ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

توقف ما و رشد دیگران

برای اینکه متوجه بشید چی میخوام بگم حتما فیلم های زیر رو ببینید ، هر جفتشون فوق العادن


IF I STAY ( اگر زنده بمانم )

THE LOVELY BONE ( استخوان های دوست داشتنی من )



هر دوی اونها درباره مرگ هست ، اما نترسید ، این سرنوشت همه ادم هاست اما باید بدونیم که اون نقطه اخره و الان ما تو نقطه زندگی هستیم . ماجرا از این قراره که ما می میریم ، و در زمان مرگ چقدر رشد داشتیم؟این رشد منظورم رشد و تکامل و رسیدن به اون چیزی که ما رو به سعادت می رسونه. نه فلسفی حرف نمی زنم . دوست داشتیم به چی برسیم ؟ ایا بهش رسیدیم یا حداقل براش تلاشی کردیم؟


میگن در زمان سلیمان س ، ایشون پرنده ای رو دیدم که مرتب می اومد سمت رودخونه ، با منقارش اب برمی داشت ، می رفت و دوباره بر میگشت ، ازش پرسید چیکار داری میکنی؟ پرنده گفت لونه ام اتیش گرفته ، اب بر میدارم که خاموشش کنم ، سلیمان گفت مگه اون ابی که برمیداری میتونه اتش رو خاموش کنه ؟ پرنده گفت ، من تلاشم رو میکنم ، حداقل تلاشم رو کردم و شرمنده نیستم جلوی همسرم ولو این اب کم باشه.


بله ، اون هم تلاشش رو میکنه ولو کم باشه . اما سوال اینجاست ...


در فیلم دوم ، دختر بزرگ خانواده توسط همسایه اش به قتل میرسه ( اما هیچ صحنه خشن +16 به اون صورت نداره ، با اینکه دوبار فیلم رو دیدم نفهمیدم دختره چجوری به قتل رسید و این به این خاطر احتمالا بوده که تمام مخاطبین رو شامل بشه که این مفهوم رو برسونه که به همه اعتماد نکنن ) بهر صورت دختره به قتل میرسه و جسدش ،  توسط قاتل داخل یک کیسه که اونم داخل گاو صندوق میزاره و میندازتش داخل چاهی که حالت مردابی داره و هیچوقت جنازه دختره پیدا نمیشه . این دختره بعد از مرگ ، شاهد اتفاقاتی که بر خانوادش میگذره هست. یک دختر 14 ساله که حالا دیگه نیست و جسمش تو همون 14 سالگی مونده و مابقی و خواهر کوچکترش حالا داره بزرگ میشه و عشقش رو پیدا کرده و میخواد ازدواج کنه.


یا تو فیلم "اگر زنده بمانم " خانواده دختره در یک تصادف کشته میشن ، دختره عاشق موسیقی هست و حتی تو ازمون موسیقی میزنه میترکونه ازمونش رو جوری که بعد بابابزرگش بهش میگه تو عالی بود ، در تعجبم چطور اون سازت هنوز سالم مونده ، این دختر در تمام طول فیلم خاطراتش رو مرور میکنه و سعی میکنه که برگرده و مقاومت کنه و برگرده که بتونه به خواسته اش جامه عمل بپوشونه و عالی بشه .




کلیپ انگیزشی حسرت




حالا من از خودم یک سوال پرسیدم ، اگر من همین الان از کاری که دوستش دارم دست بکشم ، ایا تا ابد حسرتش رو نخواهم خورد در حالی که میبینم بقیه دارن تلاش میکنن که به خواسته هاشون برسن ولی من یک ابدیت باید در حسرت نرسیدن باشم ؟ ادم باید جوری زندگی کنه که بعد از مرگ ، زمانی که زندگیش رو که مرور کرد به تک تک لحظات و به لحظه ای که منتظرش بود حال کنه و داد بزنه بگه اون منم! ببینید ، من! من موفق شدم ، من شاگرد اول شدم ، معدلم بالا شد ...


ادم باید عشق کنه با زندگیش ، کمبود هایی هست ولی باید با حداقل ها ساخت و کارهای لازم برای پیشرفت کردن رو کرد ، باید عالی شد ... نباید متوقف شد ، ادم ها به کمال میرسن و این به کمال رسیدن تو زیاد شدن قد و وزن نیست ، راستش به این رسیدم ، ادم نه اول عمرش جای افتخار داره چون هیچی نبود و نه تهش که می میره و باید بقیه بیان دفنش کنن که بوی جسدش بقیه رو اذیت کنه ، اما همین ادم رو خدا بهش بها داده و گفته تو میتونی رشد کنی ، تو دنیا ، ادامه اش تو برزخ و بازم میتونی متعالی بشی ، بیا تو بهشت ، تو میتونی متعالی بشی ، به اون اوج کمال برسی ، تو لیاقتت همینه.


اما گاهی ادم ها از مسیرشون منحرف میشن ، من خودمم شدم و مثلا پست نوشتم خوش به حال حیونا ، همه چیزشون به راست و مثلا نیازهای جنسیشون رو هم به رسمیت شناختن ولی اینجا برا به رسمیت شناختنش همه جوره سنگ گذاشتن ، اما اینا هم جزئی از زندگی و به کمال رسیدنه ، مهم ترینش اونی که بالا سرمونه نه اونی که زیر شکممونه ، هر جفتشون مهمن ولی باید اعتدال داشت .



ویدیو پایین رو ببنید ، یک جنین کوچولو موچولوئه ، که 3 ماهشه ، یک روزی ما همین قدر کوچولو بودیم ، چیزی حالیمون نبود ، اما خدا باهامون بود ، از همون اولش و تا اخرش همرامونه ، حتی اون فرشته هایی که اعمالمون رو مینویسن اونام مقطعی هستن و بعدش که مردیم بلند میشن میرن ولی خدا بازم هست ، بهترین یار و یاور از اولش تا اخرش . یه همراه خوب که تو همه لحظات سخت و اسون زندگیمون ، کنارمونه و میخواد ما رشد کنیم و به اون نقطه اوج برسیم و اون لذت ببره.



جنین سقط شده 3 ماهه


همون لذتی که ما وقتی بچه کوچولو ها چیزی رو یاد میگیرن و دلمون غنج میره ، چیزی مثل اون ...



پایان شماره 2


این متن باید یه پایان متفاوت داشته باشه پس این رو هم بهش اضافه میکنم ...


باید روزی برسه که وقتی من اون بالا ی سِن ، قرارگرفتم و تمام اشخاصی که در مسابقه روز اول که در رسیدن به تخمک زن ، از دور خارج شدن ، دورم رو گرفتن و ازم پرسیدن که تو چیکار کردی؟ باافتخار سرم رو بالا بگیرم و ههمه شونو در حالی که دلم غنج میره با اب و تاب تعریف کنم! نه اینکه سرم رو جلوشون بندازم پایین و هیچ حرفی نداشته باشم و اونام بگن کاش ما میبردیم  نه تو ....




داستان رقابت اسپرم ها برای رسیدن به تخمک زن



+ خاطره زایمان یک بانو در وب سایت نی نی سایت 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد