ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

علف های هرز ذهن من

بدون شک گذشته هر کدوم از ما پر بوده از اتفاقات خوب و بد و خاطرات خوب یا بد از سکانس های زندگی یا فیلم ها یا کلیپ هایی که دیدیم ، بعضی از اونها فوق العاده بودن اما بعضی ها ذهن ما رو خراب کردن و اون اتفاقات گره خوردن به یه سری آهنگ ها


من تا الان عاشق 4 تا دختر شدم که همه رفتن و نشد که سرنوشت ما به هم بخوره ، اولیش یکی از فامیل  ،دومی یک از همکلاسیا ، سومی و چهارمی عاطی و آزی . الان من از اهنگ های غم و بدبختی خوشم میاد و البته به اون معنی نیست که من خیلی بدشانسم نه برعکس ولی تو اون قضیه خب مطمئن هستم که یه چیزی اون وسط بوده که نشده اما از یک جایی باید همه چیز تغییر کنه ، ذهنیت ها عوض بشه ، نشده که نشده والا! الان من اونا رو که میبینم یاد گذشته ها میفتم و این یه قلمش هست.


یه مسئله دیگه که جزئ علف های هرز پر رو هست که هیچ رقمه کوتاه نمی یاد یه مسئله دیگست که کافیه از خودم غافل بشم عین پیچک چنان دور خودم می پیچه و دهنمو صاف میکنه که اصلا بیا و ببین . 


اینا بخشی از مسائل منه ، در این مدت یاد گرفتم هر کدوم چه دوایی براش خوبه و مخصوصا برای علف هرز دومیه باید وقتی شروع به رشد کرد سریع باید از خدا کمک بخوام اما همینش هم اصلا آسون نیست یکی از درونم میگه ولش کن اما راه حل قطعی برای کم کردن رشدن همون کمک خواستن از خداست . بهم اثبات شده که اگه با خدا راست و اکی باشی و دو دوزه بازی درنیاری هر موقع صداش کنی سریع میاد کمکت اما همه ی اینها ریشه در اعتماد به نفس و انگیزه داره.


مثلا وقتی من با این باور که هر گز ازدواج نمی کنم و قرار نیست هم که بکنم و نا امید از شرایط تلاشی نکنم خب معلومه اما سوال اینجاست دقیقا من از کجا به این نتیجه رسیدم ؟ جالب میدونید چیه ؟ من به چشم خودم دیدم که خدا از یه جاهایی به آدم روزی میده که شاخهات درمیاد ، مثلا باورتون میشه از تو چایی سکه طلا دربیارین ؟من این شانس رو داشتم. تازه این یک مورده.


به گذشته ام که فکر میکنم ریشه تمام شکست هام و ناکامی هام ترس بوده ، ترس از اینکه نتونم و نا امید از اینکه نمیشه اما هر وقت که خواستم و اراده کردم و پاش وایسادم شده .مثلا همین الان که دارین این پست رو میخونید بلند شید برین یه لیوان آب بخورین. حسش نیست ؟ اتفاقا چون حسش نیست پاشین برین. کی میتونه جلوتونو بگیره ؟ آب خونتون قطع شده ؟ از تو یخچال آب بردارین . ندارین ؟ برین از فروشگاه سر کوچتون یه آب معدنی بخرین.


دقت کردین ؟ یه حس ی که اسمش " حسش نیست " نمی ذاره من برای یه کار و انجامش قدم بردارم ، آره میترسم و نا امید به پیش میرم اینه که شکست میخورم . اما وقتی بلند شم و یا علی بگم و تلاشم رو کنم و بسپرمش به خدا یه جوری حل میشه که باورتون نمیشه مثلا من تو کاردانی که تو رشت بودم یک سال اولش زندگی با 2 نفر دیگه کمتر از برزخ برای من نبود و الان ابدا حاضر نیستم حتی یک لحظه به اون روزها برگردم اما 3 ترم بعدیش با کلی دعا و درخواست از خدا یه جوری ورق برگشت که من حاضرم 100 هزار بار برگردم و لحظه و ثانیه ثانیه رو با اونها زندگی کنم . آره . مشکل اینجاست که باور نداریم خدامون رو . فقط تو سختی ها یادمون میاد خدایی هست.


ممنون از دوستانی که این مدت برای من کامنت گذاشتن و البته همچنان در این آزمون پیش میرم و اون علف های هرز بیکار ننشستن و شیطان هم چشم دیدن من رو نداره و چپ و راست وسوسه که اینکارو بکن اونکارو بکن و تنها نماز و یاد خداست که تونستم تا این لحظه پیشروی کنم ! شاید اینبار دیگه گند نزنم و خدا بهم افتخار کنه