ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

نامه هایی به همسرم - نامه 4

سلام خاتون عزیزم

شاید مثل همیشه که پشت سیستم و یا لب تابت هستی و عینکت رو بالا و  پایین میکنی ، با خودت  میگی این دیونت باز پست گذاشت ...


اگه بهت بگم دیونتم ، دیونه ، حست چیه ؟ 

--

البته خودت این شرط رو میذاری که از روزی که با هم ، ما شدیم ، فقط ما باشیم و نسبت به هم جنس های شما ، همون روابط معمول ، خب درستش هم همینه ، نام نمی برم ولی حالا یه بنده خدایی گفت اینو بهش گفتم که خب سر کار روابط معمول ادما با همدیگه دارن ولی نه دیگه دیگه ماجرا شور بشه ، می دونی چرا به عشق خودت ، بهر حال خانم خونه کلاسش بالاست و ایشون کجا و ...


اما این رو هم میخوام بدونی که من مدتهاست که وبلاگ نویس هستم و دوستان وبلاگ نویس هم هم عموما" خانم بودن و تنها 2 مورد اقا بودن که جفتشون هم در دسترس نیستن و اون یکی ها که تعدادشون کمتر از انگشتان یک دست هست ، همچنان حضور دارن ولی خب ، کمرنگ ، قبلنا تا یه پست میذاشتیم منتظر بودیم ببینیم واکنش ها چیه ولی الان با اومدن شبکه های اجتماعی دیگه اون شور و شوق نیست و اوضاع خراب  تر از اونی هست که فکر میکنی ولی خواستم بگم اگه وبلاگ نویس هستی ، خوبه که خاطراتت رو ثبت کنی ، مثل خیلی از زوجای دیگه ، از نظر من مشکلی نیست  و هر جور خودت بخوای ، اگه باشی میدونی که خیلی ها هستن که بعد ازدواج فکر میکنن چون خطر دزدی شوهر هست وبلاگشونو میپکونن و بعضیام میرن انگاری برفی که رفت و بعضیام بر میگردن و میگن فان بود ، هر چی که بود سرنوشت وبلاگ های ما هم یکی از این ها رو داره ، اما خاطراتمون ثبت میشه ولی تعریف کردن هاش از زبان هم حتی اگه بارها و بارها گفته و شنیده بشه یه چیز دیگست و خودت  رو عشقعه و مرامی لایک داری ": )

نظرات 1 + ارسال نظر
توت سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 13:13

عه اینم که باز به همسریتون بود،




برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد