ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در طی این هفته ای که گذشت یک اتفاق جالب افتاد و عمه اینا اومدن خونه ما و دختر عمه جان فرمودن که چون خواهر ما از این حضور بی خبر بوده و سر کلاس تشریف داشته اند ما هم بهش نگفته تا وقتی اومد خونه و در رو که باز کرد سوپ ریز بخوره!نه ببخشید بشه!
بخاطر این تصمیم من تا ساعت 7.15 صبر کردم تا اینا بیان و خود دختر عمه با حضور در اموزشگاه ، خواهری روبیشتر سورپریز کنه که نشد و دیر رسیدن و بعدش قرار شد با پدر دنبال خواهری بریم و بعد از عبور از خیابان ها و ازاد راه ها و تونل ها ، رسدیم به مقصد و هنگام سوار شدن خواهری ، ایشون پرسیدن چرا مامان نیومد و بابا اومد؟ منم گفتم همین بابا رو هم نمیخواستم بیارم - میخواستم خودم باشی و خودت ، گفتش نه مشکوک میزنید و حالا هی توضیح
مامان برا اینکه همه چی طبیعی جلوه کنه زنگ زدن که کجائین؟ زودتر بیان خونه و استدلال اینکه چرا نیومد. خلاصه این سورپرایز سکرت موند تا اینکه خواهری در رو باز کرد! و بوووووووووووووووم - کامل سورپرایز شد ، بعدش به من گفته کامل سورپرایز شد و من چقد بیشوووووور بودم! فوش نیستا! این کلمه یه معنایی مثل دیونه میده و بار مثبتش شدت عشق و علاقه رو میرسونه و ماموریتی که دختر عمه جان بهم سپرده بودن با موفقیت به اتمام رسید! آخیشششش...
30 دی 1396