ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

ردپای دوست

خاطراتم را با خدا ثبت میکنم ": )

آشپزی هام در آینه تاریخ وبلاگ !!!

تو این وبلاگ من چند تا پست آشپزی داشتم اما تو وبلاگ قبلیم و قبلترش در پرشین بلاگ هم 1 برنامه آشپزی داشتم ، چون دارم یادداشت مهم رو بولد کرده و تو لیست یادداشت های برتر میارمشون حس میکنم جاشون خالیه در این وبلاگ ، پس محتوا رو به این وبلاگ منتقل میکنم.


1.طرز تهیه ماکارونی - 7 سال پیش در پرشین بلاگ ( اینجا )


2.پست بفرمائید شام با شرکت 6 نفر از دوستان و خودم به تاریخ اسفند 1392 ( اینجا )

یاد و خاطرات کسانی که الان دیگه نیستن گرامی و زندگیشون سرشار از شادی و موفقیت 



3.قیمه  به تاریخ 20 مرداد 1392 ( اینجا )

عیدتون مبارک

انشالله به زودی زود ....


احضار - پارت 2 - دانسته ها و تجربیات شخصی ( ویرایش نهایی شد )

من حدود 8 قسمت از سریال احضار رو تو یوتیوب دیدم ولی خب بعضی سکانس هاش ترسناک بود زدم جلو ، از اونجا که خودم قبلا راجع به جن و ارتباط با جن تجربیات و مطالعاتی داشتم ، دوست دارم در این قسمت چیزهایی که می دونم رو بگم ، چیزهایی که میگم شاید مستقیم ربطی به خود سریال نداشته باشه اما بی ربط به موضوع سریال م نیست.




  ادامه مطلب ...

سریال احضار

بعد از دیدن فیلم zar  ، الان دارم سریال احضار رو میبینم البته اینم ترسناکه ، دروغ چرا ، تو ویکی پدیا داستانش رو خوندم اما اینکه واقعا داستان چیه رو تو قسمت سوم سریال میگه - اینجا 


 

ادامه مطلب ...

تجربه دیدن فیلم ZAR

دارم فیلم ZAR رو که یک فیلم ترسناک ایرانیه رو تو یوتیوب ( اینجا ) می بینم ولی چون نه اینکه ترسناکه برای کم کردن شدت ترس بصورت زیر می بینم




دقایق ترسناک :

تایم 22 : مرده می بینه که یکی کنار دستشوئی داره نگاه میکنه و این کمی میترسوندش 

تایم 26 : یه سکانسی بود که یه چیزی به سمت زنه رفت

تایم 34 : برقه خونه رفت ، شمع روشن کردن 


 

ادامه مطلب ...

( درختکاری اسفند 97 ) او میوه اش را خرید ، ما درختش را!!!

سلام.

امسال یعنی سال 1398 ، سالی بود که با نهال کاری به استقبال این سال در اسفند ماه رفتیم ، راستش خودم خیلی سر درنیاوردم که دقیقا چجوری شد که تصمیم به این کار گرفتم ، شاید میخواستم امسال متفاوت آغاز بشه و هدفم هم خرید یک نهال گردویی بود که گردوهاش خوشه ای بود یعنی مثلا مثل خوشه انگور همونجوری ، هر نهالش 35 تومن بود و گفتم چه جالب! خب من  یکی دو تا بگیرم تو باغمون بکارم.


متاسفانه اون نهالستانی که این نهال ها رو میفروخت ، حداقل سفارشش برای ارسال گمونم 10 تا نهال بود ، حالا من که 10 تا نمی خواستم گفتم چیکار کنیم چیکار نکنیم که بعد از مشورت با پدر و مادر ، اونا گفتن که خب پایین باغ ما خالیه چند تا دیگه هم بگیر ولی قبلش یه ندا به عمو و خاله  و دایی هام دادم چون اونا هم مثل ما باغدارن ...


 

ادامه مطلب ...

همه گزینه ها برای " حذف ازدواج" روی میز است!!! ( رمز : عدد سال )

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چطور باید "ازدواج سفید" کرد ؟؟؟ ( رمز : عدد سال )

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سطح های گفتگو با خدا فارغ از همه چیز

یه حدیث شنیده بودم از پیامبر که میگفت ایمان سلمان و ابوذر  تو یه سطح نیست و فرق میکنه ، الان به این نتیجه رسیدم که این میتونه از این باشه که سطح اگاهی فرق کنه و این سطح اگاهی هست که میتونه باعث تغییر سطح ایمان بشه. 


بعضا ادم گفتگو ها و برنامه هایی رو میبینه که اون طرف و مجری برنامه ، وراج نیست ، پخته است ، میدونه که چی داره میگه و به چیزی که داره میگه ایمان داره و به زبان ساده با توجه به مخاطبش ، روون مطلب رو می رسونه ، از این ادم ها خوشم میاد .


 به این فکر میکنم که یه همچین کسی با این دید و سطح بالا ، با خدا چه گپ و گفتی میتونه داشته باشه ...


مثلا خب طرف یه سختی ای کشیده بعد به یه جایی رسیده که زمان برده و حالا تو سطح عالی از نظر ماست ولی خودش میگه کمه بیشتر باید مطالعه کنم ، با توجه به اینکه ادم ها فانی هستند اما دانش و عشق همراهشون هست حتی در دنیای باقی ، بعد از دنیای فانی و رستاخیزی که هست و سرانجام ادم به جاودانگی میرسه ، اینها چه گپ و گفتی با خدا خواهند داشت اون ادم با سواد های پخته ....

کمپین آب هست ولی کم است ...

سلام ، دوست نداشتم این پست رو بنویسیم اما متاسفانه در ایامی که باید شاهد خوشحالی  و  جشن در ایام نوروز و سال جدید باشیم ، مملکت ما رو آب برده و یاد اون روزهایی می افتم که رامبد جوان تو خندوانه همش میگفت اب هست ولی کم است و همه جا رو باهاش پر کرده بودن ، اقای رامبد جوان یادتون که نرفته ؟؟؟ بعد از اون ، بانک سامان با ساختن تیزر های تبلیغاتی وارد کار شد و چقدر کار رسانه ای کردید ؟؟؟ یادتونه ؟؟؟اگه یادتون رفته من یادتون میارم و امیدوارم که این کار شما از سر دلسوزی بوده باشه و انشالله همین طور بوده باشه .



 بعدها مشخص شد پشت پرده  کمپین هایی مثل کمبود اب ، قصدشون  زدن امنیت غذایی کشور ایران به این بهانه که تولید گندم ، بخاطر مصرف بالای آب توجیه اقتصادی ندارد! و ظاهرا یادتون رفته بود که کشور ایران داشت دوران 30 ساله خشکسالی اش رو طی میکرد و این دوره رو به اتمام بود.


این پست طولانی میشه ولی من حرف دارم ، از اون نماینده مسئول بحرانی که سیل اومد گفته مردم خوشحال شدن و اون استانداری که موقع سیل رفته بود خارج و ...


 

ادامه مطلب ...

سال 1398 : سال خلق خواسته ها

میس جادوگر : 


همه به شما می گویند: سال خوبی داشته باشید، ولی من به شما می گویم 

" سال خوبی را برای خودتان خلق کنید "

به فکر آمدن روزهای خوب نباشید، آنها نخواهند آمد... به فکر ساختن باشید

روزهای خوب را باید ساخت...

آرزو می کنم بهترین معمار سال جدیدتان باشید

و تمام آرزوهایتان محقق شود 



هفت سین جادویی




این کلیپ در نماشا


این کلیپ در اینستا میس جادوگر



سال نو ، پیشاپیش مبارک

سلام عرض میکنم خدمت همه دوستان عزیزم ، پیشاپیش سال نو رو به همه شما تبریک میگم و امیدوارم سال جدید ، سالی سرشار از موفقیت و شادی و پیروزی و اتفاقای خوب خوب برای همه شما باشه


کلاه پدر بزرگ من ...

تو کامنت پست قبل ، در جواب خانم صبیره ، از زندانی اسیر ذهن صحبت کردم و بذارید یه داستان جالب براتون تعریف کنم از کلاه پدربزرگم


سالهای خیلی دور که من 7-8 سالم بود و  میرفتیم روستایی که پدربزرگم باغ بزرگی داشت و گوشه ی باغ خونش بود ، یه روز بحث افتاد که از چی میترسم و نمی دونم که چطور شد بهش گفتم من میترسم تا اخر باغ شما برم و برگردم . پدربزرگم کلاهش رو که همیشه سرش بود از سرش برداشت و گذاشت سر من و بهم گفت تا زمانی که این کلاه سرت هست ، هیچ جک و جونوری نزدیکت نمیشه ، برو اخر باغ بیا.




اونجا تو یه زمین کوهپایه ای و پر از درخت های بزرگ که وقتی از خونه به سمت انتهای باغ میرفتی ، وقتی به عقب نگاه میکردی ، خونه پدربزرگ رو نمی دیدی و چیزی که میدیدی ، فقط درخت های بزرگ بودن و بسته های چای .


