ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

عاطی رفت !

از همینجا به سمع و نظر می رساند که عاطی بود ؟ همون که بهم جواب رد داده بود! هیچی تو استوریش دسته گل خواستگاری شوشو رو گذاشت و اینم رفت ، ایشالله که همه برن خونه شوشو




من از استوری و هیستوری خوشم نمی یاد ، 

عکس گل خواستگاریمو  میگیرم همینجا میذارم ! والا ! شایدم شبیه پیچ و مهره عشقولانه در کردیم!


قبلا گفته بودم که امیدوارم همه به هم برسن ؟ 


اگه صادق 6 ماه پیش بودم اون اهنگ شب ازدواجشه رو میذاشتم ولی الان میگم خاتون کجا و عاطی کجا 


در ادامه هم اهنگای غمناک پست اون یکی وبم رو گذاشتم


 

ادامه مطلب ...

آخر هفته ها و تعطیلات

من با آخر هفته ( 5 شنبه و جمعه ) و روزهای تعطیل مسئله دارم ، نمی تونم تو خونه بشینم و یه کار رو درست انجام بدم ، روزای معمول هفته میرم کتابخونه و اونجا در آرامش کارامو میکنم و خیلی هم راضی هستم اما تعطیلات نه


من چیکار کنم به نظرتون ؟

باغ پرندگان تهران ( + عکس )

سلام ، روزگار و روزگارتون خوش و ایام به کام


این هفته ، هفته ی خوبی بود که شروعش که میشد شنبه برابر بود با کند شدن دندون درد من و یکشنبه اش هم که مصادف شد با رفتن ما به باغ پرندگان تهران که البته عکس هاشو در 2 کیفیت کم ( در وبلاگ ) و کیفیت اصلی ( لینک به سایز اصلی ) میذارم و الانم در حال آپلودشون هستم.


ماجرا 1


من یه دختر دایی دارم که 13-14 سالشه و این بنده خدا از کودکی مشکل ؟؟؟ داره که باعث میشه روده هاش تنبل باشن و نتیجه خروجی اش این میشه که خیلی دستشویی نره و این تاثیر بذاره روی خورد و خوراکش و چون نمی تونه مثل بقیه باشه و از طرفی هم اینقدر دکترهای متفاوت رفته و چون دوره اش رو تموم نکرده ، فکر میکنه که دیگه هیچوقت خوب نمیشه .


همیشه گوشه گیر و منزوی و الانم پرخاش گر شده ، خواهری یه مدت پیش دائیم اینا بود و بعدش که برگشت ماجرای این دختر دائی جان رو بهمون گفت و گفتش تو همین تهران یه دکتر کودکان ببریمش و شاید اوضاع عوض شد ( دائیم اینا شمالن ) ، دائیم اینا جمعه اومدن و شنبه نوبت دکتر گرفتن و یه داروی 21 روزه گرفتن و تا ببین بعد این 21 روز چی میشه و البته دکترش گفت که درمان این بیماری نیاز به 5-6 سال زمان داره! من به زندائیم گفتم با این پروسه طولاتی درمان ، باید در کنار درمان پزشکی یه مشاوره هم بفرستینش تا بهش برای درمان روحیه و انگیزه بده ، ما یه سرما می خوریم سر یه هفته کم می آریم ! 


ماجرا دوم


متاسفانه خبر دار شدم که پسرعمه جانمان ، هفته قبل تصادف بدی داشت ، یعنی این داشته راشو میرفته ، یه ماشین میاد از این سبقت میگیره ، میپیچه جلوش و حالا چه اتفاقی می افته که و چیکار میکنه که کنترل ماشین از دست پسر عمه جان در میره و خلاصه میشه اونچه که نباید بشه و تاسف و عمق ماجرا اینجاست که اون شخص مقصر بعدا گفته که ( جای شاکی و متشاکی عوض شده که ) بله ایشون داشتن راشونو میرفتن و پسر عمه جان رفتن رو سبقت غیر مجاز


حالا ظاهرا اون آقا 2 تا دختر هم سوار کرده بودن تو ماشین و افق سیاحت میکردن و حداقل اینقدر انسان بوده که پسر عمه جان رو ببره بیمارستان. اون 2 تا دختر هم به نفع اون آقا شهادت میدن و پسر عمه جان ما میشه مقصر و این وسط نمی دونم کی میگه که بیمه بدنه اگه راننده مقصر باشه ، به خود اون طرف مقصر که راننده باشه تعلق نمی گیره و خلاصه یه وضع افتضاحی شد ، پسر عمه ماشین رو از دائیم خرید و همه جور بیمه ای هم داشت و این تا میفهمه میگه کی گفته این رو  ؟ بیمه تعلق میگیره و منم از کارشناس بیمه پرسیدم گفتش که در هر صورت بیمه تعلق میگیره .


بهش زنگ زدیم و کلی دلداری بهش دادیم که خدا روشکر تو سلامتی و ماشین بهترشو میخری و ... ، امیدوارم همه چیز ختم به خیر بشه ، واقعا ، خلاصه اینکه همه چیز این هفته قاطی شد. خدا همه راننده ها رو سلامت نگه داره  دوستان راننده من ، مراقب باشین ، هر چند شماها خیلی احتیاط می کنید میدونم ولی نذارید بی احتیاطی بعضی ها کار دستتون بده.


ماجرا سوم - باغ پرندگان


یک شنبه رفتیم باغ پرندگان و گمونم قبلا 2 تا از دوستان هم تو مطالبشون اشاراتی داشتن ولی من از اون باغ تو مطلبشون عکسی ندیدم ، تصورم از باغ پرندگان با چیزی که دیدم متفاوت بود ، البته این باغ پرندگانش یه محوطه بزرگ و قفس ها و سوله و مکان ها متناسب با نوع پرندگان که برام جالب بود.


البته اینقدر دوست داشتیده شده بودم که پرندگان هم دوسم داشتن و لباسم رو ملبس کردن خلاصه! البته ما همه جاشو نگشتیم و اون دختر دائی جان هم که غرغرهاش چاشنی گشت ما بود ولی جای خوبیه که ادم با نامزدش بره ، اینقدر منظره داره و پر از صندلیه! حالا بهر حال 


من عکس هایی که گرفتم رو در ادامه با 2 کیفیت کم و اصلی میذارم - دوست دارم اون تصاویر رو با شما به اشتراک بذارم 


 

ادامه مطلب ...

دوست دارم زندگی رو ...

یه صبح دیگه 

یه صدایی توی گوشم میگه 

ثانیه های تو داره میره 

امروزو زندگی کن ، فردا دیگه دیره ....




دوست دارم زندگی رو


1.چون اون روزی که مشکلات در برابر اراده من ، کمر خم کنن ، خیلی نزدیکه

2.چون روز شماری میکنم برای اون روزی که اون سنگ بزرگ رو بندازم اونور و سرمو بالا بگیرم.

3.چون میخوام مهندس موفق و کارکشته IT  و امنیت بشم.

4.چون تو این مسیر قراره با خاتون آشنا بشم و ادامه مسیر رو با هم بریم!

5.چون میخوام به خدا ثابت کنم که ارزشش رو داشتم که منو آفرید و بهم فرصت زندگی داد . 

6.چون میخوام هر طور که شده یه زیارت اربعین برم کربلا ، عاشق این مسافرتم

و خیلی چیزای دیگه ...


از همه مهم تر ، دوست دارم تو همین زندگی دنیام ، ظهور امام زمانم رو درک کنم 


پ.ن


پ.ن 1 : درباره کلیپ : این کلیپ که گذاشتم در واقع کات و میکس شده ویدیو کلیپ بالغ از سرکار خانم آذر خرم هست ( اصل کلیپ ) که در خصوص دعوای والدین هست.





طرح اولیه دومینوی موفقیت

حس میکنم دومینوی موفقیت من ، طرح خامش بصورت زیر هست ؛ چیزی که باعث ادامه پیدا کردن ادامه حرکت به سمت موفقیت میشه ، خوندن نماز اول وقتشه ، به اون که بی اعتنایی کنم ، کل پروسه به هم میریزه 

خیلی این رو تست کردم ، خیلی زیاد ، فکر میکردم خب مگه نماز چیه مگه! اصن همشو یه جا میخونم که میشه 20 دقیقه ، بعد الان میبینم نه ، بحث 20 دقیقه و 5 دقیقه نیست ، بحث سر تنظیم دقیق برنامه ریزی هست ، امیدوارم بتونم سفت و سخت وایسم و اول وقت بخونمش. 


چیز دیگه ای که باعث به هم ریختن این دومینوی موفقیت میشه ، اینه که بگم دیگه این کار رو نمیکنم و شرط میکنم با خودم و دوباره انجامش میدم ، اون هم میشه دزد وقتم!



  • خدای خوب و عزیزم ، هر دوست عزیز و بزرگواری که در مسیر موفقیت هست و برای اهدافی که داره و خلق اونها تلاش میکنه ، کمکش کن که به اون هدف و به بهترش برسه  مرسی  I LOVE YOU  خدای عزیزم

برای خدا وقت ندارم

چون ...


  • بیشتر ساعات مطالعه رو صرف کارای الکی میکنم و تازه وقت نماز یادم میفته که باید تو مطالعه عمیق بشم و درست مطالعه نکردم!


  • برای اهداف و داشتن نداشته هام  ،  تلاش نمی کنم و خدا رو مقصر همه ناکامی ها و نداشته هام میدونم !




آره ، اینطوری هاست که برا خدا  ، وقت ندارم.

باید دنده معکوس بکشم!



کامنتدونی بلاگفا

تکنیک آینه

یکی از تکنیک های که باعث تسریع موفقیت میشه ، تکنیک آینه هست ، البته خانم های جوان کامل با این تکنیک آشنا هستن ، اصولی کسی که به خودش برسه ، چه به لحاظ ظاهری و لباس و آرایش و پیرایش ، باعث افزایش اعتماد به نفسش میشه و تا اونجا که خبر دارم خانمها با خودشون همیشه یه آینه کوچیک دارن ، البته منم یه مدت داشتم ، دقیقا یادم نیست چرا داشتم ولی بهر حال



زمان دانشجویی ، زمانی که یه نفر اونقدر اعتماد به نفس نداره که بره جلو 40-50 نفر وایسه و کنفرانس بده بهش این پیشنهاد رو میدن که قبل از ارائه کنفرانس خودش چند بار تمرین کنه و مثلا تخمه بگیره بده به هم اتاقی هاش ، اونا  حرفهای این رو بشنون و تخمه بشکونن و فقط گوش کنن تا یخ این بنده خدا واشه و بتونه به اون اعتماد به نفس لازم برسه.


تو آینه هم میشه اینکار رو کرد ، البته سر صبح ها هم که وقتی موها رو شونه زده و مرتب و اتو کشیده خودشو تو آینه میبینه ، با خودش میگه من چه  شاهزاده ؟؟؟ چی بهش میگن ؟ از همونا هستم : دی حالا ولی بهر حال میشه از این ابزار که منعکس کننده تصویر ماست ، استفاده هایی دیگه ای هم کرد ، مثل اینکه به خودمون تو آینه قول بدیم که در مسیر موفقیت این کار رو می کنیم و یا این کار رو نمی کنیم.



وقتی به کسی بصورت حضوری بهش قولی میدیم ، هر وقت به یاد اون قول می افتیم ، یاد اون شخص می افتیم ، حالا شده خودتون به خودتون به قولی بدین و سر حرفتون بمونید ؟ البته این یه تکنیک هست که هر جور بخوای میتونی در جهت تحقق اهدافت استفاده کنی .






پیشنهاد نوشت 1 : میتونید از این تکنیک هم استفاده کنید.

پیشنهاد نوشت 2 : پیشنهاد میکنم حتما فیلم آتش بس 1 و 2 رو ببینید. خیلی نکات ریز روانشناسی داره.


احتمالا نوشت : دوست دارم پست هام ، بصورت هفته نامه باشه!



کامنتدونی بلاگفا

برگ سبز

از 5 شنبه تا همین الانش که ساعت یک ربع به 10 روز شنبه هست ، اتفاقات عجیب غریبی افتاد ، همه چیز از زمانی که شروع شد که 5 شنبه من صبحش رفتم حموم و بعدش راه افتادم سمت کتابخونه ، بعدش ساعت 11 بود که شروع کردم به عطسه کردن ، وقتی برگشتم خونه دیگه حالم بدتر شد و مادر گفت تا بدتر نشدی برو یه  دارو بگیر ، قبل اینکه حالت بدتر بشه اکی شی ، منم رفتم و بهم یه شربت داد با یه کپسول ، خوردم و تا شبش نشونه ای از خوب شدن من نبود و چون پدر جان هم سرماخوردن بهم گفتن که اون قرص پدرجان هم بخود که گمونم کلدکوس یا یه همچین چیزی بود رو خوردم ، گمونم 2 ساعت نشده بود که دندونم شروع کرد به درد گرفتن و به نظرم اومد این از عوارض خوردن چندین دارو با همه که تا همین الانش هم با این درد دارم کنار میام.پریشب اینقدر درد داشتم و داغ کرده بودم که رفتم رو سرامیکهای دم در که نسبت به جاهای دیگه سردتر بود خوابیدم ( البته مهمونم داشتیم ولی دیگه خیلی هم درد داشتم و هم درجه حرارت بدنم رفته بود بالا که میبایست هم از داخل و هم از بیرون دما رو کم کنم. حالا این وسط اتفاقات جالبی افتاد که باعث شد بیشتر با این ضمیر آشنا بشم ...



کاهش درد با درگیر شدن در اتفاقات خوشایند


هر اتفاقی که باعث بشه که انسان درگیر یک اتفاق خوشایند بشه و ازش لذت ببره ، نمیدونم باعث ایجاد چه چیزی در بدن میشه ، که باعث میشه اون درد فراموش و بخاطر ایجاد اون ماده در بدن ، تا ساعت ها یک نشاطی در بردن باقی بمونه ، مثلا" من سر همین قضیه ، دندون دردم ،  تا 4 ساعت فراموش و بعدش دردش صِر بشه و البته این توضیح رو هم بدم که جدای از اون ، دیروز فامیلمون که تو شرکت دارو کار میکنه گفتش که داروهای زیر رو اگه دورشو کامل کنی ، دندون دردت کامل خوب میشه.



این 2 تا دارو رو باید هر 8 ساعت در 12 نوبت با هم خورد ، حس میکنم درد دندونم نسبت به قبلش خیلی بهتر شده و امیدوارم این پروسه ادامه پیدا کنه .



ثبت خاطرات بصورت تصویری 


اون اتفاقات خوبی که گفتم باعث میشه ضمیر درگیر چیز دیگه ای بشه و اون درد فراموش بشه هر هیچزی هست که خوشایند انسان باشه ، دیروز بعد اینکه برام مسجل شد درگیر شدن در این اتفاقات باعث میشه رو به بهبودی بریم ، گفتم خب بهتره خاطرات بصورت تصویری ثبت بشن ، مثلا دیروز گوشی گذاشتم و یه مسیری رو با فامیلامون رفتیم پارک ، ثبتش هم کردیم و یه سری کارای دیگه.





برگ سبز


دیروز که رفته بودیم پارک یه اتفاق جالب افتاد ، از زیر یه درختی داشتیم رد میشیدیم یه برگ سبز بزرگ افتاد تو بغلم ، اینقد بهم چسبید که هر چی عکس که دیروز گرفتیم اون برگه هم داخلش بود.






دومینوهای موفقیت / شکست


یه چیزی که به تجربه برام ثابت شده اینه که موفقیت یا شکست بصورت دومینو وار اتفاق میفته ، مثلا هدف بزرگ من اینه که یه درس رو کامل یادبگیرم ، خود یادگرفتن اون درس میشه هدف ، هر فصل اون یک دومینوی کوچیک هست ، هر بحث هر فصلش میشه دومینوهای کوچکتر ، هر کدوم از این دومینو ها پشت سر هم می افتن و زمانی طول میکشه ، اون زمان همون زمانی هست که طول میکشه تا یک هدف محقق بشه.

حالا اگه بین دومینوهای 1 و 3 ، دومینوی دوم نباشه ، پروسه خلق هدف متوقف میشه 


اینو میخوام بگم که موفقیت مثل یک دومینو می مونه که باید تمام دومینوها پشت سر هم درست چیده بشه و از روز قبلش ، برای تحقق هدف ، دومینوهای فرداش هم چیده بشه  و همینطور الی آخر 



دوپینگ های معنوی  در مسیر موفقیت


3 تا کار به نظرم باعث تحقق سریعتر در خلق هدف میشه


  1. خوندن نماز اول وقت
  2. خوندن زیارت عاشورا
  3. عدم 2 دوزه بازی با خدا ( وقتی گفتین که این کار رو دیگه نمی کنیم چون به تجربه دیدیم که ما رو عقب میندازه دیگه هیچوقت انجامش ندیم )




کامنتدونی بلاگفا

جملات انگیزشی 1 ( اریک توماس )

میخوام من بعد یه سری جملات انگیزشی رو که از کلیپ ها دیدم اینجا بنویسم و بذارم.


  • اگر شرایط آنگونه که می خواهید نیست ، نمی توانید تسلیم شوید ، نباید تسلیم شوید. تفاوت انسان های بزرگ متمایز بودن آنهاست ؛  

 

 

 

  • زمانی که هدف و موفقیت خود را به اندازه نفس کشیدن بخواهید راهی پیدا خواهید کرد.

 

  • ما باید یک انگیزه درونی برای حرکت به سمت موفقیت خود داشته باشیم و تلاش ، تلاش ، تلاش کنیم ؛ خسته می شویم اما انگیزه ما باید به ما قدرت بدهد و بدانیم که آن شخص روی تلاش ما برای رسیدن به هدف ؛ حساب کرده است ، او روی ما حساب کرده است ، روی ما یک حساب وِیژه باز شده است .

 

  • زمانی که هدف و موفقیت خود را به اندازه نفس کشیدن بخواهید ، زمانی که دیگر هیچ انرژی ای ندارید ، انگیزه ها را به خاطر بیاورید ، بخاطر آنها تلاش می کنید و یک مایل دیگر می توانید ادامه دهید ، یک روز دیگر بیشتر خواهید توانست کار کنید .

 


  • کاش می توانستم به شما بگویم ، مسیر موفقیت یک مسیر آسان است ( به تعبیر دیگه یه جاهایی جاده اش میره تو دره و یه جاهایی هم میره سر قله ، مسیرش همینطوریه خلاص) ، کاش می توانستم بگویم هر چقدر که جلوتر می روید زحمات شما کمتر خواهد شد ، اما اینگونه نیست.
  •  
  • باید دلیلی پیدا کنید و آن دلیل باعث بالارفتن انگیزه و بالا رفتن شما خواهد شد.دلیلی که عمیق باشد دیگر به شرایط اهمیت نمی دهید و راهی برای موفقیت پیدا خواهید کرد.

 

  • اگر موفقیت آسان بود ، هر کسی می توانست پیروز شود.
  • اگر موفقیت آسان بود ، هر کسی می توانست قهرمان ملی شود.
  • اگر موفقیت آسان بود ، هر کسی می توانست بسیار ثروتمند شود.
  • اگر موفقیت آسان بود ، هر کسی می توانست تحصیلات عالیه داشته باشد.
  • اما آسان نیست ...

 

( برای دیدن عکس در ابعاد بزرگتر ، اینجا کلیک کنید )


  • و  زمانی که یک دلیلی بزرگتر از خودتان برای پیش رفتن پیدا کنید ، در آن شرایط خواهید توانست تک تک رویاهایتان را به واقعیت تبدیل کنید.

 ( رویاهایتان را دنبال کنید ، آنها مسیر موفقیت رو بلدن )


  • زمانی که تلاشی صورت نگیرد ، هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد.گذشته خود را فراموش و دست از ناله کردن بردارید ، شما قربانی روزگار نیستید ، بلکه سازنده آن هستید و باقی مانده زندگی خود را به بهترین روزهای زندگی خود تبدیل کنید.




کامنتدونی بلاگفا

بریم سختی ها رو خرد و خاک شیرش کنیم!

یکی از ورودیهای ضمیر ناخودآکاه ، دیدن و شنیدن  هست و میخوام که تمام تصاویر خراب ذهنی رو از ذهنم پاک و تصاویر جدید رو جایگزین کنم و شروع کردم به دانلود ویدیوهای انگیزشی تا اونها رو جایگزین تمام جملات حک شده "من نمی تونم کنم"  و بگم "من می تونم " ، خرد و خاک شیر میکنم ناکامی ها و شکست ها رو ، اما 2 تا کلیپ رو خیلی دوست داشتم ، یکیش از آذز خرم و دومیش از اریک توماس ( e.t) . با شما به اشتراک میذارمش.


آذر خرم


این ویدیوش درباره مکالمه 2 شخصیت حال و آینده  هست . خیلی جالبه.




اریک توماس


این بنده خدا یه جور انگیزشی حرف میزنه که من فک میکنم الانه که هلم بده برم دهن مشکلات رو صاف و فکشونو بیارم پایین . خیلی باحاله!






برای همه شما آرزوی موفقیت دارم

فعلا


کامنتدونی بلاگفا

درخت گردو

واقعا" نمی دونم اصن چطور این بحث رو باز کنم! یعنی حسادت و غرور ، آدم رو به کجا می رسونه ؟؟؟؟


ماجرا از این قراره که بعد از فوت پدربزرگ و مادربزگ پدریم ، زمین تقسیم میشه بین برادر خواهرا و این وسط یه سری درخت های خاص بودن که قبلا توسط پدربزرگ یا مادربزرگ به اسم خود فرزند یا نوه خورده بودن ، یکی از درخت گردوها به اسم من بود و همه می دونستن و بعد از تقسیم زمین چون تو سهم زمین ما نیفتاد ، بخشیدیمش ، یه درخت دیگه بود که اصن به نام خود مادربزرگ مرحومم بود و بعد از تقسیم ارث افتاد تو قسمت پسر بزرگ که میشه عمو بزرگه من ، میوه های اون درخت به این صورت بوده که تقسیم میشده چون ارث مادری محسوب میشده ظاهرا و عمو  بزرگه زحمت کشیدن برای اینکه کسی از گردوهای اون درخت استفاده نکنه!!! برداشتن اون درخت رو قطع کردن!


یه زمینی رو تصور کنید که کمی شیب داره و یک راه داره که طول باغ رو طی میکنه و دقیقا این درخت بهترین جای اون زمینه که ما تو کودکیمون سرش تاب بازی میکردیم و سایه انداز فوق العاده ای داشت و حالا سر یه مسئله بیخودی ، یه درخت 40 ساله قطع شد که چی! هیچی برادرخواهرا نیان ازش گردو بچینن به این بهانه که درخت گردو مادری هست ، اونم درختی که پر محصول بود و ...


حالا اصن میچیدن ، مگه چی میشد ؟ من که خاطرات اون منطقه رو اولا بخاطر ووجود پدربزرگ و مادربزرگ دوست داشتم و حالا که نیستن اصن شما بگو کلش مفت مال تو ، به دردم نمیخوره ، ما نوه ها هیچی ، اینکار فقط باعث فتنه میشه و حالا اون یکی عمو جان بره درختای اونی که اینکارو کرده و سر مرزه ببره و قطع کنه ، هیچی دیگه ، یه فتنه درست و حسابی به بار می یاد.


یعنی یه درخت گردو ارزش داشت که همچین فتنه ای به پا بشه ؟ یعنی چی که من درخت 40 ساله رو قطع کردم بقیه برادر خواهرا نیان ازش گردو بچینن ؟من واقعا نمی فهمم! میگن تا گوساله گاو شود دل صاحابش آب شود ، اونوقت یه درخت گردو 40 ساله رو بریدین که چی ؟ تازه اگه شما الان یه درخت بکارین 40 ساله دیگه ثمر میده ، ون موقع آیا باشین یا نه ؟؟؟


یاد اون داستان باغ تو سوره قلم افتادم  ( کلیک ) که خدا میگه باباههه دست خیر داشته و به همه ز میوه های باغ میداده ، باغ که افتاد دست بچه هاش گفتن شبانه بریم محصولاتو بچینیم به هیچکی ندیم میوه هاشو ، همون شب صاعقه زد کل باغ خاکستر شد!


ما تو دور و بر خودمون هم از این موردا زیاد داشتیم ، تا زمانی که پدر بزرگ و مادربزرگ اونجا بودن ، چقدر درختا میوه میدادن ، اما بعدش که از اونجا رفتن دیگه کجاست اون همه محصول ؟ ما میگیم جدا از روزی خود اون شخص ، روزی بقیه رو هم خدا با همون میده و ما برای اینکه محصولات برکت داشته باشن ، همیشه انفاق میکنیم و به لطف خدا ، یه درخت گردوی کوچیک ، فقط 2000 تا گردو خدا بهمون داد! همونم برداشتیم انفاق کردیم ، چون این تجربی هست که انفاق کنی خدا اینقدر زیادش میکنه که در تصورت نمی گنجه ، حالا خودخواه بازی دربیاری ، یا خیلی کم محصول میده ، یا کلا فاتحش خونده میشه .


باید دید ، با این کار عمو جان ، چه کلید اسراری رقم میخوره!


پ.ن = خدا آخر و عاقبت همه ما رو ختم بخیر کنه . آمین 



کامنتدونی بلاگفا

یک جمله مثبت - یک صبح خوب ( پست ثابت )


سلام به همه دوستان ، صبحتون بخیر

امروز یه روز فوق العاده رو در پیش داریم ، آخه امروز همون روزیه که قراره موفقیت هامونو درش خلق کنیم


براتون یه روز فوق العاده رو آرزو  میکنم 





پ.ن : دوستان ، این بلاگ اسکای ظاهرا رو آورده به کامنت خوری ، من کامنتدونی بلاگ اسکای رو باز گذاشتم و یه وب هم تو بلاگفا راه انداختم و اونجا هم کامنتدونیشو باز گذاشتم ، اگه دیدین اینجا کامنت گذاشتین و نیومده تو کامنتدونی بلاگفا کامنت بذارین و من از کامنتدونی اونجا برای این وب استفاده میکنم.