ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

اهواز عزیزم ، تسلیت

متعصبین کور ، نمی خواهند ایرانی ها با قومیت های مختلف را در کنار یکدیگر ببیینند و دست به اسلحه بردند تا به خیال خودشان احواز را ایران و فارس ها نجات دهند! راستی اینها چه فرقی با سلطنت طلب هایی داشتند که در عاشورا ی تورنتو گفت : هر جا مراسمی بگیرید آنرا روی سرتان خراب میکنیم ؟ هیچ! هیچ فرقی ندارند . انها هم اگر میتوانستند اسلحه به دست میگرفتند و همه را میکشتند ، مهم نیست بچه 4 ساله روبرویشان باشید یا یک جانباز ویلچری . 




واکنش‌ گروهی سلطنت‌طلبان به دسته عزاداران حسینی در تورنتو


شما چه فرقی با ابلیس ملعون دارید که گفت من از انسان برترم و هیچگاه بر او سجده نخواهم کرد! و شما گفتید هرگز عرب با عجم برابر نیست و همه فارس ها را خواهیم کشت و سلطنت طلب ها گفتند که هرگز ایرانی با عرب برابر نیست و بر عاشورای تازی ، می تازیمم! به کجا می روید؟ حقا که ابلیس پدر شما نژادپرست هاست ، با هر اسمی که میخواهید داشته باشید .برایتان متاسفم . خانوادتان به عزایتان بشینه ... 




نخستین اعترافات سخنگوی گروهک الاحوازیه



پوستر گروه الاحوازیه



ننگ بر شما مزدورها ، ننگ ، 


شما فک کردید که یه ترقه بازی کردید ، دیگه تموم شد؟ یادتون رفته که مسئولین مربوطه چند بار به گندتون که امریکا باشه گفتن شاید شروع کننده جنگ باشید اما اتمامش با شما نیست ؟ قبرهاتون رو بکنید ، این مردمی که امروز به خاک و خون کشیدید مردم جنگ هستن و جنگ دیده . منتظر سیلی محکمی باشید که از طرف مردم و سپاه میخورید و به جهنم رهسپارتون میکنه .




بی غیرت های مزدور ، هموطن هاتون رو ببینید که برای اهدای خون رفتن به پایگاه انتقال خون  ...




صف کشیدن اهوازی ها برای اهدای خون به هم‌وطنانشان




در ادامه چند تا عکس میذارم ...


 

ادامه مطلب ...

از عاشورا تا ظهور ( نشانه ها و اوصاف حضرت مهدی در کتب عهدین و انجیل )

در وبلاگ قبلیم پیرامون نام حضرت محمد ص و سیمای حضرت مهدی عج ، به حالت تحقیق شخصی چند پست نوشتم که تو آرشیو وب قبلیم به تاریخ 13 آبان 1393 پست هاش موجوده ولی میخوام الان تمام اون پست ها رو بی کم و کاست در این وبلاگ هم جهت دسترسی عموم بذارم ( تمام مطالب مستند و کتاب ها جداگونه اپلود شدن)



+این پست یک پست قدیمی هست  و ممکنه بعضی از سخنرانی ها یا فایل ها در دسترس نباشن .اما دسترسی به سورس همچنان موجوده.


تشریف بیارین ادامه مطلب ...


 

ادامه مطلب ...

اسم حضرت محمد در تورات و انجیل

قبلا" من خیلی به مطالعه کتاب های ادیان دیگه و قدیمی علاقه داشتم  و سعی کردم پیرامون بعضی مسائل شخصا تحقیقاتی انجام بدم. در حوزه نام مبارک حضرت پیامبر و سیمای حضرت مهدی هم همینطور بود و سراغ منابع در دسترس رفتم ولی از اونجا که دسترسی به بعضی منابع مثل کتب عهدین تو مملکت ما سخته و فیلترشده برای سایر علاقه مندان هم سایت سورس و هم اون کتابها رو تو سایت های دیگه آپلود کردم و تمام منابع ریز و درشتم رو در ابتدای این بخش ( بخش اول ) آوردم.


( متاسفانه


این مطلب رو به تاریخ شهرویور 1393 هست و در قالب 3 بخش هست که من همه اونها رو در ادامه مطلب میذارم.



اما یک توضیح اضافه ای رو هم اضافه کنم ، اونزمان سراغ کتب زرتشت و کتاب هایی که رفرنس بودن  و همزمان با عصر اوستا بودن هم رفتم منتها متاسفانه بعضی از کتاب ها الان در دسترس نیستن ، خیلی دوست داشتم اونها رو هم پیدا کنم چون اگه شما مثلا پیرامون نام مبارک پیامبر بخواید تو منابع ملی خودمون تحقیق کنید به اسم 2-3 تا کتاب بر میخورید که خیلی بهش رفرنس داده اند  اما در دسترس عادی نیست حتی تو کتابخونه ملی هم دنبالش بودم اما اون یک کتاب مشابه بود. حیف ...


اگه یک روزی مثل من تصمیم به تحقیق میدانی گرفتید برید سراغ کتابخانه های بزرگ که ارشیو ملی دارن ، موفق باشید دوستان . تشریف بیارین ادامه مطلب.


 

ادامه مطلب ...

حسین (ع) ( مطلب آرشیوی )


+این مطلب رو 6 سال پیش به این ادرس منتشرش کرده بودم ( کلیک )



حسین (ع)

 

 

زمان می آید و میگذرد و خیر وشر همواره در طول تاریخ بوده و خواهد بود، آنگاه که خیر می آید به خود می بالد که در زیر پای اوست تا در زمانش به نحوی شایسته از او پذیرایی کند و چون آدم پلیدی آید ، هر چند در اختیار او بود ولی از وی متنفر و غضبناک از وی.

 

روزگار گذشت و گذشت تا اینکه شخصی به سرزمینی رسید که محل گذر بسیاری بوده است ، سرزمینی که نامهای متفاوتی داشت، حس عجیبی بود.او به خود میبالید و به خود افتخار میکرد تا اینکه روزی دیگر صدای گریه بچه ها را شنید ، خوب که گوش کرد دید دیگر آب ندارند، به آب گفت : آنها تو را میجویندآب با شادمانی گفت : زمانی که به این سو بیایند آنها را سیراب خواهم کرد .

 

***

سواری از دور به سوی آب می آمد چون به آب رسید ، دستانش را در آب فرو برد ، خواست جرعه ای از آن بنوشد، نور طلایی خورشید که تلائلو آن بازتاب تصاویر نخل های سبز بود و امواج های آرام دریا که باد سوار بر ان به ساحل امن میرسد ، آبی خنک، آب در انتظار این بود که سوار را سیراب کند.

 

سوار آب را به نهر بازگرداند ، آب متعجب که چه چیز موجب شد تا سواری تشنه ، آب ننوشد،سوار مشک خود را پر ز آب کرد و به راه افتاد و آب خوشحالهنوز چیزی نگذشته بود که آب به آب بازگشت و زمین با خون آن سوار آبیاری گشت دیگر آن سرزمین خجل شده بود و زمین غمناک و آب گریان.

***

 

اهل و عیال پسر پیغمبر آبی نداشتند که بنوشند و زمین و آب هر دو غمناک و گریان. فردای آنروز همه آمده بودند برای دفاع از او. زمین پیش آمد و گفت: ای پسر پیغمبر ، بگذار تا فرو روم و آب را به اینجا بیاورم ، اگر اجازه دهی...

 حضرت اذن نداد. آب پیش آمد و گفت : اماما بگذار تا خشک شوم و در اینجا جاری. حضرت پاسخ نداد.

 

خورشید و ابر با هم پیش آمدند و گفتند :ای فرزند شیر خدا بگذار تا دشمنانت را در گرمای خود بسوزانم. باز هم حضرت اذن نداد. همه امده بودند و درخواستی از حضرت داشتند و آسمان منتظر به دستان حضرت. چون طایفه جنیان اگاه شدند که پسر پیغمبر تشنه و عطشان است در میان 2 رود ، و در محاصره ی دشمن ، پیش آمدند.



 بزرگشان پیش آمد و گفت : اماما بگذار تا در اندک زمان و پلک زدنی همه دشمنانت را تارو مار کنیم.

 امام فرمود: انچه که امر خداست باید واقع شود.

***

و شد آنچه که همه می دانیم و زمین با خون فرزندان پیغمبر آبیار ی شد . در آنروز ، همه تشنه و عطشان بودند در میان دو رود. گریستند آنان که شاهد مظلومیت حضرت بودند ، همه شاهد بودند که چگونه سرها بریده شد و بر نیزه ها افراشته ، همه دیدند که وقتی حضرت از آن دشمن آب خواستند که فرزند 6 ماهه اش را سیراب کنند با چه پاسخی مواجه شد.

 

همه شاهد بودند که آنان با علمدار کربلا چه کردند و بر او هجوم بردند در حالی که بی سلاح بود. آری هم گریستند و با خود این زمزمه را داشتند که ای کاش حضرت اذن داده بود. اکنون قرنهاست که از آنروز میگذرد. دلها از عطش حسین (ع) سوزان است و چشمها گریان. همه سوختند و آسمان بغض کرده بود

 ***

 

حال که محرم فرارسیده است چشم ها گریان است از غریبی حسین ...


چون علم بر زمین افتاد ، عرش به لرزه افتاد. حسین (ع) به میدان نرفت که تننها نامش زنده بماند، حسین برای هدف رفت و این هدف او بود که او را تا به امروز ، که تا قیانم قیامت زنده نگه میدارد. او در مقابل باران تیر ایستاد و نماز ظهر را به پا داشت ، تیر ها شرمگین بودند و بی اختیار و در آغوش یاران باوفای امام ، آرام میگرفتند و شاهد بودند صلاه ظهر امام را.

 

انگار فراموش کردند که حسین نور چشم مصطفی بود .این همان حسینی بود که چون آسمان بر آنها تنگ آمد و شکایت کردند از گرما و خشکی . چون حسین (ع) دست به دعا برداشت ، آسمان بی درنگ آنقدر بارید که خطر سیل احساس میشد.

 

خدا لعنت کند قومی را که با او ستیز کردند و شهید کردند پیروان حق را و پذیرایی کردند از نوزادی که صدای شیونش از تشنگی در فضا طنین انداز شده بود چرا که آن طفل با معصومیتش همه را چون جدش می پنداشت .

 

خدا لعنت کند آنکس که خود را زورمند دید و سیلی زد و ...

 

 

 

سختمه که عنوان انتخاب کنم اما از وقتی خواهری رفته دانشگاه و ما هم باهاش رفتیم تا کاراشو درست کنه متوحه شدم دنیا خیلی بزرگه ارزهای من خیلی کوچیکه . انگار جنس ارزوهام رو ، با اینکه فکر میکردم خیلی بزرگه اما از بالا که نگاه میکردم انگار کوچیک تر از چیزی بودن که فکرشو میکردم . 


قبل از هر چیز باید ظرف وجودم پر بشه تا بتونم ظرف دیگران رو پر کنم . ظرف خالی چیزی برای پر کردن نداره .



نقشه داخل دانشگاه زنجان

در این پست چند تا عکسی که از تو گوگل پیدا کردم رو در ادامه با لینک به سورس اصلی میذارم.


برای تمام دانشجوها و دانشجوهای این دانشگاه آرزوی موفقیت دارم 


 بعدا" نوشت : متاسفانه امروز بلاگ اسکای دچار مشکل شده بود و پستم پرید ، و پست انتشار داده شده نصفه نیمه نمایش داده شده!

ادامه مطلب ...

دانشگاه زنجان

اصولا  هیچ چیز نمیتونه آدم رو به خودش بیاره جز تغییر محیط و الگوهای رفتاری . خیلی خوب بود اونم برای من ای که تو کاردانی و کارشناسی یه همچین محیطی نداشتم! کاردانی برای من فوق العاده بود اما کارشناسیم تو یه موسسه بود که رئیسش ماها رو ادم حساب نمیکرد چون خودش اصلا ادم نبود! نمیدونم چی بود اما بهر حال .


رفتن به محیط دانشگاهی ای مثل دانشگاه زنجان  ، که وقتی از رو نقشه محیطش رو میبینی و مقایسه میکنی با دانشکده و جایی که خودت درس خوندی میگی وای ، من واقعا کجا بودم! میتونستم اینجور جاها هم درس بخونم؟ واقعا فنی و حرفه ای مظلومه! مخصوصا زمان کاردانی که به پیشنهاد اون اقای فاقد شعور قصد داشتن کاردانی ما رو به دیپلم تکمیلی تبدیل کنن! بگذریم.



رفتن به دانشگاه زنجان از طریق قبولی خواهری در روزانه دانشگاه زنجان محقق شد . برای همه دانشجوها آرزوی موفقیت دارم ، مخصوصا دانشجوهای آینده که دارن براش تلاش میکنن 


  ادامه مطلب ...

موقتا" غیر فعال

میخوام یه مدت از همه چیز فاصله بگیرم . 

از وبلاگ ، تمام شبکه های اجتماعی و هر چیزی که داخلش هستم . میخوام خودم رو پیدا کنم ... نمی خواستم مثل دفعات قبل وبلاگم رو حذف موقت کنم و همه رو نگران .فقط مدتی نیستم و از همه چیز دور خواهم بود . به قول دوستان قدیمی که اسمش مهربان بود و کمانچه میزد ،  ادما گاهی میرن تو غار تنهایی . اما میرم که خودم رو پیدا کنم . ببخشید منو .



++ سازمان سنجش خودشو مسخره کرده! از دیشب ساعت 12 تا الان هی سایتش رو نگاه میکنم ، اصلا خبری از اعلام نتایج ارشد نیست . انگار یادشون رفته قرار بود امروز نتایج رو اعلام کنن .



coco

به شدت پیشنهاد میکنم انیمیشن coco رو از دست ندید . من عاشق این انیمیشن شدم . از ظاهرش بر میاد این انیمیشن از فامیلای انیمیشن کتاب زندگی و روز مردگان در مکزیک داره! به شدت موزیکاله و فوق العادست .

دانلود انیمیشن coco از سایت تاینی موویز



+ خواهری میگفت قبلا نسخه دوبلش رو تو تلوزیون دیده و اصلا باهاش حال نکرده ولی من زبان اصلی با زیر نویس دیدم ، عالی بود ، گمونم باید این انیمیشن با اون یکی رو در قالب یک پست نقد و بررسی بذارمش!


+ پیشنهاد میکنم انیمیشن کتاب زندگی رو هم ببنید! با این انیمیشن فامیله نزدیکه! 


سم گوگرد


مکان - بلوک خونه مون / زمان : ساعت 17


تنها یک ماشین اتش نشانی امده بود ، گفتن پلیس هم باید در صحنه حضور یابد ، یکی از ساکنین با 110 تماس گرفت و ماجرا را شرح داد ، یکی از مامورین آتش نشان درخواست داد تا دستگاه مورد نظرشان را به انها برساند و ماشین اتش نشان دوم دقایقی بعد در صحنه حضور یافت. زمان تنگ بود ، ساکنین واحد هایشان را تخلیه کرده بودند و معلوم نبود که با چه چیز رو به رو هستند . مامور شجاع که به نظر می رسید فرمانده عملیات باشد ماسکش را بر صورت زد و در میان ان گاز پخش شده در مجتمع  ؛، گم شد ...


 

ادامه مطلب ...

سندروم اردک

 

متن پایین رو از کانال تلگرام قنداب برداشتم و برام خیلی جالب بود. با برچسب موفقیت منتشرش میکنم!

 

آدرس کانال قنداب

https://t.me/ghandaab

 

( کلیک )

 

 


سندروم اردک چیست؟

 

 

  • اصطلاح سندروم اردک توسط پژوهشگران دانشگاه استنفورد بعد از بررسی پست های مجازی چند دانشجو که خود کشی کرده بودند ابداع شد.

 

  • اگر به شنا کردن اردک در آب توجه کنیم ما تنها قسمتی از بدن او را می بینیم که به آرامی بر روی آب درحال حرکت است، درحالی که متوجه تقلای این اردک که با تلاش پاهای خود را تکان می دهد تا حرکت کند، نمی شویم.




 این ویدیو در سایت نماشا- کلیک 


  • دانشجویانی هم که خودکشی کرده بودند تصاویری شاد یا نقل قول هایی امید بخش از خود منتشر کرده بودند که به ظاهر نشان می داد آنان بسیار شاد و خوشبخت هستند در صورتی که خارج از شبکه های مجازی و در دنیای واقعی با مشکلات روحی زیاد دست و پنجه نرم می کردند.

 

  • در واقع مبتلایان به « سندرم اردک» کسانی هستند که تلاش می کنند همواره تصویری شاد و خوشبخت از خود در فضای مجازی نشان دهند در صورتی که در دنیای واقعی با مشکلات زیادی مواجه هستند.

 

  • اگر کمی به فضای مجازی دقت کنید متوجه میشوید که متاسفانه افراد زیادی در آن مبتلا به سندروم اردک هستند که به صورت افراطی سعی در شاد نشان دادن خودشان و عکس یا فیلم گذاشتن از خوش گذرانی هایشان هستند و این تصویری دور از واقعیت را به افراد نشان میدهد که تبعات روانی و اجتماعی منفی برای جامعه به همراه دارد.

چرا بی انگیزه ای ؟

مدتیه زوم کردم که چرا بی انگیزه شدم؟ بالاخره ادم یهو که بی انگیزه نمیشه ؟! تازه اونم تو کاری که عاشقش باشه!


حرفهای یه یارویی بی تاثیر نبوده ( بذر آفت ) ولی اونو که سپردمش به خدا و از گذشتم اما شرط اصلی حرکت به سمت هدف و در جا نزدنه ، داشتن یک انگیزه درست و حسابیه که عاشقش باشی . درست ؟ گاهی در مسیری که به سمت هدف داریم ، از یک چیزی واهمه داریم و میگیم بذا قبلش اینو انجام بدم بعد برم سراغ اون و ناغافل سر دو راهی زندگی ، از مسیر اصلی منحرف میشیم و میزنیم جاده خاکی .


منم همینطوری شدم ، به امید یه چیز بهتر ، از مسیر اصلی خارج شدم و حالا هی میگم این چه وضعشه ؟ چرا من هی دارم دور خودم میچرخم؟ من که اینطوری نبودم؟ قبول اشتباه بخشی از اصلاح اشتباست اما مسئله اینجاست که من نمی تونم این همه راه رو برگردم عقب ، نصفش رو اومدم و باید تا اخر این جاده خاکی یکطرفه  مسیر برم تا مجدد بتونم وارد مسیر اصلی بشم .


گاهی هم اینطوری میشه ؟ عاشق اتوبان موفقیت هستم ، شاید نتونم توش خیلی سرعت برم ولی میتونم از لاین  با حداقل سرعت حرکت کنم که این خیلی بهتر از سرعت جاده خاکیه که مجبوری اروم اروم اروم راه بری! مرسی ا ه ه  ه

خواهری و ازمون ارشد!

گفته بودم که خواهرم امتحان ارشد داده و منتظره که هفته دوم شهریور جوابش بیاد . هیچی دیگه معلوم نیست کی از کجا زنگ زد و خواهر بدو بدو اومد گفت اینترنت رو وصل کن!


بعدم گفتش فردا اعلام میکنن کی نتیجه ها اعلام میشه و اضافه کرد روزهای 14 و 15 شهریور زمان ثبت نامه!


قشنگ مشخص بود استرس داره! بهش گفتم تو چرا این طوری شدی ، گفتش من هر موقع استرس پیدا میکنم ، دچار حالت های زیر میشم

1.یا حرف نمی زنم

2.از شدت استرس زیاد می خندم.

3.شروع به خوردن میکنم.

4.اشتهام کور میشه!


حالا اولش که اصلا حرف نمیزد ولی بعدا که ارومتر شد ، شروع کرد به توضیح دادن و اینکه چی شده و چی شنیده .

اولویتش بعد از تهران ، اصفهان و زنجانه . انشالله همه بچه ها جایی که دوست دارن قبول شن.



+ چند شب پیش خواب دیدم دانشجو شدم ، همون شهر دانشگام و یکی از هم اتاقی هام هم هست ولی اونجایی که ما رفتیم خونه مجردی ولی جمعیتش 6-7 نفر بود ، من گفتم چرا اینقدر شلوغه اینجا ، من با موندنش مشکل ندارم ولی اون دور و بر کتابخونه هست برم کتابخونه ؟ اخرشم از اونجا رفتم! یعنی خواب من به خواهری مربوطه ؟


++ منم استرس گرفتم !!!



+++ دوست داشتم خواهرم بزرگتر از خودم بود ، اقلا 4-5 سال بزرگتر


بخشی از سکانس مورد علاقه ام تو فیلم باغ شهاب سنگ ( کلیک )




تغییر دکوراسیون

دکوراسیون اتاقم رو عوض کردم . کامپیوتر رو هم کلا جمع کردم و گذاشتمش کنار . فضای باز اتاق خیلی تغییری نکرده اما من اینطوری احساس بهتری به نسبت قبل دارم .



+ نیاز بود این قسمت رو جدا تحت عنوان یک پست بذارم 

- نام و یادتان گرامی - قندک بانو

دکوراسیون اتاقم رو عوض کردم . کامپیوتر رو هم کلا جمع کردم و گذاشتمش کنار . فضای باز اتاق خیلی تغییری نکرده اما من اینطوری احساس بهتری به نسبت قبل دارم .


میخوام یه تغییری هم تو وبلاگ بدم و دوستانی که به خواست خودشون در تاریخ وبلاگ ، خواستن فراموش بشن رو هم پاک میکنم . دسترسی به وبشون اگه خواستم تو وب قبلیم هست . میخوام چیکارشون کنم ؟ یکیشون ازدواج کرده دیگه تحویل نمیگیره ، اون یکی رفته خارج و با اینکه براش کامنت تو وب دوست مشترک گذاشتم انگار نه انگار.


یاد قندک بانو ( کلیک ) می افتم ، تا 2-3 سال بعد اخرین پستش میرفتم و امید داشتم که برگرده و البته برگشت اما چه برگشتنی ، با یک اسم جدید و تا خودم رو بهش معرفی کردم عین جن و بسم الله وبش رو حذف کرد . تو همون مدت فهمیدم دامنشون سبز شده و یه کوچولوی شیرین زبون دارن . خب خیلی خوشحال شدم ولی چه فایده . من پسرم و نصف بیشتر جماعت اینجا از من و همجنس هام فراری ان ، حالا کاری ندارم ولی وقتی یکی میخواد که همه و همه چیز رو فراموش کنه باشه ، فراموش کنه منم فراموش میکنم .


اگه شماها ادمید منم ادمم ، اصلا حق با شما ، من بد ، من هیولا ، شما ها فرشته های اسمونی طبقه هفتم . میگن برا کسی بمیر که برات تب کنه ، یه سری ها دیگه ارزشش رو ندارن . متاسفم ولی بعد از 7 سال وب نویسی باید اینها رو بگم . از این ناراحت نیستم که خواننده هام کمه نه از این ناراحتم که چرا یه سری ها پشت پا میزنن به همه چیز . خب من هم مثل شماها تا میکنم . شما دوستان بخشی از تاریخ گذشته وبلاگی بودید . 


نام و یادتان گرامی 


راستی یه چیز دیگه ، بعضی از وب نویس ها کامنت ندیده ان ، 4 تا دونه کامنت ببین فک میکنن چه خبره! نه عامو خبری نیست . جو گیر نشو . کاسه داغتر از آش هم نشو . والسلام.



+ این ماجرای قندک بانو رو من تکمیل کنم . از رو وب مهتاب ردش رو زدم . بعدشم رفتم وبش . بعد از معرفی خودم و حذف وب خودش به مهتاب بانو ( گیسو ) گفتم این چرا اینطوری کرد ؟ عین کامنتش رو میذارم و ایشون ( قندک بانو ) اینه ی عبرت شدن تا دیگه برای کسی بمیرم که برام تب کنه! 




من عمیقا برای تمام وب نویس ها ، دوستان قدیمی و جدید و اونا که رفتن و همه و همه ، ارزوی شادی و موفقیت و شاد کامی دارم.



یه شعری هست که میگه از دل برود هر انکه از دیده برفت


اینو باید اصلاحش کرد

از دل برود هر انکه خواست ارتباط خودش رو با بقیه برای همیشه از بین ببرد.