ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

بازی روزگار ... ( قسمت دوم )

زمان خواستم تا این پست کامل بشه اما هر چی فکر کردم چند مورد بیشتر تو ذهنم نیست اما اخیرا داستان مشابهی رو جای دیگه خوندم اما همه چیز باشه سر جای خودش ، من از خودم شروع میکنم و هر کسی هم حین خوندنش از خودش شروع کنه که کجای بازیه ، هیچکس تو شرایط کس دیگه دیگه ای نیست اما ... بگذریم .شاید این پست کوتاه باشه اما گمونم کلید اسراری برای خودش باشه .


+ ناراحت نمیشی اگه  بگم که کاش   جنسیت ، بین آدم ها تبعیض ایجاد نمی کرد؟؟؟  هشتگ_نه_به_تبعیض



خب قرار شد چند مورد رو بگم که اسمش رو میذارم وقتی قضاوت کردم ...


وقتی قضاوت کردم...


حدود سال 86 بود ، یعنی 12 سال قبل . من دانشجوی شهرستان بودم و در 2 موقعیت ، 2 بار ، 2 نفر رو کامل قضاوت کردم و تو افکار و ذهنم شستم و پهنش کردم رو طناب اما بعدا یعنی همین سال 97-98 خودم در همون موقعیت قرار گرفتم.


1.دوست 6 واحدی من


من تو کاردانی حدود 90 تا واحد داشتم که 5 ترمه تموم میشد که ازش پسش طبق چارت براومدم ، سال اول من با 2 تا دانشجوی دیگه که پسر دوست پدرجانم بودن هم اتاقی شدیم و خونه گرفتیم و من باهاشون حال نکردم و سال بعد جدا شدم و رفتم با دوستای خودم . می دونید که طبق قوانین سال آخر ، اگه دانشجویی درسش تموم بشه محدودیت سقف واحد نداره . منم هر چی بود رو برش داشتم و تموم . این هم اتاقی ترم 1 و 2 که از قضا هم موهاش بلند بود ( بعدا منم مو بلند کردم !!! با اینکه اون موقع بدم می اومد و مرتب به دائیم که اونم موبلند کرده بود گیر می دادم!!! )) این دوست ما ترم اخرش ، یعنی گمونم ترم بهمن ، کلا 6 واحد داشت .کلا 6 تا و من اون ترم سقف رو پر کرده بودم!!!


این بنده خدا که ترم اخرم بود ، عین 6 واحد رو افتاد و نمره اش رو هم آموزش رو برد زده بود و من چقدر بهش خندیدم که با 6 واحد افتادی ؟؟؟؟ خخخ ، من قضاوت کردم پس حدود 10-11 سال بعد روزگار یه بازی خوشگل برام چید ، اونم چی ، دقیقا همون شرایط و من با یه درس آسون آنچنان در گل گیر کردم که نزدیک به یک سال درگیرشم و همش از خودم میپرسم چرا و از کجا دارم میخورم ؟؟؟ بعد یاد این دوست جان افتادم . 


2.موهای بلند من


دیگه گمونم اون پست موهای بلند من رو خوندید دیگه؟؟ من همون سال  ورودی با این همون اتاقی پست بالا ، هم خونه شدیم و من متعجب نگاش میکردم که موهاش چرا بلنده ، البته دائیم هم چند سال قبلش مو بلند کرده بود ها منم مسخرش میکردم و مثلا میگفتم یه شب که خوابی قیچیش میکنم اما خود من تو سال 96-97 مو بلند کردم و چقد حرف خوردم.


بله ... وقتی میگم که روزگار زمان بازی رو تعیین میکنه یعنی این.


3.دیلاق


تو همون سالها ، که من در ابتدای جوانی بودم و یه پسره بود که گمونم 30 بهش میخورد ، بعد شرایطش یه جوری بود که پدرش خرجش رو میداد و منم میگفتم واع! یعنی خودش چرا سرکار نمیره و همه اش از باباهه پول میگره ؟؟ بازمم قضاوت و حالا من تو همون شرایط اون و ...


4.اگه من لبتاب داشتم ...


من یه سیستم داشتم که دیگه قدیمی شده بود و همه اش میگفتم که کاش یه لبتاب داشتم ، از قضا از دختر خاله جان لبتاب داشت و بهش گفتم اون لبتابت رو یه هفته بهم قرض بده ،کارم راه بیفته ، فرمودن که نه ، تصاویر شخصی داخلشه و من نمیدم . گفتم اکی ، اگه من جای تو بودم و لبتاب داشتم الان با روش های اینترنتی کلی پول در می اوردم...


گذشت و من بعدا لبتاب گرفتم ، اما هیچ کاری هم نکردم ، یک هفته؟ شما بگو 12 ماه ، چرا خب ؟ 


بار گناه


چند مورد دیگه هم هست و من دقیقا نمی دونم این دقیقا شامل این قضیه میشه یا نه ، شایدم بشه مثل اینکه مرتب گفتم چرا این وب نویس هایی که میرن و خداحافظی میکنن چرا دوباره میان خب؟ منم شامل همونها شدم


من یه سری وب نویس ها امثال قندک بانو ، امثال کاچی اینها رو قضاوت کردم ، باشه قبول ، عامو اصن بانو جان بگن که دیگه ننویس مطمئنا دیگه نخواهم نوشت ولی چرا ، به کدامین گناه ؟؟؟ من برای خوشبختی شما دعا میکنم هرچند ازم فراری باشید ، تو اینستا بلاک اند ریپورت اند همه چی کنید ، سعی کردم کینه به دلم راه ندم هر چند گاهی موفق نشدم اما اون روزایی که تو مد هستم ، عمیقا براتون ارزوی خوشبخی دارم ، اونا و آزیتا و ازی و همه ، شما همه تون فرشته اید اصن ، بده من بودم که تنهام


همین طور  اعتراف میکنم که با بعضی از خاطرات وبلاگی ، من واقعا زندگی کردم ، خنده کردم   یا گریه کردم اما مد اون هایی که راست راست تو وبشون نوشتن که کامنت مذکر جماعت تایید نمیشه رو نفهمیدم ( مثل این خانم )



نوشته که :

من اینجا رو دوست دارم... و البته همه ی اون چیزی که به من و اینجا مربوط می شه همین جمله است! نظرات آقایون با عرض شرمندگی پاک می شن! به دلیل عقاید شخصی و اینکه حوصله دردسرای بعدی رو ندارم!... لحظات به کامتون


 . بارها خواستم با یه اسم دخترونه به جمعشون نفوذ کنم ببینم فازشون چیه اما به دلایل اخلاقی اینکارو نکردم . دیگه هم گمونم اینکار رو نکنم چون مثل قبل شر و شور نیستم . ایشالله که اونها گول ادم های به ظاهر خانم مذکر رو نخورن چون خودشون باعث این اتفاق هستن.


احساس سبکی میکنم ، کمی از بار گناهم کم شد - آخیش 



بازی روزگار ... ( قسمت اول )

این پست از اون پست های مستندی هست که در حین خوندن این پست ،  هر کسی باید جایگاه خودش رو در اون ( این بازی )  پیدا کنه که از قضا  اگه نگم ، همه آدم ها ، میتونم بگم  عمومشون ناخواسته ، یک قانون رو نقض میکنن و بازم ناخواسته وارد این بازی میشن  ....


به نظرم این پست باید مستند باشه و خیلی موارد رو برای درک اینکه دقیقا این بازی چطوریه رو ، ریز  بنویسم ، اما الان کلیاتش رو گفتم ، جزئیاتش رو زمان میخوام تا چیزهایی که یادمه رو ، جایی بنویسم و تکمیل کنم و تحت یک پست کامل اینجا بذارمش  ؛  تا دقیق بشه اما کلیاتش همینی هست که من نوشتم .قسمت دوم هم انشالله وقتی یه پست جوندار نوشتم و کامل بود میذارمش اینجا که دیگه خودتون ، خودتون رو درش پیدا کنید.


بازی روزگار


 1.شرط و  قانون ورود به این بازی :  قضاوت کردن دیگران

2.زمان ورود به بازی :   به تشخیص روزگار ( از 1 ثانیه شروع تا چند سال بعد )

3.صفحه بازی : همان شرایطی که شخص با آن قضاوت شد. ( البته صفحه بازی رو روزگار میچینه )

4. مهره  های بازی : بهانه های مختلف ( با مهره بازی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه )


5.شرط خروج از بازی : شخص باید متوجه قضاوت اشتباه خود شود  چرا که قبلا دیگری را قضاوت کرده است.



بذر آفت

من همینجا از همه و هر کسی که قضاوتش کردم عذر خواهی میکنم ، هر کسی هم پشت سرم حرفی زده بخشیدم و سعی کردم چیزهایی که باعث وضعیت فعلیم شده رو درست کنم و اگه لازم بوده زنگ بزنم و عذر خواهی کنم ، شاید بذر آفتی که در وجودم کاشته شد به 18-19 ماه قبل برگرده اما حسی بهم میگه مکافات عملی هم هست که قبلا" قضاوتش کردم ، مسخرشون کردم ، نمی دونم چرا این گره اصلا" تو کار من افتاده اما عمیقا اعتراف میکنم که بعضی کارها ، مکافات دارن.


اما تک تک میگم و اونهایی که تو ذهنمه و نمی دونم و اگه اتفاقات امیدوار کننده ای که من بهشون میگم نشانه اتفاق نمی افتاد ، کلا نا امید میشدم از خودم و خدا و همه و من شرمنده همه هستم!


 ++ پی نوشت : ببخشید منو اگه به کامنت ها جواب نمیدم ، اوضام میزون نیست و البته حق دارید متقابلا باهام این رفتار رو داشته باشید.

ادامه مطلب ...

قانون کارما و بومرنگ


من تجربیاتی دارم که الان که سرچ کردم به این رسیدم که بهش میگن قانون کارما که عملکردش مثل بومرنگه و اینطوریه که اگه من کسی رو قضاوت کنم ، قبل از اینکه بمیرم خودم در اون موقعیت قرار میگرم . قبلا نمیدونستم اسمش اینه ولی این قانون بدجور گاهی یقه من رو میگیره !




کلیک 



در سوره زلزله (99) ایات 7 و 8 خدا گفته هر کی خوبی یا بدی کنه ، جزاش رو میبینه و شده جاهایی که دستم گرفته شده از جایی که فکرش رو نمی کردم و یا در موقعیت و حچل هایی افتادم که واو به واو اون رو خودم قبلش میگفتم اگه من بودم فلان کار رو میکردم ، بهمان کار رو میکردم و به اون اتفاق که رسیدم عملا کار خاصی نکردم! بعله! خلاصه ادم باید حواسش به این چیزا باشه و دقت عمل بیشتری داشته باشه ، اون کتاب لطفا گوسفند نباشید  دیدگاه های جالبی داره به من میده.



موارد بیشتر برای مطالعه 


1.قانون کارما چیست ( کلیک )

2.قانون کارما در اسلام چه جایگاهی دارد؟ ( کلیک )

3.مراد از کارما چیست؟ آیا کارما بر ما اتفاق می‌افتد؟ ( کلیک )