زمانی که اون کلاه رو گذاشتم سرم ، اعتماد به تازه ای پیدا کردم و محکم قدم بر میداشتم و تا اخر باغ رفتم ، یادمه غروب هم بود و دیگه داشت تاریک میشد . وقتی به اخرین نقطه رسیدم ، بخاطر وجود اون کلاه از هیچی نمی ترسیدم ، با همون شجاعت برگشتم پیش پدربزرگم ، ازم پرسید چی شد ؟؟؟ گفتم هیچی ندیدم و نترسیدم و هیچی هم بهم نزدیک نشد ( بخاطر اون کلاه )


خندید و گفت ، چیزی برای ترسیدن نیست و این کلاه فقط یک کلاه معمولیه .  می دونید معنی بعضی حرف ها رو ادم بعد ها متوجه میشه ، اون زمان واقعا چیزی برای ترس نبود ، چون اصن چیزی برای ترس وجود نداشت و سایه های درخت ها هم در زیر نور ترسی نداشتن و اون کلاه بهم مثل ستونی بود که بهش تکیه کردم و بهم شجاعت داد تا از هیچی نترسم.


اما بعد ها یاد گرفتم که وقتی یه پشتوانه محکم مثل خدا هست ، چه چیزی برای ترس هست؟؟؟


بذارید نشانه های ترس و اعصاب خوردی رو بهتون بگم : 1. پیچوندن مو ، 2: چیز خوردن و هر چیزی اصن مهم نیست گشنه باشی یا سیر ، 3:گوشه گیر شدن و مدام به یه چیز فک کردن ، 4: خوردن یا گازگرفتن چیزی مثل یقه لباس و ...


این نشونه ها شاید نمونه بارزش باشه اما وقتی خدایی هست که میشه بهش توکل کرد و مثل دوست قوی و قدرتمندی که در کنارته ، چه چیزی برای ترس وجود داره ؟؟؟ برنامه ام رو نوشته و در بالاش نوشته ام :


کی میخواد جلوی من رو بگیره که انجامش ندم؟؟؟



+ وقتی میگم خدا ، چیزایی یادم میاد که ادم شاخاش در میاد و با خودش میگه این که ،  این اتفاق بیفته بسیار ضعیفه ، اما خدا بوده و هوام رو داشته همونطور که خیلی از ماها تجربه ی جالبی داریم . اخه بهم بگید چطور ممکنه شب قدری من برم یه امامزاده ای ، ساعت 2.5-3 صبح یه ماشینی به تورم بخوره که مسافر اون ماشین تا اخر مسیر باهام باشه و دقیقا همونجایی که باید پیاده شی از ماشین و مابقی راه رو پیاده بری اونم پیاده بشه و   هم مسیرم باشه تو اون جاده های تاریک و کم نور؟؟؟ نه ، پس خدایی که بهش ادم تکیه میکنه ، محکم پشتت وایساده و خودشم میگه و کسانی که گفتند که پروردگار ما الله است و سپس استقامت کردند، نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند / احقاف 13 / فصلت 30 

کمی شاد ...

باید بگم دلم برای شادی ها تنگ شده ، نه از اون شادی هایی که مثلا تلوزیون زنگ میزنی بگی فلان اهنگ فلان خواننده ، یه چند وقت پیش یه پست نوشتم و بعدش پاکش کردم ، مختصر مفیدش این بود که اون اهنگ های زیبای محلی و رقص های محلی رو باید تو نمایشگاه هایی  ( مثل نمایشگاه بوم گردی ) که میذارن دید و چقدر جالب و چه فرهنگ و موسیقی های محلی جالبی داریم که فقط اینجور جاها میشه دید ، انشالله که همیشه به شادی و مراسمات شادی 



یه تیکه سنتور از یک اهنگ شمالی به نام جاده های ماسوله به همراه اصل اهنگ رو میذارم . شاد باشید .پیشاپیش سال نو مبارک باشه و سال خفن و خوبی پیش رو داشته باشید.




این ویدیو در نماشا ( کلیک )


دانلود اصل اهنگ ( کلیک )



پیشنهاد میکنم این پست رو بخونید : 


لباس سنتی گیلان؛ لباسی برآمده از دل طبیعت ( کلیک )



سوال : بچه ها ، اینجا کسی تو عرب زبان ها اشنا داره ، منو دعوت کنه به مراسم هاشون ببینم چجوریه ؟