عقد که!

حالا هر چی شد و قسمت و اینا ،
من کلا" با دست پیش میکشم و با پا پس میزنم. کلا" میگم اصن ازدواج اشتباهه . نه اینکه واقعا" باشه ها ، نه شامل همون دست و پایی هست که گفتم ، ولی در کل ، باید دید چی مییشه.

دیه همین ولی بابت این رواشناسی ازدواج و اینا ، اکی ایده ی عالی ای هست .ولی یه چیزی نرم هر کی رو پیدا کردم ببرمش پیش مشاور طرف یه انگی به هر جفتمون بزنه از زندگی پشیمون بشیم ؟

توت پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 14:11

حرفی که با خواهر دارید درسته
ولی اون قصه رو شنیدی که میگن برو تو جنگل و بلندترین درخت رو بیار
و طرف میره و دست خالی برمیگرده
و اینکه مثل خودت باشه حتما باید باشه
چون فایده نداره
و اینکه باید حتما به دلت بشینه
یعنی توی همون نگاه اول لحظه اول از طرف خوشت بیاد
خب اینا خیلی مهمه
یه چیزی بگم برای اینکه ببینی طرف چقد مثل خودته
اگه کسی رو پیدا کردی و به دلت نشست و اینا
با هم پیش یه مشاور برین
من نرفتم
ولی اگه بری برای اینکه طرف رو بشناسی خیلی خوبه
فقط برا اینکه ببینی چقدر شبیه خودته و اینا
من خودم نرفتم ولی خیلی دلم میخواد برم
رفتنش خالی از ضرر نیست

مشاوره ازدواج ؟
الان 2 به شک شدم ولی اگه موردش پیدا شد فکر بدی هم نیست و ضرر نداره.تجربه ای خاصی داری؟یعنی شنیدی از کسایی که رفتن ؟چجوری بوده؟

توت سه‌شنبه 22 فروردین 1396 ساعت 22:17

اینکه میگن ادم سنش میره بالا معیاراش عوض میشه راس میگن ها
یه بار با همکارامم صحبت می کردم
همسن خودم هستش دیدم چه معیارایی براش مهمه
یکیش هم همین درس بود
که نباید از فوق پایین تر باشه
وقتی اینارو میشنوم با خودم میگم اینا دارن اشتباه می کنن
اصلا تو زندگی این چیزا فراموش میشه
بچشم نمیاد
...........
اینکه به دلت نشست حرفش جداست
باید بپسندی، ولی اول باید بخوای
بنظرم هنوز نمیخواید

اصلا نمی دونم چی گفتم :))))

چرا!ولی من فهمیدم چی گفتی
----------------
مقاطع بالا رو ادم میخواد که طرفش اجتماعی باشه البته به این امید که تو این درس و دانشگاه طرف یاد گرفته باشه با بقیه چطور رفتار کنه.

الان من برام مهم نیست ، من خودم لیسانسم ، چه گلی به سر بقیه زدم که با فوق بتونم بزنم ؟فوق دیپلم باشه و اداب معاشرتم بلد باشه و رفتی سمتش فرار نکنه ، میدونی که چی میگم ، من خودم تو یه محیطی که ادماشو نشناسم تریجح میکنم صحبتم در حد سلام و علیک باشه ولی تو محیطی که بشه جمع رو خودمونی کرد همه رو ازدم به حرف میگیرم.پرچونه نیستما ولی تو جایی که میشه نمیذارم سرها بیفته پایین و برن تو گوشی

حالا تو پشت تلفن باید بشنوی من چجوریم ، یه جوری حرف میزنم و کلی تحویل میگیرم که اون بنده خدا رو هم سر خط نگه میدارم که دیرتر قطع کنه!

بخاطر همینم میگم یکی باشه لنگه خودم.سلام کردی علیک بگه ، نگه چقدر حرف میزنی ، یکی اومد سریع در نره و بره تو فاز سکوت ، ماشالله خودتم متاهلی میدونی منظورم چیه دیگه.یکی که معقول و مناسب باشه.

اینی که گفتم به دلم نچسبید 65 بودی و 2 سال از خودم بزرگتر ، واقعا" هیچ حسی نداشتم ، خواهری میگه دخترا زودتر به بلوغ فکری و اینا میرسن من باید یکی رو بگیرم 4-5 سال از خودم کوچکتر.

البته من و خواهری رو یه موضوع دیگه هم اتفاق نظر و البته یقین داریم ، تمام اتفاقات وقتی وقتش رسیده خودش خود به خودی میفته و احتمالا" این موضوع ازدواج هم شامل اون قضیه میشه.

خب یکی رو که ادم میبینه اول باید ازش خوشش بیاد و یه جوششی باشه بعد ادم بره مرحله بعدی.فعلا" که نه ، هیچ حسی.

توت دوشنبه 21 فروردین 1396 ساعت 20:58

انشاءالله به زودی
با شریک زندگی

والا عید رفتیم یه جا 65 بود به دلم ننشست ، خوب بودا ولی من حسم خنثی بود.یه جا دیگه رفتیم من گفتم اول بریم خونه اینا بعد جای دیگه چون دنبال بهانه بودیم گفتن نه و رفتیم جا دیگه عیددیدنی بعد برگشتیم دم خونشون 3 تا ماشین اومد و خلاصه کل فک و فامیلشون اومدن. دیگه گفتیم بریم چی بگیم؟؟؟نشد.

حالا بهانه رو نگا ، اونا یه عمو داشتن 3 سال پیش فوت کرد ما مثلا" رفتیم بریم اونجا یادی از اون بکنیم بعد هماهنگم کردیم که اگه گفتن تا الان کجا بودیم بگیم که نشد و نشنیدیم و اینا

اصن یه وضعی بود .

الان این عموئه فک کنم اگه یادش و اسمش سبب خیر بشه فک کنم عروسی بگیره اونور.

ولی حالا طرف هسته ای هست بعد من مرددم برم نرم؟خطرناک نباشه؟ دانشجوی معتبر دانشگاه مهندسی تهرا.

حالا من نمی دونم . یکی رو میخواستم تو فاز it و امنیت باشه الان میترسم اتم بشکافه و ... میدونی که چی میگم . تضمین امنیت جانی و اینا.فردا یه چی نشه خدای نکرده گرفتی منظورمو؟

زینب یکشنبه 20 فروردین 1396 ساعت 20:52

سلام
خو اشکالی نداره با کامپیوتر میاین و نمیتونین دایرکت پی ام بدین
خو تو وبلاگ که میتونیم پی ام بدیم :)

الان با بیشتر دوستان وبلاگی در ایسنا و تلگرام در ارتباطم . گاهی پیام میدیم و اینا.

زینب شنبه 19 فروردین 1396 ساعت 23:06 http:// roozoroozegareman.blogfa.com

سلام آقا امیر
احوال شما
آخیییی
سفر بدون آدمای پایه اصلا نمیچسبه...
من شکر خدا داداش و زن داداشم پایه گشت و گذار بودن.وگرنه دق میکردم !
خدا شریک زندگی همه را برسونه :)

آره والا!اصن باید این موضوع جزئ شرایط ضمن عقد نوشته بشه!

داشتن پایه از ضروریات اصن!
ها!ببین زدی به خال ، آمین داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد