ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

بازی با ترس های ذهنی ( دوئل با هیولا ها )

شنیدید که میگن : آهن رو باید با آهن برید ؟؟؟ یا آتیش رو باید با آتیش خاموش کرد ؟؟؟ یا مثلا تربیت بعضی حیوانات ، هدفش مقابله با یه سری حیوانات دیگست؟؟؟

( مثل تربیت گونه هایی از سگ که برای شکار شیر کوهی استفاده میشه )


ما تو مسیری که داریم میریم به سمت هدفمون ، یه سری ترس میاد تو ذهنمون که یا این ترس ها منبع اش ، ذهن خود ماست که نمی خواد به ما آسیبی وارد بشه یا عوامل محیطی و بیرونی هست. بهر صورت این ترس همواره با ما هست یعنی استارت کار رو که میخوایم بزنیم این ترس هم میاد تو وجودمون . امروز اومدم کارم رو شروع کنم که دیدم بعضی از همین ترس ها تو ذهنم داره مرور میشه . گفتم بذا رو کاغذ بکشمش و نقاشیش کنم ببینم چقدر ترسناکه و چه خصوصیاتی داره که من رو میترسونه .


نتیجه نقاشی پایین شد ....




بعدش گفتم خب ، ترس همیشه هم خوبه و هم بد ، ترس های ذهنی جزئ ترس های بد هستن و اگه بشه ترس های مثبتی درست کرد که بشه به ترس های ذهنی غالب شه خیلی اکی میشه ، اینطوری شد که من چند هدف رو نوشتم ( تو نقاشی 2 تا رو میبینید ) که تو هر مرحله یه هدف مشخص کردم ، هر مرحله یک غول داره که نوشتم انجام این کار چه مشقت هایی داره و مشخصات انجام این کار رو در غالب صفات اون غوله نوشتم که ببین مثلا این کار همیشه ازش ترسیدی ، اون غوله همیشه تو رو با نعره هاش میترسونه و زمانی که تو فرار میکنی اونم دنبالت میدونه و تو در این لوپ همیشه از انجام هدفت بخاطر ترس های ذهنیت فراری ستی .


وقتی هم قیافه غوله جلو چشمم هست و هم میدونم چه رفتاری داره ، به نظرم با ترس های مثبت ، میشه بر ترس های منفی ذهن چیره شد مخصوصا زمانی که با ترس های ذهنیت شروع به بازی در قالب همین کاری که من کردم رو باهاش بکنی . 


براتون ارزوی موفقیت دارم و امید وارم اینبار غول ها شما رو شکست ندن و نخورن


یادتون باشه به هر غول یا هیولا ، یکسری صفات مشترک و یکسری صفات بارز بدید ، مثلا همه شون نعره کشون میخوان شما رو بترسونن ، همه شون یه شیشه عمر دارن و زمان انجام یک کار همیشه ثابته ولی با ترس شما  و فرار شما ، زمانی که از انجام اون کار فراری هستید به شیشه عمر اون غول اضافه میکنید . برای غول و هیولاتون یک شیشه عمر مشخص کنید ( متناسب با زمانی که لازمه صرف هدفتون بشه )


فکر میکنم زمان اینه که شمشیرتون رو بیرون بکشید و یه حمام خون از غول هایی که متولد ترس های ذهن هستند ، باید راه بندازین یا اگه مهربون تر باشید مجبور شید که تسلیمشون کنید و ... خب خودتون می دونید ... 


در این مبارزه و چالش خودتون  ، موفق باشید 



برای واقعی تر شدن نتیجه ، پیشنهاد میکنم این افکت رو چاشنی کار خودتون بکنید ( کلیک )


نظرات 4 + ارسال نظر
Sabireh جمعه 3 خرداد 1398 ساعت 00:01 http://Yebargesabz.blogsky.com

ممنونم الان متوجه شدم.‌..
مشغله های فکری گاهی باعث درک اشتباه یه نوشته میشه..

مهربانو چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 13:21 http://baranbahari52.blogsky.com/

عه چه باحااال بود امیر .. غول ها فقط خطوط کج و معوج بودند ولی واقعا ترسناکن .. ببین ذهن چقدر قویه که وقتی به ترسا فکر میکنیم و میخوایم با چندتا خط ساده هم بکشیمشون ترسناک میشن

در اینکه ذهن قویه که شکی نیست ، منتها جالب اینجاست که ذهن قابل تربیت شدنه مثل اکثر همی کلاس های دکتر ازمندیان یا ایمان دانش راد .

به نظرم ذهن عاشق بازیه و اینکه به چالش کشیده بشه ، نمیدونم ذهن همه اینطوریه یا من زیاد ازش کار کشیدم. زمان دانشجوئیم هم اتاقیم یه چیزهایی میگفت و مثلا ما چشم رو می بستیم و تو ذهن خودمون یه خونه متصور بودیم و با ریز جزئیات اجزاش رو می چیدیم.

نمونه این کار رو من گاهی با بعضی چیزهایی که ممکن فراموشم بشه انجام میدم ، مثل کتابی که توش چیزی بنویسی و حالا کتاب رو بچرخونی و از هر طرف که خواستی اون متن رو بخونی . واقعا اگه روی ذهن کار بشه گمونم خیلی قابلیت ها به انسان اضافه بشه.

مهربانو جان ، نمی دونم تا چه حد به موضوعات ماورائی علاقه داری یا اصن دارین یا نه ، اما من یه مدت تو این وادی ها بودم ، مثل اینکه کسی بتونم دور خودش یک سپر دفاعی ایجاد کنه که میدان منفی بقیه رو نگیره یا کسی که بتونه میدان دفاعی بقیه رو بشکونه و وارد ذهنش بشه یا اقلا بتونه به اون طرفی که میخواد ترس یا استرس رو القا کنه.

در حد یه نظریه ، بخاطر قدرت عجیب بدن ، بعید نیست که بشه یه ارتباط مستقیم بین روح و ذهن برقرار کرد . البته گمونم نمیکنم نظریه باشه ، یه جوری اثبات شدست مثل اون دختر بچه ای که ارتباط قوی با مادرش داشت و هر چی که مادره تو ذهنش می اومد رو دختره میخوند. خلاصه گمونم ذهن قابل تعالی باشه .

بهامین سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1398 ساعت 05:26

تعبیر قشنگی فکرهای متفی و مخرب چون غول افسانه ها،که شیشه عمر داشتن و دست آخر و پایان قصه ازبین میرفتن.
سخت هست کنار اومدن اما شدنی مبارزه با غول های فکری

اینم یکی از ایده هاست دیگه منتها نوع نگاه متفاوته

Sabireh دوشنبه 30 اردیبهشت 1398 ساعت 18:11 http://Yebargesabz.blogsky.com

سلام
کنار اومدن با این غولا خیلی سخته... اون افکتم جالب بود..
نمیشه یهو این فکرای منفی رو با فکرای مثبت جایگزین کرد... شاید برای یک هدف کلی ترس و فکر منفی باشه و یدونه فکر مثبت... و رسیدن به این فکر مثبت سخته اگر ذهنت بسته باشه و پیداش نکنی..

سلام.
قرار نیست باهاشون کنار بیاد آدم ، ضمن اینکه این چیزی که من گفتم برای ترس های ذهنی بود ، ترس ذهنی یعنی عمیقا دلت میخواد یک کار رو انجام بدی اما همین که میری انجامش بدی دستت میلرزه ، میگی حالا برم یه لیوان اب بخورم بیاد انجامش بدم

میری و دوباره که میای ، شاید یه خوردش رو انجام بدی اما ذهنت بخاطر ترسش تمایل داره که به هر دلیلی تو اونو ول کنی ، من ایدم این بود که این تصاویر ذهنی رو کشید و دید که واقعا چی چیشون ترس دارن که ذهن ادم ازشون میترسه ؟؟؟ نه واقعا ؟؟؟

صبیره بانو جان ، منظور من ترس ذهنی بود ها ، نه فکر منفی ، فکر منفی خب همیشه هست و مثلا ادم بگه که نکنه برم تو خیابون یهو مثلا برق قطع بشه من پول نقد نداشته باشم خرید کنم ، نرم امتحان رو خراب کنم ، نکنه سوالای امتحان سخت باشه ، نکنه حقوقمون رو اول ماه ندن ، نکنه چون من به دوستم زنگ زدم و جواب نداد خدای نکرده اتفاق بدی افتاده باشه ، اینا میشه فکرای منفی

اما من فکر منفی ابدا منظورم نیست ، منظورم ترس ذهنیه ، مثل ترس از یک چیز ، مثلا ترس از تاریکی ، یا ترس از یه حیوون ، اون موجود یا اتفاق باعث ترسه نه فکرش ، بعد اینکه این ترس ذهنی تو ذهن خونه کرده باشه یعنی ادم هی از انجام یک کار شاید اول ها بخاطر افکار منفیش ترسیده باشه اما بعد از یک مدت این واقعا مثل ترس واقعی شده که ادم مثلا از یک چیز بترسه و ادم زبونش بند بیاد و دستاش بلرزه و اینا ، من منظورم به معنای واقعی کلمه ترس بود.

من گفتم با ترس های مثبت ، اثر ترس های منفی رو از بین ببریم ، تو بازی های ترسناک و هیجانی ، هیجانش گاهی منفیه اما یه حاهایی این هیجان مثبت میشه و ازش لذت میبری . مثلا تو بازی اساسین من اوایل از درگیری با اون مرتیکه تبر به دست می ترسیدم اما وقتی یاد کرفتم چطوری خلع سلاحش کنم ، با اینکه بازم ازش می ترسیدم اما باهاش مبارزه می کردم.

ترس مثبت ، اثر ترس منفی رو از بین میبره.

ذهن رو نباید باز گذاشت چون ممکنه بعضی چیزها تاثیر منفی روش بذارن باید پروگرامش کرد اما خب گاهی که این مدلی شد و ترس ذهنی ادم رو از انجام یک کار ترسوند شاید این ایده بد نباشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد