ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

71

======================================

 

به نام زیبای خدای خوبم ": )

سلام.

سال 82 بود که برای افطار به سازمان دعوت شدیم و رفتیم رستورانش و خیلی ها اومده بودند اما متاسفانه موقع  برگشتن از اونجا ، دست چپم شکست و بعدش که گچ گرفته شد ، مثل روز اولش نشد و بعدش فیزیوتراپی و این داستانها باعث شد که اوضاعش بهتر بشه.

 

بعدا" تر ، برای اینکه اونو از تنبلیش در بیارم نوار ترانه میذاشتم و هر دو دست رو مجبور میکردم که متن های ترانه رو بنویسن تا اینطوری دست چپم ، انگشت هاش تحرک داشته باشه و بی حرکت نباشن ، چون گاهی زیادی تنبل بازی در میاره . یعنی اینطور بگم که دوست نداره کاری انجام بده و همش پاس میده به اون یکی دستم. مجورم به کارش بگیرم دیگه با تمام محدودیت های موجود .

***

خب بریم سر داستان و اتفاقاتی که این چند وقت افتاد .البته اینکه من گواهینامه ام رو تمیدید کردم بی دلیل نبود قاعدتا"! قرار شده بود بود که همین برج برای خودمون به ماشین بگیریم و پدرمم حسابی عزمش رو جذب کرده بود . یعنی از اونها کارها بود که باید انجام میشد.

 

من خیلی موافق نبودم چون همش حس میکردم خب ماشین فقط برای عیده دیگه . یعنی خب بعد از  عید دیگه باهاش کاری نداریم و اون چنان هم مهم نیست.

 

======================================

 

 

======================================

 

 

می دونید من پدربزرگم ، یعنی پدر مادرم ، مربی تربیت اسب بود و همیشه اسب داشت ، با این حال من خیلی اسب سواری نکردم یعنی مثلا" افسار بندازم سرش و زینش کنم و بزنم به کوه و دشت. ولی مادرم وخواهر هاش که میگن سوار اسب لخت میشدن و ازش سواری میگرفتن.

 

خلاصه ، همه چی آماده شده بود و عزم خانواده جذم که بریم ماشین رو بگیریم اما چون اولین ماشین بود و منم که گواهینامه ام رو سال 86 گرفتم و دیگه پشت ماشین ننشتم و فقط فرمون گرفتن اون رو میدونم قرار شد که مجدد برم تعلیم ببینم و ماشین دست دوم بگریم به تاریخ همون سال گواهینامه ام که بعدش که ماشین نو گرفتیم دستمون راه بیفته.

 

***

شنبه رفتیم عبدل آباد ، همراه ما دائی و همکارش بود که اونها اینکاره و ماشین شناسند.واقعا" هم بودن ها!یعنی ماشین از بغلش رد میشدن سریع میگفتن این ماشین تصادفی بوده و یا نه و اشکالش چیه!خداوکیلی تجربه پدر علمه!

 

بعضیها که 2-3 تا ماشین اورده بودن برای فروش!اما ما دمدمای ساعت 2 بعد ازظهر رفتیم که اونایی که خسته شده بودن و یک کلام بودن برن! خلاصه!عجب جائی بود.یه جاده که یه مسیرش رفت و اون یکی سمتش برگشت بود ، وسط و کنار بلوار ، یعنی 4 لاین اون خیابون ماشین پارک کرده بودن. یا صاحب ماشین داخل ماشین نشسته بود و یا کاغذ زده بود که ماشین مدل فلان و فنی سالم و بی رنگ. من که نمی دونستم یعنی چی فنی سالم؟ هی می پرسیدم یعنی چی ؟

 

البته قبلش تو سایت دیوار هم هی سر میزدیم و باب آشنایی من با این سایت ، یاشل بود!اونموقع ها که تو سایت دیوار می رفتم یه ماشین قرمز رنگ چشم منو گرفت! خیلی خوشگل بود ، از آگهیش 12 ساعت گذشته بود که زنگ زدم که ماشینه به فروش رفت!دیگه اونجا ماشینی ندیدم که چشم منو بگیره .

 

اونروزی که رفته بودیم برای خرید حضوری عبدل آباد ، من اولین سوالم این بود که خب ملاک برای خرید ماشین چی باید باشه  و خب تمیز بودن ماشین از این لحاظ که تصادف خفن نداشته باشه و اینکه خط و خش داشته باشه خیلی مهم نیست مهم اینه که ماشین اون حالت آیرودینامیک بودن خودش رو داشته باشه.

 

خلاصه ، از ما ماشین دیدین و از دائی جان اینا ، ایراد گرفتن که این ماشین اشکالش اینه و اون یکی اون.همه جور مشتری هم اونجا بود. یه دختره هم اومده بود میخواست ماشینشو فوری بفروشه و کلی دلال دور و برش که مباهی نامه بگیرن و یه ماهه ماشینش رو بفروشن ولی اون میخواست سریع ماشینش رو رد کنه.

 

هر چی ماشین اونجا بود همه برای فروش اومده بود. یعنی ماشینی نبود اونجا پارک باشه و برای فروش نباشه. فروشنده ها اشکال ماشینش رو که نمی گفتن و ومی گفتن سالمه و اصن همه چیز عالیست.تمام کیس های اونجا دونه دونه رد شدن و استدلال این بود که پول که داریم میدیم ، یه ماشنی نگیریم که فردائیش همش دم در تعمیرگاه باشه خب منطقی هم بود.

 

دیگه قانع شده بودیم که بازهم صبر کنیم تا یه ماشین تو دست پیدا بشه و از دلال جماعت ماشین نخریم که یه ماشین گذری اومد جلوی اونمغازه های فروش ماشین و کلی دلال ریختن دور و برش که چند و اینا ، دائی جان رفتن باهاش صحبت کنن که گفتن وقتی ما داریم صحبت می کنیم شما نپر وسط و دائی جان منتظر موند که کارشون تموم شه. وقتی کارشون تموم شد  دائیم پرسید صحبتتون تموم شد و اونا که گفتن آره ، دائیم رفت صحبت کنه و اون  همکار دائیم در این فاصله داشت ماشین رو برانداز می کرد که چجوریه و این داستانا . همه چیز رو همین ایشون گفتن ، یه قیمت گفت که 200 بالاتر از اون پولی بود که ما در نظرگرفتیم ، اون  کسی که همراهش بود گفت نه و این هم گفت یا علی!

 

چند قدم که دور تر شدیم اومد گفت آقا بیا یه بار دیگه صحبت کنیم ....  

 

 

 

====================================== 

نظرات 2 + ارسال نظر

ااا چه جالب منم میخوام ایشلا به زودی ماشین بخرم.تجربتو کامل و زودتر بنویس ببینم چیکار کردی.خریدی یا نه.اقلا من یه چی یاد بگیرم

انشالله به سلامتی یاشل جان ": )

من از ماشین چیزی سر در نمی یارم ، ولی مثلا" ماشین خوب قیمتش رو داره .سعی کن ماشین رو از دلال جماعت نخر چون بهت میندازن.سعی کن از تو دست بخری.

برای خلافی طرف اگه اینترنتی یا pos همون روز خرید و قبل رفتن شما به محضر برای سند زدن ماشین خلافی رو ریخته باشه 72 ساعت طول میکشه پول به حساب بره و 72 ساعت سر کاری پس طرفو بردار برو تعویض پلاک و اگه خلافی داره همونجا واریز کنه تا دیگه معطل نشی.

اگه طرف به هر شکلی غیر از تعویض پلاک پولو واریز کنه 72 ساعت تا 4 روز طول میکشه بره تو حساب که ممکنه کلی حرص بخوری تو این فاصله.

اگه ماشین ررو نو خریدی که مبارک بباشه اما اگه مثل ما دست دوم گرفتی روغن موتور و ایناشو همه رو عوض کن . صاحب قبلی ماشین ما خیلی بی سلیقه بود.

خلاصه که هر چی گرفتی مبارکت باشه و ایشالله چرخت براش بچرخه ": )

مسافر چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 17:56

جالبه خیلی از پسرها به فکر داشتن ماشین هستن ولی شما میگی فقط برای عید لازمه.
البته با این ترافیک فکر کنم واقعا به دردسرش نمی ارزه.
بعد این پست چقدر اشتباه تایپی داشت. اینطوری نبودینا
کاش شماها هم اسب سواری رو یاد میگرفتین. خیلی لذت بخشه.خوش به حال مامانتون
حالا من فقط میگما. وگرنه چون ترس از ارتفاع دارم فکر نمیکنم بتونم اصن سوارش بشم حتا
راستی منم همسرم میگه برو گواهینامه ت رو بگیر ماشین بگیرم روزایی که نیستم دست تو باشه. ولی من شدیدا میترسم. قبلنا خیلی سوار شدم واسه تمرین.ولی الان ترسم زیاد شده. میگن آدمیزاد سنش که بیشتر میشه جون عزیزتر میشه...همینه

دیگه بهر حال.

اشتباه تایپی؟ عمدیه!الان این کلاس داره!

خب شما برو بگیر ولی سرعت نرو ، همش تو لاین 1 با 20-30 تا برو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد