ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

دانلود کتاب صوتی سووشون (خانم ) سیمین دانشور

سلام.

همونطور که در پست قبل گفتم ، یکی دیگه از بهترین رمان ها یا کتاب صوتی هایی که شنیدم ، رمان سووشون بود. نویسنده این کتاب خانم سیمین دانشور هست و از سبک نوشتار کتاب که آمیخته با صوت از کانال تلگرام داستان شب هست واقعا لذت بردم و به شما هم پیشنهاد میدم که شنونده این داستان صوتی باشید چون به جرات میتونم بگم یه تجربه تاب در زمینه رمان و کتاب صوتی هست و اینقدر این رمان و کتاب صوتیش دارای هز و لذت بود که تصمیم گرفتم تو پیکوفایل آپلودش کنم و برای شما عزیزان قرار بدهمش. ( دانلود این کتاب صوتی از اینجا )



3 قسمت از 27 پارت رو برای نمونه تو نماشا آپلودش کردم ، قضاوت با شما 



درباره داستان


تاریخ داستان برمیگرده به حوالی سالهای 1320 ، شخصیت زن داستان خانم زری هستن و مرد داستان یوسف ، جدا از خود داستان ، اینها ظاهرا نماد ها و استوره هایی هستن ،  این رمان ما رو به شهر شیراز و شهرستان هاش میبره ، به زندگی زن و مردی که 3 بچه دارن و 4 هم در راهه ، پسر داستان خسرو و 2 تا دختر کوچولو 2 قلو و مسافر کوچولو. مرد زری خانم اسمش یوسفه و از قضا زری و یوسف ، با هم آشنا میشن و بخاطر برخی خصوصیات زری ، یوسف بهش علاقه مند میشه ولی قبل از سربازی رفتن ، به زری میگه لطفا زود بزرگ شو اما زری متوجه نمیشه...


داستان ادامه پیدا میکنه تا زمانی که اینها 3 بچه و یک مسافر دارن ، زری بخاطر نذر و نیازش ، هفته ای یکبار به زندان و دیوانه خانه میره و بهشون غذا میده اما این مقارن با زمانی هست که برخی بیماری ها شیوع پیدا کرده ، اون زمان اجنبی جماعت تو مملکت ما بودن و برای تامین آذوقه و تدارکات سربازای خودشون ، آذوقه داخلی ها رو می خریدن و حالا یوسف با چند نفر دیگه هم پیمان شده که غلات رو به انگلیسی ها نفروشه و بین روستایی ها تقسیم کنه.


تا قسمت 23 داستان ، یک زندگی روتین رو شاهدیم با همه بالا و پایین ها و کشمکش هایی که بین اعضای مختلف خانواده هست اما از اون قسمت به بعد رمان غمناک میشه اما در عین حال بازم جذابه ، شخصیت زری ، شجاعه اما باز بعضی جاها تو زندگیش مجبوره کوتاه بیاد و گاهی هم بخاطر اینکه جنگ بیرون رو به داخل خانواده نکشونه ، دروغ هم بگه .البته دروغ مصلحتی که اونم داستان های خودش رو پیدا میکنه . 


بخش های منتخب رمان سووشون


پارت 12 ( این ویدیو در نماشا )





پارت 20 ( این ویدیو در نماشا )




پارت 21 ( این ویدیو در نماشا)

+ این پارت ، درباره یک داستانی که شخصیت مک ماهون نوشته و داستان قشنگیه ": )





کانال تلگرام داستان شب


از اونجا که این مجموعه صوتی توسط اعضای کانال تلگرام داستان شب تهیه شده ، لینک کانال تلگرام و اینستاگرام شون رو میذارم . لازم به توضیحه که داستان صوتی هاشون رایگان هست .


آدرس کانال تلگرام ( کلیک )

https://t.me/dastaneshab


آدرس اینستاگرام ( کلیک)

http://www.instagram.com/dastaneshab



فرشته شانس و اقبال ( بخش برگزیده از کتاب صوتی ثروتمندترین مرد بابل )

ابتدا نوشت:

این پست رو قبلا نوشته بودم ولی چون نشد همون لحظه این یادداشت رو منتشر کنم ، ذخیره اش کردم تا بعدا انتشارش بدم. در این لحظه من رمان سووشون خانم دانشور رو گوش میدم ، واقعا فوق العاده که پستش باشه سر جای خودش




سلام.در پست قبل ، یک پست درباره کانال دانلود کتاب صوتی گذاشتم و اگه کامنتها و جواب هام رو خونده باشید ، حتما متوجه شدید برای کسی که اولین باره که میخواد کتاب صوتی گوش کنه من کتاب ثروتمندترین مرد بابل رو بهش معرفی کردم که از اون کانال تهیه و گوش کنه ، هر چند که تو لیست پین شده کانال کلی کتاب با عناوین مختلف هست که وسوسه کنندست ...

 

 

 

درباره کتاب ثروتمند ترین مرد بابل

 


بهترین کتاب در خصوص پول و ثروت و اینکه چطور ثروت بدست بیاریم هست و یه حرف جالب میزنه ، باید از پول هامون لشکر طلایی راه بندازیم و کاری کنیم که بچه های آنها و بچه های بچه های آنها برامون کار کنن و روش هاش رو بهمون نشون میده . مهم نیست درآمدتون چقدره ، بهتون یاد میده چطور از خط زیر 0 به بالای 100 برسید. یک کتاب فوق العاده درباره پول و ثروت به زبان خیلی ساده

 


 

 

البته یه کتاب دیگه هم هست به اسم پدر پولدار و پدر بی پول ، اونم کتاب جالبیه اما راستش راوی اون کتاب صوتی اون کانال رو دوست نداشتم.

 

  

 

بخش برگزیده از کتاب ثروتمندترین مرد بابل

 


بخشی که من جداش کردم و توی این پست و یک فایل صوتی مجزا   ( کلیک )  با حجم 20 مگابابت هست درباره دیدار با فرشته بخت و اقبال هست و اینکه آیا همچین چیزی هست و خیلی چیزهای دیگه درباره این موضوع و خیلی چیزهای دیگه در قالب یک گفتگو بین آرکاد ( ثروتمندترین مرد بابل ) و دیگر اشخاص حاضر در سالن که تجربیات مختلفی دراین باره دارند.

 

 

 

پیشنهاد میکنم از دستش ندید ، چه دانلود فایل صوتی که حجمش حدود 20 مگ هست یا فایل تصویری که حجمش بصورت خام حدود 50 مگ و تو نماشا احتمالا این حجم کمتر میشه) (زمان این فایل برابر با  42 دقیقه است  .)


 

 

لینک این ویدیو در نماشا ( کلیک )

 

 



کانال تلگرام نوار صوتی

به شدت دنبال یه سایت یا کانالی بودم که کتاب صوتی داشته باشه و از گوش کردن کتابهاش لذت ببرم ، تا اینکه این کانال تلگرام رو پیدا کردم ، بعضی کتاب هاشو دوست دارم که گوش کنم ، شما هم اگه دوست داشتید جوینش بشید. لیست کتابهاش پین شده.



حالا من از کتاب ثروتمند ترین مرد بابل شروع میکنم ...


آیدی کانال ( اینجا )

https://t.me/ketab_so


بعدا" نوشت:


پس از آشنایی به کانال فوق ، من با کانال تلگرام داستان شب آشنا شدم ، واقعا فوق العاده و کتاب صوتی سووشون ( این پست ) که برای نمونه 3 تا فایل صوتی ازش گذاشتم رو تهیه کردن و کتابهاشون رایگانه .آدرس کانال تلگرام و اینستاگرامشون رو براتون میذارم. امیداورم ازش لذت ببرید :


آدرس کانال تلگرام ( کلیک )

https://t.me/dastaneshab


آدرس اینستاگرام ( کلیک)

http://www.instagram.com/dastaneshab


شاید یه روز نوشتمش ...

2 تا موضوع تو ذهنمه 

1.آخرین روز زندگی من

2.مریخی ها در زمین


هر جفتش موضوعات جالبین مخصوصا دومی که هم یه همسایه مریخی داریم و هم  اینکه خیلی مدت قبل 2 تاشونو تو محوطه مجتمع دیده بودم ، مخصوصا اینکه اونا سعی میکنن با رفتارهاشون خودشون رو شبیه آدم ها نشون بدن و کسی نشناسدشون

38 درصد احتمال میدم شما خواننده عزیز هم با اونها در تماس بودی فقط متوجه نشدی


ایشالله سر فرصت ...  ببینم بعد از آخرین روز ، روز دیگه ای پشت بندش میاد یا نه؟

---------------------------------------------------------------

+ ما مودم adsl خونه رو جمع کرده و یه مودم 4G  هواوی گرفتیم سرعتش خوبه ولی بدیش اینه که باید بسته بخریم و باید مدام پول بسته بدیم.البته رایتل اینجا افتضاحه و ایرانسل خوبه. یه طرحی میشناسین که هم مقرون به صرفه باشه و هم اقتصادی ؟؟؟( حالا چه ایرانسل یا همراه اول ) - از نظرات استقبال میکنم ولی الان یه بسته 1 گیگ زدم تا 30 روز میخوام ببینم چند روز میتونم نگهش دارم و شاید کمرنگ بشم تا روز تولد دوستان که 27-28 و 4 تیر باشه - حالا بهرصورت ببینم چی میشه و اینا


فعلا

شجاعت دیدن این ویدیو کلیپ رو داری؟

 بذا رک بگم ، شجاعت دیدن این ویدیو کلیپ رو داری یا میخوای بگی : نه ؟



لینک این ویدیو در نماشا ( کلیک )




 موفق بودن شجاعت میخواد ، چون موفق نبودن خیلی خیلی آسونتره!

بدبختی همیشه برای همکاری کنارت نشسته ... 


موفق بودن شجاعت میخواد ، برنده شدن شجاعت میخواد ، شجاعتش رو داری؟

مردم درباره بازنده ها حرف نمی زنن ، اگه برنده باشی درباره برنده ها حرف میزنن


شجاعت میخواد دانا بودن ، ثروتمند بودن ، تحصیل کرده بودن

شجاعتش رو داری که مشکلاتت رو پشت سر بذاری و به موفقیت برسی؟



زندان ذهن چیست؟

تو یادداشت هایی که نوشتم خیلی این عبارت زندان ذهن رو نوشتم ، واقعا یعنی چی ؟ به زبان ساده و خلاصه زندان ذهن یعنی اینکه جسم ما در بند افکار منفی باشه که قدرت هر کاری رو ازما بگیره ، زندانی که خیچ نگهبانی نداره اما جسم در اون به بند کشیده شده. 2 تا کلیپ میذارم که بیشتر به این موضوع زندان ذهن می پردازه.



زندان ذهن - ایمان دانشراد


این ویدیو در نماشا ( کلیک )





زندان ذهن - دکتر شان استفنسون


این ویدیو در نماشا ( کلیک )





افکت صوتی 3 بعدی کتابخانه (Library Sounds 3D)

قبلا هم گفتم که ذهن آدم ، مثل یک کودک 4-5 سالست و به سادگی میشه گولش زد ، تو این قسمت چند تا افکت صوتی 3 بعدی کتابخونه تهیه کردم که 4 فایل و حدود 4 ساعته ، برای شبیه سازی در خونه و تجسم حضور در کتابخونه ، ارزش داره ...



لینک دانلود ( اینجا )

حجم فایل : حدود 100 مگابایت

ویدیو انگیزشی - آقای دریک ردموند در المپیک بارسلونا

شاید کلیپ های انگیزشی مختلفی دیده باشم اما این یه چیز دیگست ...



( آقای دریک ردموند ) 4 سال برای المپیک تمرین کرد ، در 2 دور اول خوب پیش رفت اما در دور آخر ، پاشنه آشیلش قفل کرد ، دیگه قادر به حرکت نبود ، زمانی که برانکارد میبرن ، اون با تمام درد پاش می ایسته و مسابقه رو ادامه میده ، مسابقه ای که تموم شده بود .



می دونید چرا مسابقه ی تموم شده رو با اون وضعیت داشت ادامه میداد؟ چون پدرش داشت نگاش میکرد ...وقتی پدرش این صحنه رو دید ، به سمتش اومد تا به پسرش کمک کنه تا  با هم ، مسابقه رو تموم کنن ،  چون به پسرش  یاد داده بود که هرگز جا نزنه ...



ویدیو انگیزشی - آقای دریک ردموند در المپیک بارسلونا


این ویدیو در نماشا ( کلیک )




بازگشت به سمت ما 2

این ویدیو شاید تکراری و به تاریخ دوشنبه 13 آذر 1396 ( اینجا ) باشه . اما دوست داشتم مجدد بزارمش و بگم :


" از هر دستی که بدیم از همون دست  ، می گیریم " و به قول مولانا : " این جهت کوه است و فعل ما ندا ، سوی ما آید نداها را صدا"

به  زبان ساده تر ، هر کار خوب یا بدی که ما انجام دادیم به سمت ما برمیگرده 


قانون کارما و بومرنگ


ویدیو انگیزشی " بازگشت به سمت ما" - ایمان دانش راد


این ویدیو در نماشا ( کلیک )





چرا هنوز زنده ام؟؟

گاهی ، کلی اتفاق ناخوشایند برای آدم میفته ، شاید یک خروار مشکلاتی که هر کدومشون ، به آدم بگن تو دیگه به بن بست رسیدی و نا امیدی ای سراغ آدم بیاد که بگه تموم شد ، افسردگی و اندوه آدم رو فرا بگیره و آدم از خودش بپرسه چرا هنوز زنده ام؟ شاید باید نفسم رو بگیرم تا درد و رنجم به اتمام برسه  ، تا دیگه تو این وضعیت اسفناک نباشم .



اما بودن کسایی که تو شرایط مشابه ما و حتی بدتر بودن ، این سوال رو از خودشون پرسیدن که : "چرا من هنوز زندم" و دلیل قانع کننده ای براش پیدا کردن ، شاید این کلیپ بتونه جواب این سوال ، در بدترین شرایط زندگی برای یک انسان باشه .


من نمی خوام از بدبختی حرف بزنم ، دلمم نمی خواد الکی از امید حرف بزنم ، من میخوام از زنده بودن حرف برنم و گوینده این حرف خانم  Muniba Mazari هست ، یک دختر بلوچ پاکستانی ، که یک تصادف ، همه چیزش رو ازش گرفت و به مرز نا امیدی کشوند ، از خودش یک سوال پرسید ؟ " چرا من هنوز زندم " و جوابی که براش پیدا کرد باعث شد همه چیزش تغییر کنه . کلیپش 2 پارت داره ، بهتره خودش اوضاعش رو تشریح کنه تا بیشتر درک کنیم که چی شد.



اینستاگرام خانم Muniba Mazari ( کلیک )


وب سایت Muniba Mazari ( کلیک )


ویکی پدیا ( کلیک )


پارت 1 این کلیپ


لینک این ویدیو در نماشا ( کلیک )






پارت 2 این کلیپ


لینک این ویدیو در نماشا ( کلیک )





امید

_ با این شرایط ، چرا خودکشی نمیکنی ؟

+ خودکشی ، یه درمان دائم برای یه مشکل کوچیکه ، من به آینده امید دارم که همه چیز درست میشه ...


بازی روزگار ... ( قسمت دوم )

زمان خواستم تا این پست کامل بشه اما هر چی فکر کردم چند مورد بیشتر تو ذهنم نیست اما اخیرا داستان مشابهی رو جای دیگه خوندم اما همه چیز باشه سر جای خودش ، من از خودم شروع میکنم و هر کسی هم حین خوندنش از خودش شروع کنه که کجای بازیه ، هیچکس تو شرایط کس دیگه دیگه ای نیست اما ... بگذریم .شاید این پست کوتاه باشه اما گمونم کلید اسراری برای خودش باشه .


+ ناراحت نمیشی اگه  بگم که کاش   جنسیت ، بین آدم ها تبعیض ایجاد نمی کرد؟؟؟  هشتگ_نه_به_تبعیض



خب قرار شد چند مورد رو بگم که اسمش رو میذارم وقتی قضاوت کردم ...


وقتی قضاوت کردم...


حدود سال 86 بود ، یعنی 12 سال قبل . من دانشجوی شهرستان بودم و در 2 موقعیت ، 2 بار ، 2 نفر رو کامل قضاوت کردم و تو افکار و ذهنم شستم و پهنش کردم رو طناب اما بعدا یعنی همین سال 97-98 خودم در همون موقعیت قرار گرفتم.


