ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

emu بود!

یادتونه پست باغ پرندگان رو ؟ آخرش یه عکس گذاشتم و گفتم چون اون هم تو قسمت شترمرغ ها بود ولی قیافش فرق میکرد ، اونم به نظرتون شترمرغه یا نه ؟



سایز اصلی عکس


اسم اون حیونه emu بود که یک شتر مرغ بومی استرالیایی هست! ( ویکی پدیا


سایز اصلی عکس


ویدیوهای emu




emu - part 1




emu - part 2

باغ پرندگان تهران ( + عکس )

سلام ، روزگار و روزگارتون خوش و ایام به کام


این هفته ، هفته ی خوبی بود که شروعش که میشد شنبه برابر بود با کند شدن دندون درد من و یکشنبه اش هم که مصادف شد با رفتن ما به باغ پرندگان تهران که البته عکس هاشو در 2 کیفیت کم ( در وبلاگ ) و کیفیت اصلی ( لینک به سایز اصلی ) میذارم و الانم در حال آپلودشون هستم.


ماجرا 1


من یه دختر دایی دارم که 13-14 سالشه و این بنده خدا از کودکی مشکل ؟؟؟ داره که باعث میشه روده هاش تنبل باشن و نتیجه خروجی اش این میشه که خیلی دستشویی نره و این تاثیر بذاره روی خورد و خوراکش و چون نمی تونه مثل بقیه باشه و از طرفی هم اینقدر دکترهای متفاوت رفته و چون دوره اش رو تموم نکرده ، فکر میکنه که دیگه هیچوقت خوب نمیشه .


همیشه گوشه گیر و منزوی و الانم پرخاش گر شده ، خواهری یه مدت پیش دائیم اینا بود و بعدش که برگشت ماجرای این دختر دائی جان رو بهمون گفت و گفتش تو همین تهران یه دکتر کودکان ببریمش و شاید اوضاع عوض شد ( دائیم اینا شمالن ) ، دائیم اینا جمعه اومدن و شنبه نوبت دکتر گرفتن و یه داروی 21 روزه گرفتن و تا ببین بعد این 21 روز چی میشه و البته دکترش گفت که درمان این بیماری نیاز به 5-6 سال زمان داره! من به زندائیم گفتم با این پروسه طولاتی درمان ، باید در کنار درمان پزشکی یه مشاوره هم بفرستینش تا بهش برای درمان روحیه و انگیزه بده ، ما یه سرما می خوریم سر یه هفته کم می آریم ! 


ماجرا دوم


متاسفانه خبر دار شدم که پسرعمه جانمان ، هفته قبل تصادف بدی داشت ، یعنی این داشته راشو میرفته ، یه ماشین میاد از این سبقت میگیره ، میپیچه جلوش و حالا چه اتفاقی می افته که و چیکار میکنه که کنترل ماشین از دست پسر عمه جان در میره و خلاصه میشه اونچه که نباید بشه و تاسف و عمق ماجرا اینجاست که اون شخص مقصر بعدا گفته که ( جای شاکی و متشاکی عوض شده که ) بله ایشون داشتن راشونو میرفتن و پسر عمه جان رفتن رو سبقت غیر مجاز


حالا ظاهرا اون آقا 2 تا دختر هم سوار کرده بودن تو ماشین و افق سیاحت میکردن و حداقل اینقدر انسان بوده که پسر عمه جان رو ببره بیمارستان. اون 2 تا دختر هم به نفع اون آقا شهادت میدن و پسر عمه جان ما میشه مقصر و این وسط نمی دونم کی میگه که بیمه بدنه اگه راننده مقصر باشه ، به خود اون طرف مقصر که راننده باشه تعلق نمی گیره و خلاصه یه وضع افتضاحی شد ، پسر عمه ماشین رو از دائیم خرید و همه جور بیمه ای هم داشت و این تا میفهمه میگه کی گفته این رو  ؟ بیمه تعلق میگیره و منم از کارشناس بیمه پرسیدم گفتش که در هر صورت بیمه تعلق میگیره .


بهش زنگ زدیم و کلی دلداری بهش دادیم که خدا روشکر تو سلامتی و ماشین بهترشو میخری و ... ، امیدوارم همه چیز ختم به خیر بشه ، واقعا ، خلاصه اینکه همه چیز این هفته قاطی شد. خدا همه راننده ها رو سلامت نگه داره  دوستان راننده من ، مراقب باشین ، هر چند شماها خیلی احتیاط می کنید میدونم ولی نذارید بی احتیاطی بعضی ها کار دستتون بده.


ماجرا سوم - باغ پرندگان


یک شنبه رفتیم باغ پرندگان و گمونم قبلا 2 تا از دوستان هم تو مطالبشون اشاراتی داشتن ولی من از اون باغ تو مطلبشون عکسی ندیدم ، تصورم از باغ پرندگان با چیزی که دیدم متفاوت بود ، البته این باغ پرندگانش یه محوطه بزرگ و قفس ها و سوله و مکان ها متناسب با نوع پرندگان که برام جالب بود.


البته اینقدر دوست داشتیده شده بودم که پرندگان هم دوسم داشتن و لباسم رو ملبس کردن خلاصه! البته ما همه جاشو نگشتیم و اون دختر دائی جان هم که غرغرهاش چاشنی گشت ما بود ولی جای خوبیه که ادم با نامزدش بره ، اینقدر منظره داره و پر از صندلیه! حالا بهر حال 


من عکس هایی که گرفتم رو در ادامه با 2 کیفیت کم و اصلی میذارم - دوست دارم اون تصاویر رو با شما به اشتراک بذارم 


 

ادامه مطلب ...