ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

1 . مرغ همسایه غازشون طلایی رنگه!

میخوام سلسله پست هایی بنویسم که تجربه شخصی خود شخص منه و به هر کسی هم گفتم یا باور نداشت یا گفتش مثل اون زیادن ؛ یا گفتن شعار میده ؛ تو نتیجه گرفتی ؟



تا حالا شده حسادت کنید به دوست و رفیق یا کسی که همراه یا در کنار شماست و همه چیزهای خوب فقط به اون میرسه و شما اخر بد شانسی هستی . هر روز یه اتفاق بد براتون میفته . اگه شدت حسادت بزنه بالا دیگه هر کاری میکنید که طرف رو کله پا کنید ، اگه دختر باشین ممکنه تحت شرایط مد نظر من ، بگین چرا دختر همسایه ما همه اش کلی خواستگار داره اما من بدبخت چی ؟ دریغ از یه خواستگار. پسر همسایه امون دانشگاه دولتی قبول شد اما من چی . هیچی . اصن من از همون اولم شانس نداشتم . تو سر کلاس همیشه دقیقا همون روزی که درس رو اماده نکرده بودم معلم منو میکشوند پا تابلو و ازم درس میپرسید ، ضایع کلاس من بودم .


شاید با خودتون بگید خداایا چرا من اینقد بدبختم ؟ امیدوارم امشب که خوابیدم هیچوقت صبح فردا رو نبینم ... حالا صبح که  پا میشین بگین وای خدا دوباره صبح شد ، یه روز مسخره دیگه! بازم بد بختی بازم ... کاش همون دیشب می مُردم ! زندگی برای من هیچ ارزش نداره .چرا باید من تو این خانواده اصلا" به دنیا می اومدم ؟ چرا من تو آمریکا یا اروپا بدنیا نیومدم ؟ تو یه خانواده بدبخت که هیچ آینده ای برای خودم تصور نیستم ، دوست دختر/پسرم هم که همش دنبال اینه که یه چیز از من بکنه! دخترخاله / پسر خاله ، فک فامیل من با چه ادم خوبی آشنا شدن رفتن سر زندگیشون و همه چیزشون معلومه اما من هیچی ...


لامصبا اصن انگار دست به هر چی میزنن دست به طلا میشه اما من لب دریا هم که میرم باید یه آفتابه اب با خودم ببرم ، چرا من اینهمه بد بختم ؟ چرا ؟؟؟ 

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااا چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا مننننننننننننننننننننن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد