ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

1#ELENA

خسته تر  از همیشه پتورو به کناری می اندازد و چند گام به جلو بر میدارد.موجودی با موهای ژولیده می بیند.مدتهاست آرایشگاه نرفته و در واقع اینطور خواسته بود.برس آبی رنگش را بر مید ارد و به موهایش ، از بالا به پایین ، کمی گیر می کند اما محکمتر برس را میکشد .مثل همیشه تارهای موی بلوندش رو جا خوش میکنند.با لبهایش کمی شکلک در می آورد .از این کار خوشش می آمد .خودش هم نمی دانست چرا اما از آدمهای متنفر کننده زندگی اش شاید اینطور انتقامش را میگرفت واز فشار روانی اش میکاست.ناخن هایش کمی بلند شده بود ، دوست داشت بلندشان کند اما همیشه میشکست . با حرصی باور نکردنی کشو را عقب کشید و سراغ ناخن گیر رفت.


***

ساعت از 7 هم گذشته بود و تنها صدایی که به گوش می رسید هوهوی باد بود که به شیشه ها مشت میزد و او از شیشه بیرون را نگاه میکرد.از دور ستاره ها به او چشمک میزدن.او هم زیر چشمی چشمکی به آنها زد و آرزو میکرد کاش تنها نبود.النا کمی اخلاقش عجیب بود خودش هم علتش را نمی دانست . او دختر عجیبی بود و شاید استعدادش الهی بود.او هر زمان که میخواست و اراده میکرد جواب همه سوالات را میدانست . صداهایی را میشنید که هیچوقت صاحبشان را نمی دید.او میترسید با کسی در باره این موضوع صحبت کند.


چون ممکن بود بگویند او دیوانه شدهاست اما النا بهترمیدانست که دیوانه نشده نشده است. همه چیز از 2 سال قبل شروع شده بود ، روز که مثل همیشه حاضر میشد برای رفتن به کلاسش .صبح روز 5 ابان.خوب یادش می آمد آنروز شنبه بود اما چیزی که متوجه نمیشد چرا او؟ با این رویه زندگی برایش سخت و کسل کننده شده بود.


با نگه به کتاب محتوای درونیش را می دانست و می شنید که اطرافیانش چه در ذهن دارند. میدانست درک این موضوع برای اطرافیانش آسان نیست و به او انگ خواهند زد. 2 سال بود که این سوال روازخود میکرد چطور ازاین قدرت خارق العاده ای که دارد استفاده کند ...

راست یا دروغ؟

پیرو صحبتی که تو کامنتا با دوست خوبم یا شل عزیز شد لازم دیدم این پست رو بذارم ، خودتون قضاوت کنید وقتی اینهمه خبر رو میشنوید چه حسی پیدا می کنید.


خبر 1 :

اعترافات سفیر سابق ایران در عربستان : حدود 20 25 سال پیشه اعلامیه ای داد کشور عربستان از طریق یکی از خیرینش که زوج های جوانی که تازه ازدواج کردند بین هفته اول تا هفته سوم از ازدواجشون میگذره ما دعوتشون میکنیم به مکه با هزینه ما !! ما فهمیدیم داخل اتاق های عروس و دامادها دوربین کار گذاشتن ...


خبر 2:

سخنرانی خانم الماسی که به مجلس دهم راه یافته( نماینده کنگان و عسلویه )
 لطفابخوانید خیلی زیباست
ترکونده امام جمعه ها رو:
جناب آقای روحانی رئیس جمهور محترم : شما امانت دار این مردم بخت برگشته هستید که میبایست از این امانت پاسداری و صیانت کنید . پس چگونه اجازه میدهید اموال این مردم به بهانه کمک به مردم فلسطین آن هم ارقام بسبار بالا به تاراج رفته و سکوت اختیار نموده  و خودرا به بی خبری میزنید ، اینها همان عربهای فلسطینی هستند که خونهای اهدائی مردم ایران را به جرم شیعه بودنشان پس فرستاند...


حبر 3:
امروز بابک زنجانی درمصاحبه باخبرنگاران گفت میخواهد باپرداخت 200میلیون به تک تک هموتنان خود ازمردم شریف ایران همایت کند

خبر 4:


نظرتون راجع به این خبرها چیه؟خبری که نمونه اونها تو گروه ها و شبکه ها میاد ، بعضی هاشون هم با عقل جور در میاد؟سریع قبول می کنید؟بعضی از خبرها مستندات هم داخلشون نقل شده!



 

ادامه مطلب ...

مکتب الشامله!

من توی 2 تا وبلاگ سابقم نکات ومقالاتی نوشتم در خصوص تحقیق مذاهب و مسیحیت و مهدویت الان همه پخش و پلان یا اصن نیستن ، با ید همه رو متمرکزشون کنم یه جا.


فقط یه نکته بگم ، یه نرم افزاری هست به اسم مکتب الشامله که همه کتب اهل سنت رو داره و میتونید از این لینک دانلودش کنید.

2 گیگ هست برا من که دو روز طول کشید!


لینک مستقیم


دانلود 2


دانلود 3


آموزش کار با نرم افزار مکتب الشامله!

بهشت وجهنم!

با اینکه این روزها همه دارن وبهاشونو جمع میکننمیرن اما هنوز اینجاب رای من چیز دیگه ای هست . خیلی اتفاقی با وبلاگ کنس میرزا آشنا شدم و خوندن چند پست آخرش من رو قل داد به زمان دانشجوئیم. 2 ترم اولش – زندگی زیر یک سقف

 

زمانی که دانشگاه شهرستان قبول شدم و اونموقع خوابگاه هم بهم تعلق نمیگرفت تصمیم بر این شد که خونه کرایه کنیم و از قضا چون پسر یکی از همکاران پدرم هم تو همونجا بود و اونا هم تصمیم داشتن خونه کرایه کنن با هماهنگی پدرم  همونجا یه خونه گرفتیم. راستش این 2 ترم بدترین ترم های درسی من بودن.

 

من معتقدم ، یعنی نظر شخصی منه سربازی 2 زار من رو آدم نکرد ولی این 2.5 سال دانشجوی شهرستان بودن چرا ، واقعا" یعنی اگه من بعدش ازدواج میکردم واقعا" قدر زن و زندگی رو میدونستم و اینکه میگن سربازی رفتی مرد شدی شرو وری بیش نبود.

 

خونش خوب بود و من با 2 تا آدم رفیق باز هم خونه شدم که بیشتر شب ها رفیق هاشونو می اوردن خونه و البته این خیلی بد نبود گاهی مراسم عر.ق هم داشتن و تو خونه سیگار میکشیدن و این برای منی که اهل هیچکدومنبودم خیلی خیلی وحشتناک بود و همش دعا میکردم که برم یه جای خوب و دعام مستجاب شد و 3 ترم بعدی با دوستانی هم خونه شدم که حاضرم صد هزار بار به گذشته برگردم و تک تک اون لحظات رو زندگی کنم و لذت ببرم.

 

من با یک خاطره قدیمی کار دارم ،یک سوئ برداشت . حتی یادآوری اون دوران برام سخته و هنوز هم که هنوزه به خانوادم چیزی در مورد اونها نگفتم که البته مهم هم نیست. زندگی زیر یک سقف با کسی که نمیشناسیش میتونه سخت باشه چون یه جاهایی واقعا" باید کوتاه بیای .مسئولیت تقسیم میشه و ...

 

یه روز دوستای اون اومده بودن خونه ما طبق معمول ، اونجا هر کدوم از ما رختخوابهای خودمون رو برده بودیم و مشکلی نبود ، خونمون شلوغ شده بود و منم بهش بدون هیچ نیتی گفتم اگهمیخوای از بالش های من استفاده کن بذا معذب نشن. همین یک حرف من که بدون هیچ نیتی گفتم رو نگه داشت بعدا" بهم برگردوند که منظورت چیه؟

 

که البته ابدا" هیچ منظوری نداشتم و الحمدالله تا الان نه طرف دود رفتم و نه عرق و ... ، معمولا" وقتی اونها از استکانها استفاده میکردن برای خوردن عرقیجات خودشون ، ظرفها رو خودشون بعدا" میشستن ولی یه بار نشستنش و منم دست بهشون نزدم و بهم تیکهانداختن که به زن صاحبهخونه بگیم بیاد بشوره.

 

همین یک خاطره کوتاه بالش که هیچوقت فراموشش نمیکنم ، حرکات و رفتارهای یک زوج برای طرف مقابلش ، آیا سوئ برداشته؟یا نه ؟ و الان بهایننتیجه رسیدم باید درباره این سوئ برداشت ها واقعا" نشست صحبت کرد و نذاشت که باعث کینه و نفرت بشه.

 

اون زندگی 2 ترم اول هر چقدر که واقعا" سخت ، تصورش شاید خیلی سخت باشه منی که نه اهل دود و رفیق بازی و اینا از اون طرف اونا همه چی عکس من ، واقعا" تحملش سخته اما 3 ترم بعدش رو گفتم ما 4-5 نفر از 5 نقطه ایران بودیم برعکس قبلی که هر 3 تامون اهل یه جا بودیم.

 

ببین یعنی خدا بخواد جور دربیاره یه حرکتی میزنه اصن همه چی به همه چی بخوره. شده بود 6 نفر بشینیم تو یه اتاق 3*3 دور هم درس بخونیم ولی اون رفاقتی که پیش اومد بین تک تک ماها رو هیچوقت فراموش نمیکنم.

 

حالا چی میخوام بگم ؟میخوام بگم که وقتی میگن تو مو میبینی من پیچش مو یعنی چی .راستش من از زندگی متاهلی جدا از اون بحث زیر یک سقف بودن و تکرار تمام خاطرات خوب  و بد اون دوران ، بیشتر فکر میکنم روابط لاو گونه و عشقبازیه بین 2 طرف که نمیدونم تا چه حد درسته و اصن تصورنمیتونم بکنم مرد خونه دست رو زنش بلند کنه و بزنه سقطش کنه و اصن یه وضعی

 

حالم بد شد از خوندن خاطرات زندگی ، اومدم اعتراف کنم این اوج حماقت تو زندگیه مشترکه ، خدا آخر و عاقبت ما رو بخیر کنه ،دست و پام شل شد دیگه از فکر ازدباج!!!

گم به گور!

ادم وقتی موفقیت و شادی دیگرانو که میبینه و بعد با خودش حس میکنه بتاید گم به گور بشه.برای کی مهمه؟

عاطفه!

من مسلمان شده ی مذهب چشمی هستم/

که در آن عاطفه با عشق و جنون توام شد

دلم یهچیزی میخواد ولی خودمم  نمیدونم چی

دلم میخواد یه نفر باشه اونقدر باهاش صحبت کنم باهاش حرف بزنم اونم فقط گوش کنه گوش کنه و من دل ببندم بهش و به نهایت ارامش برسم ................................................................


کسی رو سراغ دارین؟

2 زن!

دیشب خواب عجیبی دیدم و خیلی تعبیرش رو نفهمیدم!البته امیدوارم ربطش ندید به خردادی بودنم ها!


من خواب دیدم که یه جا هستم با 2 تا مـ.ـعـ.ـشوقه ، از گذشته ای که داشتم هیچی یادم نمی اومد ولی اونا کلی تعریف میکردن که اره تو خوب بودی باهامون و خودشون هم همو میشناختن و داشتم تو خواب فکر میکردم یعنی اگه همزمان با هرجفتشون ازدواج کنم و همه چیز 3 تایی بشه زندگی چطور میشه؟


بعد از ازدواج هم اینا مثل قبل صمیمی می مونن ؟

سخت ترین کار دنیا

سلام.

من نمیدونم چرا گاهی نوشتن میشه سختترین کار دنیا!مخصوصا" یه دستی!البته طفلی دست راستم!نت خیلی کمرنگ شده و برعکسش شبکه های اجتماعی پر رنگ ولی الان اون اصن مهم نیست.جدیدا" ما در شهرمون یه معضل جدید داریم!حیوان خانگی.از اون سگ های کوچولوی فانتزی که بغلش میکنن و کلی ناز و نوازش.با یه پاپیون دور گردنشون و دخترم و پسرم بهشون گفتن و اصن یه وضعی.


چند روز پیشا بود رفته بودم دم یه مجتمعی یه خانمی سگش رو اورده بود بیرون قدم بزنه یه سگه دیگه اومده بود هی میخواست نزدیکش بشه این خانمه هی داد میزد بادخترم کاری نداشته باش ، برو اونور!اصن هر کی ندونه فک میکنه چه خبره!


راستی چی شده که سگ داشتن الان فرهنگ شده و نسبت کودک به سگ 5 به 1 هست ، حالا نسبتش اصن مهم نیس ولی دیگه کم مونده سگ رو بزارن تو کالسکه جای بچه و این علاقه ای که اینا دارن اصن بعید نیس.خدا رحم کنه.