1.دوست 6 واحدی من


من تو کاردانی حدود 90 تا واحد داشتم که 5 ترمه تموم میشد که ازش پسش طبق چارت براومدم ، سال اول من با 2 تا دانشجوی دیگه که پسر دوست پدرجانم بودن هم اتاقی شدیم و خونه گرفتیم و من باهاشون حال نکردم و سال بعد جدا شدم و رفتم با دوستای خودم . می دونید که طبق قوانین سال آخر ، اگه دانشجویی درسش تموم بشه محدودیت سقف واحد نداره . منم هر چی بود رو برش داشتم و تموم . این هم اتاقی ترم 1 و 2 که از قضا هم موهاش بلند بود ( بعدا منم مو بلند کردم !!! با اینکه اون موقع بدم می اومد و مرتب به دائیم که اونم موبلند کرده بود گیر می دادم!!! )) این دوست ما ترم اخرش ، یعنی گمونم ترم بهمن ، کلا 6 واحد داشت .کلا 6 تا و من اون ترم سقف رو پر کرده بودم!!!


این بنده خدا که ترم اخرم بود ، عین 6 واحد رو افتاد و نمره اش رو هم آموزش رو برد زده بود و من چقدر بهش خندیدم که با 6 واحد افتادی ؟؟؟؟ خخخ ، من قضاوت کردم پس حدود 10-11 سال بعد روزگار یه بازی خوشگل برام چید ، اونم چی ، دقیقا همون شرایط و من با یه درس آسون آنچنان در گل گیر کردم که نزدیک به یک سال درگیرشم و همش از خودم میپرسم چرا و از کجا دارم میخورم ؟؟؟ بعد یاد این دوست جان افتادم . 


2.موهای بلند من


دیگه گمونم اون پست موهای بلند من رو خوندید دیگه؟؟ من همون سال  ورودی با این همون اتاقی پست بالا ، هم خونه شدیم و من متعجب نگاش میکردم که موهاش چرا بلنده ، البته دائیم هم چند سال قبلش مو بلند کرده بود ها منم مسخرش میکردم و مثلا میگفتم یه شب که خوابی قیچیش میکنم اما خود من تو سال 96-97 مو بلند کردم و چقد حرف خوردم.


بله ... وقتی میگم که روزگار زمان بازی رو تعیین میکنه یعنی این.


3.دیلاق


تو همون سالها ، که من در ابتدای جوانی بودم و یه پسره بود که گمونم 30 بهش میخورد ، بعد شرایطش یه جوری بود که پدرش خرجش رو میداد و منم میگفتم واع! یعنی خودش چرا سرکار نمیره و همه اش از باباهه پول میگره ؟؟ بازمم قضاوت و حالا من تو همون شرایط اون و ...


4.اگه من لبتاب داشتم ...


من یه سیستم داشتم که دیگه قدیمی شده بود و همه اش میگفتم که کاش یه لبتاب داشتم ، از قضا از دختر خاله جان لبتاب داشت و بهش گفتم اون لبتابت رو یه هفته بهم قرض بده ،کارم راه بیفته ، فرمودن که نه ، تصاویر شخصی داخلشه و من نمیدم . گفتم اکی ، اگه من جای تو بودم و لبتاب داشتم الان با روش های اینترنتی کلی پول در می اوردم...


گذشت و من بعدا لبتاب گرفتم ، اما هیچ کاری هم نکردم ، یک هفته؟ شما بگو 12 ماه ، چرا خب ؟ 


بار گناه


چند مورد دیگه هم هست و من دقیقا نمی دونم این دقیقا شامل این قضیه میشه یا نه ، شایدم بشه مثل اینکه مرتب گفتم چرا این وب نویس هایی که میرن و خداحافظی میکنن چرا دوباره میان خب؟ منم شامل همونها شدم


من یه سری وب نویس ها امثال قندک بانو ، امثال کاچی اینها رو قضاوت کردم ، باشه قبول ، عامو اصن بانو جان بگن که دیگه ننویس مطمئنا دیگه نخواهم نوشت ولی چرا ، به کدامین گناه ؟؟؟ من برای خوشبختی شما دعا میکنم هرچند ازم فراری باشید ، تو اینستا بلاک اند ریپورت اند همه چی کنید ، سعی کردم کینه به دلم راه ندم هر چند گاهی موفق نشدم اما اون روزایی که تو مد هستم ، عمیقا براتون ارزوی خوشبخی دارم ، اونا و آزیتا و ازی و همه ، شما همه تون فرشته اید اصن ، بده من بودم که تنهام


همین طور  اعتراف میکنم که با بعضی از خاطرات وبلاگی ، من واقعا زندگی کردم ، خنده کردم   یا گریه کردم اما مد اون هایی که راست راست تو وبشون نوشتن که کامنت مذکر جماعت تایید نمیشه رو نفهمیدم ( مثل این خانم )



نوشته که :

من اینجا رو دوست دارم... و البته همه ی اون چیزی که به من و اینجا مربوط می شه همین جمله است! نظرات آقایون با عرض شرمندگی پاک می شن! به دلیل عقاید شخصی و اینکه حوصله دردسرای بعدی رو ندارم!... لحظات به کامتون


 . بارها خواستم با یه اسم دخترونه به جمعشون نفوذ کنم ببینم فازشون چیه اما به دلایل اخلاقی اینکارو نکردم . دیگه هم گمونم اینکار رو نکنم چون مثل قبل شر و شور نیستم . ایشالله که اونها گول ادم های به ظاهر خانم مذکر رو نخورن چون خودشون باعث این اتفاق هستن.


احساس سبکی میکنم ، کمی از بار گناهم کم شد - آخیش 



بازی روزگار ... ( قسمت اول )

این پست از اون پست های مستندی هست که در حین خوندن این پست ،  هر کسی باید جایگاه خودش رو در اون ( این بازی )  پیدا کنه که از قضا  اگه نگم ، همه آدم ها ، میتونم بگم  عمومشون ناخواسته ، یک قانون رو نقض میکنن و بازم ناخواسته وارد این بازی میشن  ....


به نظرم این پست باید مستند باشه و خیلی موارد رو برای درک اینکه دقیقا این بازی چطوریه رو ، ریز  بنویسم ، اما الان کلیاتش رو گفتم ، جزئیاتش رو زمان میخوام تا چیزهایی که یادمه رو ، جایی بنویسم و تکمیل کنم و تحت یک پست کامل اینجا بذارمش  ؛  تا دقیق بشه اما کلیاتش همینی هست که من نوشتم .قسمت دوم هم انشالله وقتی یه پست جوندار نوشتم و کامل بود میذارمش اینجا که دیگه خودتون ، خودتون رو درش پیدا کنید.


بازی روزگار


 1.شرط و  قانون ورود به این بازی :  قضاوت کردن دیگران

2.زمان ورود به بازی :   به تشخیص روزگار ( از 1 ثانیه شروع تا چند سال بعد )

3.صفحه بازی : همان شرایطی که شخص با آن قضاوت شد. ( البته صفحه بازی رو روزگار میچینه )

4. مهره  های بازی : بهانه های مختلف ( با مهره بازی شروع میشه و ادامه پیدا میکنه )


5.شرط خروج از بازی : شخص باید متوجه قضاوت اشتباه خود شود  چرا که قبلا دیگری را قضاوت کرده است.



لایه 2 خواب !!! ( مستند )

تا حالا شده توی خواب ، خواب ببینید ؟؟؟ بعد مثلا تو همون لایه یه اتفاقی براتون بیفته  و بعدش بلند شید و بگید که عه ، خدا رو شکر که مثلا خواب بود ، بعدش دوباره بلند شید بگید که عه ، اینا همه اش خواب بود ؟؟؟


به عبارت ساده تر : 

لایه 1 خواب : همیشه تو این لایه خواب میبینیم و خوابمون خیلی عمیق نیست

لایه 2 : توی خواب ، خواب دیگه ای ببینم 


نکته جالبش برام این بود که خواب لایه 2 رو یادمه و اینکه ذهنم قبل از خواب ، مشوش بود اما بعدش که از خواب بلند شدم ، ذهن آرومی داشتم و خبری از تشویش نبود ، ساکت و ارام ...حس عجیب و تجربه نابی بود .


دوست دارم که همیشه این حس ناب رو تجربه کنم ، راستی شما هم این تجربه داشتید؟؟؟

تولدت - تولدم ...


این پست موقتا ثابته تا بعدا یا تکمیل بشه یا پست های بعدی درهمین باره نوشته بشه. 


+ پست پایین رو هم از دست ندید. ( پست لایه 2 خواب )





بعدا" تر نوشت :

ممنون از همه عزیزان و بزرگوارنی که اومدن و تبریک گفتن ؛ انشالله تو شادیاتون جبران کنم